معرفی وبلاگ
به نام خداوند جان و خرد/ کز آن برتر اندیشه برنگذرد/ به کوروش به آرش به جمشید قسم/ به نقش و نگار تخت جمشید قسم/ که ایران همی قلب و خون من است/ گرفته ز جان از وجود من است/ بخوانیم همه این جمله در گوش باد…/ چو ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد…
صفحه ها
دسته
لينك هاي مفيد
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 993612
تعداد نوشته ها : 779
تعداد نظرات : 13

لوگو های حمایتی

ایران زیبا

پارک وب
Rss
طراح قالب
GraphistThem273

مروري بر آداب اعتقادات و نذورات مردم در ماه مبارك رمضان :
ماه مبارك رمضان ماه توبه ماه محو گناهان ماه صبر ماه قيام و ماه اسلام است . ماهي كه با عيد فطر به پايان مي رسد . عيدي كه ره آورد آن بازگشت به خويشتن از راه پيروزي بر طاغوت نفس است . با توجه به اهميت ماه رمضان در اسلام اين ماه در فرهنگ عام نيز جايگاه ويژه اي دارد و نزد مردم تمام شهر ها ماهي مقدس به شمار مي رود . از جمله آداب و رسوم و اعتقادات مربوط به اين ماه نذورات مختلفي است كه مردم به آن اهتمام ويژه دارند .

نذورات مربوط به ماه مبارك رمضان :
در اولين جمعه ي ماه رجب را خيرات مي دهند حتي با يك خرما يا يك ليوان آب زيرا معتقدند كه شب ليله الراقبين است يعني شب رازونياز با خدا و برآورده شدن آرزوها و سه روز مانده به ماه مبارك روزه مي گيرند و به پيشواز اين ماه عزيز مي روند . در مازندران افرادي كه حاجتي داشته باشند براي برآورده شدن آن نذر ختم انعام مي كنند . براي اين كار از چند نفر كه در خواندن قرآن تبحر دارند دعوت مي كنند و هنگام خواندن قرآن مقداري نمك چند قرص نان و چند ظرف آب در سيني بزرگي مي گذارند . و در مجلس قرار مي دهند پس از خواندن سوره انعام افراد روزه خود را با خوراكي هايي در سيني قرار دارد باز مي كنند و نان هاي باقي مانده را در سفره ي نان قرار مي دهند تا بركت پيدا كند . در ادامه صاحب مجلس سفره افطار پهن مي كند . در مازندران رسم بود افرادي كه پسر مي خواستن نذر مي كردند كه در طول ماه مبارك رمضان مردم را براي خوردن سحري بيدار كنند . به اين شكل كه يك پيت حلبي به گردن خود مي آويختن و با چوب به آن ضربه مي زدند مردم را به بدين شكل بيدار مي كردند كه البته اين رسم ها هم اكنون از بين رفته است . حلوا از ديگر نذورات اين منطقه است . شب پانزدهم ماه مبارك رمضان زن ها به عنوان نذر قند و چاي خرما نفت يا ذغال به مسجد مي برند كه اين كار تا پايان ماه مبارك ادامه دارد . خرما حلوا آش زولبيا و باميه فرني آبگوشت باقله پخته با پلو . در قديم زمان افطاري هر كسي كه نذر داشت مجمه اي از كل نذورات خود را به عنوان افطاري درست مي كرد و براي زندانيان به زندان شهر ساري مي بردند .

ضربت خوردن و شهادت حضرت علي :
عزاداري براي آقا از شب 19 تا آخر ماه مبارك برگزار مي گردد.
در اين شب ها قرآن به سر احياء گرفتن خواندن مناجات زيارت آقا و مناقب هاي او گفته مي شود . در بعضي از مجالس كشكول قنبر وفادار حضرت اميرالمومنين را هم مي آورند زيرا قنبر برده ي سياه آزاد شده ي دست آقا امير المو منين و صورت زيبايي داشت و در مدح آقا شعر مي گفت و در آن شب مردم نذورات خود را به صورت پول داخل كشكول مي گذارند . در آن شب خرما شربت زعفراني فرني حلوا زولبيا و باميه ميوه و مشكافي عنوان نذورات داده مي شود .

مراسم الوداع با ماه مبارك رمضان :
مراسم الوداع با ماه مبارك رمضان از شب 27 رمضان در مازندران برگزار مي گردد. مداحان و روحانيون در مراسم مختلف شبانه نداي خوش الوداع با رمضان الوداع شهر نور و القران را سروده و با سوزو گداز اشعار زيبايي از سروده هاي محلي با ماه رمضان وداع كرده و براي ورود به ماه شوال و بزرگترين عيد اسلامي يعني عيد سعيد فطر آماده مي شوند .
اعتقادات و باور ها در ماه مبارك :
_ اولين جمعه ماه رجب خيرات مي دهند حتي با يك خرما يا يك ليوان آب .
_ فوت كردن به قند و بستن گره به نخ هنگام خواندن دعاي صد بند (جوشن كبير ) و دادن آن به مريض جهت شفاي بيماران .
_ شب ضربت خوردن آقا دادن شيريني مثل زولبيا و باميه را حرام مي دانند چون عزادار هستند .
_ باز كردن روزه با نمك جهت زياد شدن بركات .
_ گذاشتن نان جو در سفره ي افطاري به ياد ساده زيستن پيامبران .

بیستم 8 1390

مراسم در طول يكسال قمري
آئين ها و مراسمي كه در گردش يك سال قمري قرار مي گيرند:
منظور آئين هايي هستند كه در گردش يك سال قمري قرار مي گيرند و برگزاري آنها به روز يا روزهاي معيني از اين تقويم وابسته است. مانند مراسم سوگواري محرم و روز عاشورا كه معمولاً از روز اول تا دهم محرم برگزار مي شود. آئين ها و مراسمي كه براساس اين تقويم انجام مي گيرند،عمدتاً در شمار مراسم مذهبي اسلامي هستند. نيز اين نكته گفتني است كه روزگاران كهن در بيشتر فرهنگ هاي جهان ماه معيار تقسيم بندي، زمان بود و چه بسا آثاري از تقويم هاي كهن هنوز در لابه لاي عناصر فرهنگي مناطق دورافتاده باقي مانده باشد.
تكيه « دوسّن davessen » : تكيه بستن.
ماه محرم با مراسم و آداب و آئين هاي آن داراي جايگاه برجسته اي در زندگي مردم مي باشد. آغاز اين ماه جلوه هاي نمايان و مشخصي دارد.
جندروز مانده به آغاز ماه محرم در شهر آمل مانند بسياري از شهرهاي ديگر كشورمان مرسوم است كه مردم محله بخصوص زنان محل همه دست به دست هم داده و شروع به تميز نمودن تكايا و حسينيه ها كه محل اجتماع و عزاداري مردم در ماه محرم مي باشد مي نمايند. تكايا را با پرچم هاي سياه آذين مي بندند، فرش ها را مي شويند و جارو مي كنند و.....
همچنين يك هفته قبل از محرم هيئت اُمناي تكايا جلسه اي گذاشته و برنامه را مشخص مي كنند. يكي دو نفر از اعضاي هيئت اُمنا نماينده شده و از مردم كمك نقدي دريافت مي كنند وچند نفرمسئول خريداري وسايل مورد نياز مثل برنج،قندوچاي، نان سوخاريفشكر و گلاب و..... مي شوند، از اعضاي محل هم هركس با توجه به نذري كه دارد مقداري مواد غذايي مثل موارد بالا و يا گوشت و..... مي آورد.
دهه اول محرم :
مراسم عزاداري دهه اول محرم از شب اول تا شب ششم همراه با روضه خواني، سينه زني و زنجيرزني در داخل تكايا برگزار مي شود بدين شكل كه مجلس با سخنراني روحاني،خواندن زيارت عاشورا و نوحه و عزاداري آغاز شده و جوان هاي محل در داخل خود تكيه يا داخل حياط بصورت دايره وار جمع شده و شروع به سينه زني مي كنند. در طول اين شب ها بعد از مراسم عزاداران بر سفره ي اطعام حسيني پذيرائي مي شوند.
روضه خواني :
روضه خواني در تمام نقاط مازندران انجام مي شود. محل روضه خواني مسجد است اما در بعضي از خانه ها، هم برحسب نذر و يا بنابر وصيت و وقف روضه خوانده مي شود. بازاريان آمل سراهاي بازار را هم براي روضه خواني سياه پوش مي كنند. در روزهاي دهه اول محرم موضوع روضه خواني هر روز، تقريباً مشخص است به ويژه در روزهاي هفتم تا دهم به مرثيه خواني براي حضرت علي اكبر،حضرت قاسم، حضرت عباس و امام حسين (ع) اختصاص دارد. روضه خواني معمولاً تا آخر ماه صفر ادامه پيدا مي كند. خطيبان و مرثيه خوانان اين مجالس، اغلب روحانيان و مداحان محلي هستند. از مجالس روضه خواني براي طرح مسائل و مشكلات اجتماعي و بخصوص در روستاها براي جلب همياري مردم در امور عمراني استفاده مي شود.
دسته گرداني :
دسته گرداني از نشانه ها و مراسم چشمگير ماه محرم است.حركتي است جمعي، هم آوا و هم آهنگ و نمودي است از وحدتي شكوهمند، نوحه هايي كه در اين دسته ها خوانده مي شود هركدام بيانگر بخشي از وقايع عاشوراي كربلاست، كه بياني نمادين دارد. دسته گرداني در بنياد و اصل خود، حركتي است در جهت تحرك بخشيدن به مردم؛گونه اي صف آرائي در برابر دشمن و يك بسيج براي مقابله با ظلم و ستم كه از دل فرهنگ مبارز تشيع سر برآورده است و در سراسر سرزمين هاي حوزه ي فرهنگ ايراني و ازجمله در مازندران عموميت دارد.
سينه زني، قمه زني، كرب زني، شام غريبان و قوم بني اسد، گونه هاي مختلف دسته گرداني معمول در مازندران است. رسم و روال دسته هاي عزادار تابعي است از روابط محله ها در شهر و روستا و هركدام مبدأ و مسيري معين دارد؛به ديد و بازديد يكديگر مي روند و تقدم وتأخر را بنا بر سوابق سنتي رعايت مي كنند. هرجا امام زاده و بقعه و مكان مقدسي باشد، نقطه ي تمركز دسته هاي عزادار است.
سينه زني :
بارزترين و قديمي ترين شكل دسته گرداني است كه در تمام نقاط مازندران رواج دارد. طرز سينه زدن، حالات و حركات بدن و دست ها ، شيوه حركت دسته، در دو صف و يا به صورت جمعي ودر يك يا دو گروه، نحوه ي نوحه خواندن و دم(واگير) گرفتن و انواع و مناسبت و زمان نوحه هاي سينه زني، در همه جا يكسان نيست؛شور و هيجان آن نيز در نقاط مختلف و برحسب زمان و موقعيت، متفاوت است و توضيح دقيق همه اين ها و ويژگي هاي هر محله و منطقه تفصيلي جداگانه را مي طلبد.
دسته هاي سينه زني از جهت شركت گروه هاي مختلف مردم نيز عمومي تر، و جامع تر از انواع ديگر دسته گردانيهاست. زيرا وسيله ي معيني لازم ندارد و هركس به نسبت توان خود مي تواند با آن همراه شود. معمولاً پيرمردان و ريش سفيدان در جلو دسته حركت مي كنند و گروه زنان در حاشيه و به دنبال سينه زنان، آنها را همراهي مي نمايند.
زنجير زني:
دسته هاي زنجيرزن امروزه در تمام شهرها و بسياري از روستاهاي مازندران، منسجم ترين دسته هاي عزاداري هستند. زنجيرزني در مازندران نسبت به ساير اشكال دسته گرداني جديدتر مي باشد و از حدود بيست سي سال پيش معمول شده و درواقع جايگزين قمه زني گرديده است. زنجيرزنان لباس سياه مي پوشند، در دوصف مقابل هم حركت مي كنند.
نوحه خوان در ميان دسته راه مي رود تا صدايش به همه برسد. زنجيرزنان هم آهنگ با صداي سنج ترجيع بند نوحه را واگير مي كنند. وسيله زنجيرزدن چند رشته زنجير است كه انتهاي آنها به دسته اي چوبي يا فلزي متصل شده است . زنجير زدن دسته را به دست گرفته با آهنگ سنج و وزن نوحه رشته هاي زنجير را به پشت خود مي كوبد.
شب هفتم :
غروب ششم محرم يا شب هفتم در آمل مرسوم است كه دسته هاي عزاداري از بعضي از تكايا راه افتاده و به تكايا و امام زاده هاي داخل و يا خارج شهر مي روند.
در شب هفتم محرم مراسم علمبندان انجام مي گيرد. مردم به پاي علم ها رفته و به اصطلاح علم را لباس مي كنند. زنان و مردان در كنار علم ها داخل تكايا حضور يافته و با گلاب آنها را شستشو مي دهند.هر كس نذر يا حاجتي دارد پارچه سبزي به آن مي بندد. بعد از انجام كارهاي اوليه چند نفر از جوانان قوي براي حمل علم انتخاب مي شوند، عزاداران با فرستادن صلوات علم ها و علامت ها را حركت مي دهند. زمانيكه علامت دار با علم هيأت ديگر در طرف مقابل روبرو شد با پايين آوردن سر علامت به آنها سلام مي دهد.
معمولاً در اين شب شير به عنوان نذري به نيِّتامام حسين (ع) كه دشمن آب را بر روي آنها بسته بود بين مردم خيرات مي كنند. و يا بعضي ها مقداري پارچه ي سبز را تكه كرده و بين مردم تقسيم مي كنند.
تاسوعا:
مراسم اصلي ماه محرم در بعداظهر روز تاسوعا و روز عاشورا مي باشد. بدين شكل كه به طور معمول مرسوم است كه از هر تكيه اي هيأت هاي عزادار سينه زن و زنجيرزن حركت كرده و در صف هاي مرتب به عزاداري مشغول مي شوند.
همچنين در اين شب علم يا علامت هاي بزرگ را كه چند شاخه است به بيرون از تكايا آورده و فردي قوي و جوان براي حمل علامت انتخاب مي شود وعلامت را با يك كمربند چرمي به كمر مي بنددزماني كه علامت دار با هيأتي مقابلش روبرو شود با علامت خود به آنها سلام مي دهد، كه نشانه ي عرض احترام است. مراسم عزاداري در اين شب تا پاسي از شب ادامه دارد. معمولاً اكثر دسته ها از طوايف مختلف هستند بدين شكل كه مردم از هرجاي شهر به تكيه طايفه خود رفته و پس از پايان دسته روي در محل نيز به تكيه محل خود بر مي گردند و نماز را به جا آورده و شام مي خورند.
در گذشته مرسوم بود كه فرداي صبح روز عاشورا، صبح زود جوانان پس از اذان صبح و هنگام طلوع خورشيد مراسم صبح خواني اجرا مي كنندبه كوچه و خيابان رفته و عزاداري را شروع مي كنند.و زناني كه نذر دارند آش شير مي پزند و براي وعده صبحانه از عزاداران پذيرايي مي كنند.
عاشورا:
صبح روز عاشورا دسته هاي عزاداري كه شامل سينه زن،زنجيرزن،پرچم داران،علم داران،طبل زن،سنج زن همه باهم از ساعات اوليه صبح از تكيه و مسجد محل خود راه مي افتاندو اوج عزاداري همان طور كه گفته شد در روزعاشورا مي باشد. خانم ها نيز يا به دنبال دسته ي تكيه محل خود راه ميافتاند و يا در گوشه اي ايستاده و نظاره گر اين مراسم آئيني مي باشند. همچنين در بين دسته روي ها شير،شربت،خرما و.... خيرات مي نمايند .وبعد از دسته روي برخي از اهالي از عزاداران و يا در تكايا پذيرايي مي كنند.
هيئت هاي عزاداري:
تعداد هيئت هاي عزاداري برادران شهر آمل شامل هيئت هاي دسته روي،سينه زني و زنجيرزني و....به طور كلي 219 هيئت مي باشد.
تعداد هيئت هاي عزاداري خواهران در سطح شهر آمل 67 هيئت مي باشد.و از آنجايي كه شهر آمل داراي طوايف مختلفي است هركدام از طوايف با هيئت هايشان يك گروه و دسته ي عزاداري تشكيل مي دهند.
شام غريبان :
در مازندران شامگاه عاشورا ، عزاداري چهره و سيمايي ديگر مي گيرد. دسته هاي عزادار ديگر علم و پرچمي همراه ندارند، ايستاده حركت نمي كنند، با هيجان و خروش دستهاشان را بر سينه نمي كوبند و زنجيرها را بر پشت فرود نمي آورند. نوحه هاشان ديگر از مضمون رزم و شهادت خالي است. چلچراغي به همراه ندارند، راهشان را شعله هاي لرزان شمع ها و چراغ هايي كه كودكان به دست گرفته اند روشن مي كند، به ديدوبازديد يكديگر نمي روند در مسجدو تكيه و ميدانگاهي توقف نمي كنند،زنگ آهنگ سنج كه سكوتش ابهت و شكوه و عظمت را بنماياند و بانگ طبل و كرنائي، همصداشان نيست، چهره اي نمادين از غروب عاشوراي كربلاي راستين را مي نمايانند، در دوسه دسته جدا حركت مي كنند به صورت انبوه با هم مي نشينند، سرها را در هم فرو مي برند،دست ها را آرام آرام و بي صدا برسر مي زنند و با صدايي محزون، غريبانه نوحه اي مي خوانند، كه حكايت از جستجوي كودكي گمشده را دارد:
طفل صغيري زحسين گم شده، گم شده
قامت زينب زالم خم شده، خم شده
اينها دسته شام غريبانند و به همين ترتيب كوچه پس كوچه ها را مي گردند،از روستاهاي اطراف نيز دسته هاي كرب زني مي آيند. بعضي دسته ها در اين غروب بر سر كاه مي زنند و حجله ي حضرت قاسم، گهواره ي علي اصغر، ذوالجناح و بعضاً اسب و.... مي آورندو در بعضي قسمتها نيز خيمه هايي از چوب و كاه درست كرده و آتش مي زنند، هركس هم كه نذري دارد درون مجمعه اي بزرگ قرارداده و خيرات مي كنند و غروب عاشورا را آواي كورسوي تك تك شمع هاي دسته هاي شام غريبان پُر مي كند.
دسته ي قوم بني اسد:
دسته قوم بني اسد يا دسته ي عرب ها دوازدهم محرم، سومين روز شهادت امام به راه ميافتند؛ افراد اين دسته لباس هاي بلند و سفيد مي پوشند و بيل و كلنگ همراه برمي دارند و چنين مي نمايانند كه براي دفن شهيدان كربلا مي روند. نوحه هايي هم كه مي خوانند، از همين امر حكايت مي كند. اين دسته در واقع تركيبي از دسته گرداني و شبيه خواني است.
بنابر روايت تاريخي، قوم بني اسد از اعراب ساكن در سواحل فرات بودند و روز سوم عاشورا به محل قتلگاه رفتند و اجساد شهيدان را دفن كردند.
كرپ زني :
«كرپ» قطعه چوبي است تراشيده شده، به اندازه اي كه در كف دست جا مي گيرد و سطح بيروني آن صاف است. در پشت آن بندي قرار دارد كه به پشت دست مي افتدكرپ در كف دست قرار مي گيرد و انگشتان برگرد آن حفاظ مي شوند. يك جفت كرپ را در دست مي گيرند و به آهنگ نوحه اي كه خوانده مي شود آنها را بر هم مي كوبند.
اربعين :
در شب اربعين زنان و مردان در تكايا و مساجد حاضر، عزاداري و سينه زني مي كنند به غير از اين مكان ها در منازل هم مراسم عزاداري برگزار شده شعله زرد و حليم نذري بين مردم پخش مي كنند.

28 صفر :
در نفطه ي مورد بررسي 28 صفر يا به اصطلاح محلي چهل وهشتم عزاداران اعم از مرد و زن در تكايا جمع شده و عزاداري مي كنند، برخي نيز در منازل عزاداري كرده و به پخت آش شير و شير برنج مي پردازندوبه امام زاده ابراهيم مي روند.
تعزيه :
مراسم سوگواري دهه ي اول ماه محرم با روضه خواني در مساجد تا آخر ماه ادامه پيدا مي كند و تعزيه خوانها در اين مدت كارشان را پي مي گيرند.
تعزيه از مهم ترين،پرشورترين و پرجاذبه ترين مراسم سنتي و مذهبي و در عين حال كاملترين گونه ي نمايش سنتي و مردمي است و در آمل از هردوجهت ياد شده داراي همين پايگاه مي باشد. در آمل تعزيه خواني هم در روزهاي سوگواري حضرت امام حسين(ع)،در ماه محرم و نيز در برخي از ماهها برگزار مي شود. به ويژه در روستاها دوماه آخر تابستان و فصل پايان كار و فعاليتهاي زراعي، هنگام رواج تعزيه خواني است. اما به جهت نقش اصلي و محوري تعزيه به عنوان بخشي از مراسم سوگواري ماه محرم، در اين مقوله، و در شمار مراسم سال قمري آورده مي شود.
در شهر آمل تعزيه خوان ها محلي هستند و در آمل مكان خاصي كه به منظور خواندن تعزيه ساخته شده باشد وجود ندارد، فضاي باز جلوي مسجدجايگاه اصلي برگزاري تعزيه مي باشد.
در روزهاي دهه اول ماه محرم تعزيه هاي معيني اجرا مي شود كه ترتيب آنها تقريباً با ترتيب زماني وقايع قبل از عاشورا است، مانند مسلم،طفلان،حُر، علي اكبر و قاسم. روز تاسوعا در همه جا مجلس شهادت حضرت عباس را مي خوانند و عاشورا را هم ويژه ي تعزيه حضرت امام حسين(ع) است در غير از ماه محرم مجالس بر حسب نظر يا نذر بانيان و مجريان آن اجرا مي شود، جز در روز بيست و يكم ماه رمضان كه اگر جائي تعزيه خواني داشته باشند حتماً مجلس شهادت حضرت علي (ع) خواهد بود.
نشانه هاي عزاداري و محرم :
علامت=علم چند شاخه،علم،پرچم، پنجه، گهواره حضرت علي اصغر، سنج، طبل، زنجير و كرپ مي باشد.
نذورات ماه محرم و صفر :
خرما، حلوا، شيرف نان سوخاري، شربت .
شير و شربت كه بيشتر در روز هفتم ، تاسوعا و عاشورا در بين دسته هاي عزاداري پخش مي شود.
مراسم شام دهي يا ناهار در شب هاي محرم بيشتر شامل زرشك پلو با گوشت مي باشد.
آش شير يا شيربرنج از نذرهايي است كه در روز چهل و هشتم (28صفر) خيرات مي شود.
مكان هاي برگزاري مراسم :
مكان هاي برگزاري مراسم تكايا ، حسينيه ها و منازل مي باشد.
وسايل مورد نياز درمجالس عزاداري:
اسب، لباس مشكي كه مي پوشند.
طبل و سنج، زنجير، شمشير و نيزه بصورت نمادين.
كرپ.
اعتقادات و باورها :
- مردم آمل معتقدند كه در مراسم شام دهي ماه محرم اگر مقداري برنج بردارند و به فرد بيمار بدهند شفا مي يابد.
- مقداري برنج نذري را آورده و با برنج ساليانه مخلوط مي كنند به اين نيّت كه بركت برنج زياد گردد.
- بعضي ها نذر مي كنند كه استكان يا بشقابي را از تكيه با خود ببرند و اگر نذرشان برآورده شد سال بعد يك دست استكان يا بشقاب خريداري كرده و به تكيه هديه كنند.
طوبي اوصانلو
سرپرست گروه مردم شناسي

بیستم 8 1390

غذاهاي محلي مازندراني

چند نمونه از غذاهاي محلي مازندران

آغوز مسما:
خورشتي كه از گردو، مرغ، ترشي انار درست مي شود.

ته چين :
برنج همراه با گوشت

ترش ترشو:
برنج را همراه با حبوبات ، ترشي آلوچه، مانند آش درست مي كنند.

دوپتي:
دوغ را به حبوبات پخته شده و سير داغ اضافه مي كنند.

اسپناساك:
اسفناج پخته همراه دانه انار، عدس، سير داغ ، رب گوجهو اب انار نارنج

آش كدو:
برنج پخته، كدوي پخته و له شده كه اب زرشك و شكر به آن اضافه شده است.

نازخاتون:
بادمجان كبابي و له شده كه به آن آبغوره ريحان، جعفري وسير كوبيده اضافه مي شود.

اسفناج مرجي:
شامل اسفناج پخته، عدس سير، و انار ترش است.

كهي انار :
كدوي پخته همراه باقلا و عدس پخته شده با گردوي ساييده ودانه انار، كه سير داغ به آنها اضافه شده و مخلوط آن را همراه پلو مي خورند.

قليه:
عدس، باقلا، اسفناج سرخ شده، گوشت، گردو و ساييده شده را با هم مخلوط مي كنند و دانه انار را در آخر اضافه مي كنند موقع خوردن سير داغ روي غذا مي ريزند.

خورشت آلو :
مرغ پخته همراه دانه انار، آلو سرخ شده و پياز داغ .

انواع نان و شيريني

آغوزنون:
آرد گندم، شير، تخم مرغ و شكر رابا هم مخلوط نموده سپس لاي خمير را گردو مي گذارند.

پشت زيك :
شكر يا قند را در يك قاشق آب حل مرده روي اجاق ميگذارند بعد از قاشق روغن ومقداري كنجد به آن اضافه كرده مايه را در سيني مي ريزند و به اندازه دلخواه برش مي دهند.

پيس گندله :
اين شيريني شامل گردوي ساييده شكر قرمز و يا شيره خرمالو و آرد برنج سرخ شده و كنجد است.

رشته به رشته:
برنج را خيسانده آرد مي كنند و بااب خمير مي كنند. روي تشت كمي زرده تخم مرغ و كره مي مالند و خمير را رويتشت به شكل رشته مي ريزند بعد سرخ مي كنند روي رشته به رشته پودر قند و هل كوبيده مي ريزند. نون قندي دله دكرده نون، آب دندون، نسري، كوناك و تون سرنون از ديگر شيريني هاي مازندراني است.

تهيه شكر قرمز به روش سنتي :
در چند دهه گذشته به منظور تهيه شكر قرمز كشت گياه نيشكر در مناطق جلگه اي استان مازندران رواج داشته است. براي گرفتن شيره نيشكر وتبديل آن به شكر قرمز از وسيله اي چوبي به نام كليا كه به ابتكار اهالي محل تمامي از چوب ساخته شده استفاده مي شود. به اين منظور سرپناهي به ابعاد تقريبي 5*15 متر مربع با مصالح سنتي موجود در محل كه بيشتر از ني و چوب بود برپا ميشد و در وسط اين سرپناه كليا قرار مي گرفت.اين وسيله چوبي بانيروي محركه حيواناتي مانند گاو يا اسب به دور محوري حركت دوراني داشته و در حين چرخش قطعات كوچك ساقه نيشكر در محلي به نام كليادار فشرده شده و شيره نيشكر بر اثر فشار وارد شده به ساقه نيشكر ، به وسيله لوله چوبي به نام سله به داخل ظرف چوبي به نام نوكا مي ريخت و با جوشانيدن شيره نيشكر در ديگ هاي مخصوص پس از طي مراحلي شكر قرمز جهت مصارف غذايي توليد مي شد.

انواع شربت:
بهار نارنج، آلبالو، انار.

انواع ترشي:
بادمجان ترشي، سير تري، هفت بيجار، ترشي يارمسي.

انواع مربا:
مرباي به، مرباي آلبالو، مرباي سيب، مرباي پرتقال ، مرباي انجير، مرباي هويچ ، مرباي بالهنگ

بیستم 8 1390

تن پوش زنان شليته يا چرخي شلوار، تمبون قمبلي : دامن پرچين و كوتاهي است از جنس پارچه ابريشمي و كتان هاي ظريف يك رنگ كه معولا" دورادور لبه پايين آن را با نوار سياه رنگي تزيين مي كردند و به آن سياهيك مي گويند.در تنديس هاي به دست آمده از دور اشكانيان مجسمه زني با شليته اي بلند و پيراهني نيمه كوتاه وجود دارد. در حال حاضر از شليته اي هنگام جشن ها و براي رقص ها ي محلي استفاده مي شود. تمبان تنگه تمبان يا پشمبال : نوعي شلوار با الگوي ساده به رنگ تيره معمولا" از جنس پارچه اي سنتي كرباس و يا از جنس پارچه هاي تهيه شده از بازار به نام دبيت حاج اكبري است.. در چين كمر تمبان به جاي كش، نوار بلند كتاني يا كج استفاده مي شود. نيم ساق : نيم ساق هم نوعي شلوار تنگ به رنگ هاي سبز ، سفيد يا سرخ از جنس ابريشم يا مخمل است كه آن را معمولا" دختران و زنان جوان در زير پيراهن مي پوشند. جومه: پيراهن و دامن يك سره از شانه تا زير زانو است جنس اين پيراهن معمولا" كتان يا چيت است. نيم تنه: اين جليقه به شكل جليقه هاي مردانه با يقه هفت يا گرد و جلو باز است و چند دكمه مي خورد . قسمت جلويي آن از پارچه پشمي و پشت آن آستري است .گاه جليقه را از جنس مخمل سرخ يا زرد و آراسته به سكه و پول هاي قديمي تزيين مي كنند در محل هزار جريب به اين جليقه سيمپوش مي گويند. كليجه : كتي بلند و معمولا" از جنس مخمل رنگي همراه با يراق دوزي وسكه هاي عراقي و رضاشاهي است كه در زمستان استفاده مي شود. اين كت آستين ساده بلند دارد. نوع ديگر آن با آستيني كه تا روي آرنج مي رسيد به نام چكبن شناخته مي شد. چادر شو : چادر شب مربع شكلي را سه گوش كرده دور كمر در پشت گره مي زنند. هنگام عروسي سر و چهر عروس را با آن مي پوشانند. جنس چادر شب د رخانوادههاي اعيان از ابريشم است و مردم عادي چادر شب هايي ازجنس كج ( ابريشم درجه 3 ) و يا مخلوطي از ابريشم و كج استفاده ميكنند سرپوش زنان : چارقد: روسري چهارگوش با رنگ روشن و گل دار از جنس وال، ململ، چيت و يا ابريشم است. از رنگ روشن چارقد همراه با آرايه هاي نقره اي به نام سرچنگك در محل شقيقه ها ، در جشن ها استفاده مي شود. مندل : سربندي است از جنس كتان كه آن را سه گوشه و روي چارقد استفاده مي كنند مندل بيشتر هنگام كشاورزي و كارهاي روزمره استفاده مي شود. سراقوچ : نوعي كلاه زنانه است از پارچه نخي و يا الگويي مشابه كلاه نوزاد كه براي نگهداري گيسوان بافته شده به كار مي رود. لبه اين كلاه را چين كش مي كنند. گيس بند يا موباف: بند نازكي است كه آن را با رشته هاي تابيده شده از نخ برن كه معمولا" سفيد رنگ استتهيه مي كنند. از گيس بند براي بستن گيسوان بافته شده استفاده مي شود. پاپوش زنان : جوراب: جنس آن از پشم است و در رنگ هاي تيره بافته مي شود. كوش : در گويش محلي به كفش ميگويند جنس آن از چرم دباغي شده و به رنگ هاي قهوه اي و مشكي بود گالش: بيشتر در رفت و آمدهاي روزانه استفاده مي شود و از جنس لاستيك سياه و كف آن قرمز رنگ است . چاروق : كفش مشترك مردان وزنان است جنس اين كفش از چرم گاو و گاوميش و يا نمد است كه كمي بزرگ تر از پا و لبه آن چين كش است . پاتوئه: شال بلند ابريشمي است كه دور پا پيچيده مي شود و با كمك ريسمان هاي بلندي آن مي بندند پاتوئه پاپوش گرمي است و در ورزهاي سرد بيشتر مورد استفاده قرار مي گيرد. تن پوش مردان : جومه يا جامه : پيراهني است كه متناسب با فصل از پارچه هاي كرباس چيت يا چلوار دوخته ميشود. نوع مرغوب آن را از ابريشم تهيه مي كنند. شلوار يا تمان يا پشمبال : به شلوارهاي سياه يا آبي رنگ از جنس كرباس مي گويند كه گاه در زمستان از جنس چوقا تهيه مي شد. مدل آن بلند تا مچ پا و الگوي آن ساده بود. براي چين كش كمر به جاي كش، بند كمر به كار مي رفت. نيم تنه: تن پوشي دكمه دار و معمولا" يقه هفت از جنس پشم و به رنگ مشكي يا كبود است نيم تنه رامردان هنگام سرما بر روي جامه هاي خود مي پوشيدند.چوخت، قبا يا كولك: كت پشمي ساده تيره رنگ با يقه برگردان و جلو دكمه دار، كه مردان در زمستان روي جامه مي پوشند.عليجه يا سرداري: عليجه را اعيان مي پوشيدند.دامادها عليجه را به تن مي كردند. عليجه معمولا" بلندتر از كت معمولي و تا نزديك زانو بود. لباده : تن پوش بلندي است كه معمولا" از جنس كرباس يا فاستوني تهيه مي شود روي كمر لباده شالي به نام « كمر شال از جنس پشم يا ابريشم مي بستند. شولا : لباس پشمي بلندي براي چوپان ها در شب ها به شمار مي رود. چوخا به عنوان استر دروني شولا به كار مي رفت. كردك : مانند شولا مورد استفاده چوپان ها است. بوشلوق: تن پوشي با آستين بلند نمدي است كه مورد استفاده چوپان ها قرار مي گيرد. پستك: تن پو نمدي و كوتاه تر از شولا و بوشلوق، شبيه جليقه ساده و گشاد اما نمدي است. دستكش: بيشتر درنقاط كوهستاني مورد استفاده است جنس آن يا از پشم بره تازه متولد شده و يا از الياف پست تر بود و به آنها پنج انگليسي ( پنج انگشتي ) و يك انگليسي ( يك انگشتي ) مي گفتند. سرپوش مردان : كلاه نمدي : جنس اين كلاه از پشم حلاجي شده است اين كلاه پوشش مناسبي براي فصل زمستان است. كلاه گوشي: كلاهي است كه قسمت پشت و دو گوش جلوي آن لب برگشته و همين امر علت نامگذاري آن است. پوستين كلاه : بيشتر مورد استفاده رمه گردانان است بهترين نوع آنار پوست بره تازه تهيه مي شود و به آن كلاه پوستي نيز مي گويند. شب كلاه : بيشتر از الياف پشمي تهيه مي شود ساده و كاسه اي شكل است و معمولا" در خانه وهنگام خواب استفاده مي شود. كلاه سنگسري: كلاه پشمي كاسه اي شكل است كه درون آن عرقچين و سطح آن داراي روزنه است. مندل: دستاري نخي به شكل عمامه كه دنباله آن پشت گردن آويزان مي شود. به شال آن « ميربند » و هنگامي كه بر سر مي گذاشتند مندل مي گفتند اين كلاه درمناطق جلگه اي استفاده مي شد. پاپوش مردان : جرب : جوراب ويژه چوپان ها بود. انواع كران تري از آن نيز با عنوان هاي رنگ رشت و آق بانو وجود داشت نوع ديگر آن را گردن جرب مي گفتند. و بافت ساده و يك رنگ داشت. كوش : مردم نواحي كوهستاني گيوه به پا مي كردند . گروهي نيز گيوه كرمانشاهي كه از نخ ابريشمي باالياف زيبا و كف چرم يا كائوچو بود، مي پوشيدند. صندل هاي با كف نازك از چوب افرا يا مليچ را چوكوش مي گفتند. شيخي كوش : كفشي از چرم و به شكل نعلين كه اغلب مورد استفاده روحانيون قرار ميگرفت. چوموشك يا چموشك: كفشي با كفي از چرم گاو و پاشنه نعل آهني كه تا مچ پا بود و در همه فصول استفاده مي شد. چاروق: سنتي ترين كفش اين ناحيه كه معمولا" باپاتوئه استفاده مي شود. جنس آن چرم و داراي بندهاي بلند براي بستن دور پا است. زيور آلات : زيورآلات همواره مورد توجه علاقه زيباپسندان بوده است. شايد يكي از عوامل جذابيت زيورآلات استفاده ازمواد اوليه موجود در طبيعت مانند سنگ هاي مختلف فلز، چوب، و گياه باشد. به عنوان نمونه هايي از زيورآلات مازندران مي توان به زيورآلات منطقه كجور و كندلوس اشاره نمود: قلدون يا گلوبند: شامل ميركا،گبري چشم بلبلي، كهربا، عقيق، يسر و يشم كه به صورت اشكال هندسي و نامنظم تراشيده مي شد. قرافل يا قرنفل : به دليل خواص درماني و بوي مطبوع اين گياه از آن به عنوان گردنبند استفاده مي شد. سنگ دل ربا يا بذر افشان : به شكل قلب تراشيده مي شد و بهعلت وجود كريستال خالص درخشندگي داشت. خلخال يا سوسكي : حلقه اي از زنگوله هاي نقره براي دور مچ پا گل بني : سوزن هاي نقره با نگين عقيقيا قوت كه به جاي سوزن يا سنجاق براي بستن روسري استفاده مي شد. چشم چين : مهره سفالي است براي رفع چشم زخم و رفع قضا و بلا. چشم اصلي چشم چين در حقيقت تهيه شده از مردمك خشك شده چشم گوسفند در روز عيد قربان است كه همراه مهره اي به روي سينه مي آويختند. گرد رو : شبيه دانه هاي تسبيح از جنس نقره با سه عدد قلاب كه با زنجيره به اين رشته متصل بود و زنان با نصب قلاب ها روي سر و اطراف گوش اين رشته را دور صورت قرار مي دادند.

بیستم 8 1390

كه مازندران شهر ما ياد باد. فردوسي بزرگ آن زنده كننده ايرانيت و ايراني اين چنين از مازندران و جهان تا هميشه سبز و شكوفانش ياد كرده است. در اين مقام كوتاه موسيقي مازندران، اين خطه بهشتي را بررسي مي كنيم و شايد بسيارى ملودى ها و ترانه هايش را از حفظيم بي آن كه بدانيم آنجايي است جايي كه آواهاى رنگينش به نسبت گيلان و گلستان ياد نشده باقي مانده است. ريشه و پايه اساسي موسيقي مازندران در روستاهاست از اين نظر، قسمت مركزى دست نخورده تر است. به اعتقاد محققان و تاكيد پژوهش هاى اينجانب، يك موسيقي صرفا آوازى با همراهي كمانچه و ني چوپاني له له وا كمانچه ساز محلي نيست و از موسيقي رديفي ايران وارد شده است مازندراني ها ساز محلي چنداني ندارند و تقريبا همين له له واست. بخش آوازى شامل دو نوع موسيقي روايتي و غيرروايتي است. روايتي: به آواز خوانده مي شود، كه از آن ميان آوازهاى اميرى و طالبا رنگ و عطر مازندران را دارند. آواز اميرى: با وزن آزاد اشعارش به امير پازوارى شاعر مردمي عهد صفويه منسوب است بعدها يك ايران شناس روسي، دورن، با همكارى ميرزا شفيع نامي بخشهايي از آنها را براساس روايت افواه گردآورى كردند. طالبا: اشعار موزون اين آواز، به نوعي داستان زندگي طالب آملي شاعر است، كه با افسانه ها درآميخته شده است و گويا بيشترين آن افسانه باشد به هر حال اين اعتقاد كه ظن و گمان به آن وارد است وجود دارد كه ستي النساء خواهر طالب، سراينده اين اشعار است. چنين رايج است كه معمولا اين دو آواز را به طور متناوب براساس حال و سليقه با يكديگر مي خوانند. آوازهاى روايتي نجما و حقاني در اصل مازندراني نيستند. اولي از فارس آمده و روايت آواز نيز به آن منطقه، صبغ مي برد و حقاني نيز از دامنه هاي جنوبي البرز، سنگسر سايه بر اين بوم گسترانيده است. پژوهشگران محلي، اصطلاح سوت را براى نوعي آواز به كار بسته اند كه در منطقه از ديرباز نام خاصي بر آن نهاده نشده است. سوت روايت ياغي گرى هاى گردنكشان مازني است كه رد تاريخي شان از قرن اخير، فراتر نمي رود كتولي و كيجا جان ها، آوازهاى غيرروايتي منطقه اند. كتولي ها با وزن آزاد است اما كيجاجان ها موزون اند و حكم ترانه هاى محلي را دارند. كيجاجان براساس دوبيتي هايي پرداخته مي شود كه وزن آنها محل بحث است. برخي از ترانه ها واقعا عروضي است. همان وزني كه در تمام ايران كاربرد دارد، در برخي ترانه ها يك مصراع عروضي و مصراعي ديگر جز آن است. اگرچه اين موضوع را برخي ها به عدم تفوق خواننده هاى پيشين بر وزن عروضي نسبت داده اند، اما هجايي بودن ترانه هاى اين سامان، مي تواند توجيه منطقي ترى دراين باره باشد با اين استدلال كه، آواز كتولي را مي شود روى يك دو بيتي خواند و آواز كه له حال را نيز مي شود با همان دوبيتي اجرا كرد حتي مي شود بيت اول يك ترانه، دو بيتي را روى كتولي و بيت ديگر را روى كه له حال گذاشت و اجرا كرد، در حالي كه ساختار ريتميك اين دو متفاوت است، چنانچه شعر صرفا عروضي بود، امكان اين نبود كه بتوان روى دو ملودى با ساختار ريتميك متفاوت، چنين شيوه اى اعمال كرد. رپرتوار آوازى مازندران، را مي شود در دو بخش بررسي كرد. تعدادى از موسيقي آوازها در مجالس سنگين اجرا مي شود. پيرمرد مجلس در اين سيستم، خواننده ها داراى تخصص و ويژگي هستند كه با تسلط بر تكنيك هاى آوازى و قابليت هايي مثل ارائه منظومه هاى بلند و طولاني از حفظ به اجراى موسيقي مي پردازند و به آنان شرخوان يا شعر خوان مي گفته اند و مي گويند. در پيرمرد مجلس بيشتر آوازهاى روايتي اميرى، طالبا، نجما و حقاني خوانده مي شده و مي شود. در جوانان مجلس، آوازهاى كتولي و كيجا جان را بر روى دوبيتي ها اجرا مي كرده اند و مي كنند. در اين چنين مجلس هايي مثل عروسي ها احتياجي به تخصص والا و بالا نيست و نبوده، تنها صدايي رسا و دلنشين كافي بوده تا دوبيتي هايي را اجرا كنند كه حفظ تعدادى از آنها چندان دشوار نيست ضمن اين كه دوبيتي ها كوتاه اند در كيجاجانها و كتولي ميچرخند. در دوران تجدد، پيش و پس از انقلاب تغيير در اين نوع موسيقي وجود داشت، ولي با ماهيت و طبيعتي متفاوت. قبل از انقلاب، به دليل نفوذ موسيقي مردم پسند راديوي ، بخش سبك رپرتوار مازندراني، جوانان مجلس دچار تغيير شد. چرا كه كيجاها اصولا با بيشتر ترانه هاى راديويي كه احتياجي به تكنيك هاى آوازى قوى ندارند، هم خانواده بودند و هستند به همين خاطر كيجاجان ها به ترانه هاى فارسي نزديكتر و دگرگون شدند. برعكس، بخش سنگين موسيقي مازني با بي اعتنايي روبه رو شد و حتي در قسمتهايي به فراموشي سپرده شد و با تغييراتي كند تحليل رفت. پس از انقلاب، با محدود و ممنوع شمرده شدن ترانه هاى راديويي و بروز جريان روشنفكرى كه از ارزشهاى سنتي دفاع مي كرد و در صدد احياى موسيقي اصيل هرمنطقه بود به بخش سنگين رپرتوار، توجه ويژه اى شد و بخش سبك بعضا مورد بي اعتنايي قرار گرفت بخصوص كه حال و هواى دو بيتي ها از نوع عاشقانه زميني بود بويژه گوشواره، ترجيع هاى كيجاجان ها كه در آنها نام آن كسي برده مي شود كه ترانه تقديم او شده است. در اين برهه گويا بسيارى از ترانه ها نيز فراموش مي شوند. اما بازمانده هاى شرخوان ها يا شعرخوانان با پشتيباني هايي بخش سنگين رپرتوار را احيا مي كنند. در بررسي موسيقي مازندران از كردكوى تا نور مورد توجه قرار گرفته چرا كه از طرفي تا منطقه علي آباد كتول و از سويي تا رامسر هر يك با موسيقي مناطق مجاور خود، آميختگي زيادى دارند. اولي با گلستان، تركمني، خراسان. و دومي با گيلكي، ضمن اين كه به موسيقي دشت عنايت شده نه كوهستان كه از نظر كيفيت اجرايي، اين دو، تفاوت هايي دارند. مجموعه رپرتوار مورد توجه اين پژوهش، موسيقي هاى غير موقعيتي و بينا موقعيتي بوده نه آن موسيقي هايي كه مثلا در عزا، عروسي ، لالايي در مواقع ويژه كاربرى دارند در همين چارچوب چنانكه ملاحظه آمد تمركز بر روى موسيقي آوازى است و نه سازى منابع صوتي همانا آثار گردآورده شده طي سفر به منطقه و نيز آرشيو پژوهشگران محلي بوده است يعني جهانگير نصرى اشرفي و احمد محسن پور، مدير و موسس فرهنگخانه مازندران در سارى كه حدود يكصد ساعت نوار موسيقايي فراهم آورده اند و منابع صوتي بازار كه بيشترين بخش موسيقي شهرى را پوشش داد.

بیستم 8 1390

گاه شماري طبري

تير(1) ، نام چهارمين ماه سال در تقويمهاي مختلف ايراني از جمله تقويم فعلي ، نيز نام سيزدهمين روز هر ماه در پاره اي از ديگر تقويمهاي رايج ايران . اين واژه از واژة اوستايي taria §tis مشتق شده (اوشيدري ، ذيل «تيشتر») و براي آن حالتهاي ريشه شناختي و نيز معاني متعددي فرض شده است (براي آگاهي از صورت هاي متعدد فرضي ريشه شناسانه و نيز معاني اي كه براي هر كدام از اين ريشه ها در نظر گرفته شده رجوع كنيد به پانائينو ، ص 34). تلفظ واژة تير در زبان پهلوي ( رجوع كنيد به مكنزي ، ص 147) و برخي ديگر از زبانهاي ايراني ميانه (مثلاً يغنابي رجوع كنيد بهپانائينو، همانجا)، همان صورت امروزين آن است .

در بعضي منابع اسلامي (از جمله ابوريحان بيروني ، 1923، ص 221) تير همان سياره عطارد دانسته شده است . فرض يكي بودن تيشتر و عطارد بويژه با افسانه هايي كه ابوريحان بيروني (همانجا) در بارة يكي بودن تير و عطارد ذكر كرده است ، تقويت مي شود؛ اما مشخصات نجومي تيشتر كه در نوشته هاي پهلوي به عنوان درخشانترين ستاره اي كه در ايران مشاهده مي شده (خارگات ، ص 118ـ119، 142؛ بهار، ص 31، يادداشت 34) از آن ياد شده است ، با عطارد تطبيق نمي كند ( رجوع كنيد بهخارگات ، ص 119). بسياري از پژوهشگران ، تيشتر را روشنترين ستارة آسمان ، يعني شِعراي يماني دانسته اند ( رجوع كنيد به كريستن سن ، ص 50 ـ51؛ تقي زاده ، ص 66، پانويس 122؛ خارگات ، ص 116ـ 126). از ديگر سو، افرادي چون پورداود ( رجوع كنيد به اوستا، ج 1، ص 35) و مكنزي (همانجا) اصولاً مخالف يكي دانستن تير

با تيشتر بوده اند. اگرچه امروزه تير به عنوان يكي از اسامي عطارد به كار مي رود ( رجوع كنيد به عطارد * )، اما در بارة درستي اطلاق نام تير به اين سياره ، يا به شعراي يماني نمي توان بصراحت اظهارنظر كرد.

قديمترين اشاره به نام ماههاي ايراني و نام روزهاي ماه ، گذشته از اوستا و متون پهلوي كه از يك سو تاريخ دقيق نگارش آنها روشن نيست و از سوي ديگر از الحاقات مصون نبوده اند ( رجوع كنيد به بندهش ، مقدمة انكلساريا، ص 28ـ30؛ بندهش ، بهمن يشت ، شايست لاشايست ، ج 5، بخش 1، مقدمة وِست ، ص 28ـ29)، به عنوان دو ركن از چهار ركن تاريخ گذاري ( رجوع كنيد به تقويم * )،

بر روي سفال شكسته هاي خُمخانة شاهي در شهر نَسا متعلق به اوايل دورة اشكانيان آمده است (دياكونوف و ليوشيتس ، ص 37). بر روي پوستنبشتة شمارة سه اورامان نيز كه متعلق

به همان دوره اما متأخرتر از اسناد شهر نساست ، بنا بر قرائت كاولي (ص 148) و سايس (ص 203) و اونوالا (ص 137)، نام ماه اورتات (هئوروتات / خرداد) ضبط شده است كه حاكي

از رواج نامهاي ايراني ماهها و روزها ــ و احتمالاً تير ــ

در دورة اشكانيان است . در بندهش (فرگرد 25؛ نيز رجوع كنيد به بهار، ص 74) تير چهارمين ماه سال و نخستين ماه فصل تابستان ذكر شده است .

رواج دو گونه گاه شماري زردشتي (يكي بدون اِعمال كبيسه در سال و ديگري با اعمال كبيسة يك ماهه در هر 120 سال براي بازگرداندن فصول به موضع واقعي آنها) در دورة تاريخي طولاني در ايران پيش از اسلام ، باعث بروز تشتت در ثبت موضع ماه تير در بسياري از متون متعلق به ايران پيش از اسلام و نيز آثار مورخان اسلامي شده است . در دورة اشكاني مقارن با سومين دورة اعمال كبيسة يك ماهه در 120 سال (از 137 تا 18 پيش از مبدأ گاه شماري مسيحي ) ارديبهشت در تقويم زردشتي وَهيژَكي (كبيسه دار) با ماه تير در تقويم عرفي (بدون كبيسه ) مقارن بوده است (عبداللهي ، ص 183ـ186، نيز رجوع كنيد به جدول 7). در 461 ميلادي براي جلوگيري از عدم اعمال يك ماه كبيسه در سالهاي پس از آن ، دو ماه يكجا ــ يك ماه

در موعد مقرر و يك ماه براي اعمال كبيسه در 120 سال بعد ــ در گاه شماري وهيژكي ، كبيسه اعمال شده است (همان ، ص 189ـ 191). پس از اين اِعمال كبيسه ، تير در گاه شماري وهيژكي با اسفند در گاه شماري عرفي مقارن بوده و نوروز، نخستين روز فروردين ، در گاه شماري وهيژكي مقارن با يكم آذر در گاه شماري عرفي بوده است (همان ، جدول 7). اين ، همان موضع ماههاي گاه شماري وهيژكي است كه در بندهش (فرگرد 2، فصل 25؛ نيز رجوع كنيد به بهار، ص 74) و دينكرد (فصل 419، بند 9) و بسياري از آثار منجمان و مورخان اسلامي (مانند ابوريحان بيروني ، 1923، ص 14ـ 15)، براي موضع فصلي ماههاي ايراني نقل شده است .

با ورود اسلام به ايران گاه شماري جديدي با عنوان گاه شماري يزدگردي وضع گرديد. نخستين روز (مبدأ) اين گاه شماري مطابق با 16 ژوئن 632 پس از مبدأ گاه شماري مسيحي و 171 سال پس از برقراري دو ماه كبيسه (كبيسه مضاعف ) نخستين روز گاه شماري يزدگردي مقارن با 26 خرداد ماه بنا به گاه شماري امروزي ايران و بنابراين ، نخستين روز تيرماه يزدگردي مقارن با 14 سپتامبر و 24 شهريور ماه در گاه شماري امروزي ايران ، در آستانة فصل پاييز قرار داشته است . به علت اين تقارن ، به رغم آنكه در برخي از منابع تير را نخستين ماه تابستان دانسته اند، بعضي منجمان ، مورخان و شعراي ايراني تا قرن پنجم از تير به عنوان ماه پاييزي نيز ياد كرده اند ( رجوع كنيد به طبري ، گ 4 پ ؛ براي شواهدي مبني بر قرارگرفتن تير در پاييز رجوع كنيد بهدهخدا، ذيل مادّه ؛ روح الاميني ، ص 107ـ 108). با اصلاح گاه شماري در 471 و ايجاد گاه شماري جلالي ( رجوع كنيد به تقويم * )، به علت حذف هجده روز از فروردين يزدگردي براي برابر شدن اول فروردين با نوروز و تحويل آفتاب به برج حمل (عبداللهي ، ص 304) و ضرورت ايجاد تمايز بين ماههاي نو پديد با ماههاي وهيژكي و ساير ماهها در گاه شماريهاي رايج در ايران ، پس از حذف اين هجده روز، نامهاي جديدي براي ماههاي سال و نيز روزهاي ماه وضع گرديد (براي اين نامها رجوع كنيد به سنجركمالي ، گ 4 پ ؛ نصيرالدين طوسي ، 1330، فصل 6؛ نيز رجوع كنيد به عبداللهي ، جدول 14 و 15) و ماه تير را روزافزون و سيزدهمين روز آن را تيغ زن ناميدند.

در گاه شماري رايج در ايران در دورة ساساني (گاه شماري زردشتي ) هم زمان شدن نام ماه با نام روز ماه (در اين حالت ، سيزدهمين روز از ماه تير؛ روح الاميني ، ص 22) مقدّس شمرده مي شد و برابر همين تقارن ، در ماه تير، جشن مهم تيرگان * برپا مي شد (آذرگشسب ، ص 15). اين روز را با نيايش تيشتر، آورندة آب (بهار، ص 31؛ زرين كوب ، ج 1، ص 26)، پاشيدن آب به يكديگر و پذيرايي با ميوه و آجيل و گندم پخته و ميوة كال و تقديم هدايا جشن مي گرفتند (ابوريحان بيروني ، 1923، ص 220). بعضي از مراسم تيرگان ، مانند به باد دادن ريسمان نازكي از ابريشم هفت رنگ يا بستن نوارهاي نازك بر مچ دست و پا، تا بيست ودوم ماه به طول مي انجاميد (آذرگشسب ، همانجا؛ روح الاميني ، ص 114). از يازدهم تا پانزدهم تير مصادف با روزهاي جشن دومين گاهنبار است (بهار، ص 16) كه به اعتقاد زردشتيان خداوند در اين گاه آب را آفريده

است (همانجا؛ عبداللهي ، ص 231). افسانه هاي فراواني در بارة دليل برگزاري تيرگان در آثار قدما آمده است ( رجوع كنيد به گرديزي ، ص 518؛ ابوريحان بيروني ، 1923، ص 220ـ221؛ بهار، ص 31ـ 33) كه در همة آنها آب و زمين دو موضوع اصلي هستند، اما به تقارن تيرگان با روزهاي جشن دومين گاهنبار و جشن آفرينش آب كمتر توجه شده است ( رجوع كنيد به ابوريحان بيروني ، 1923، ص 220؛ گنابادي ، باب پانزدهم ). اگر چه مراسم آب بازي و غسل و اعتقاد به جنگ تيشتر با اپوش ، ديو خشكسالي (بهار، ص 63، يادداشت 32؛ هينلز ، ص 36ـ37)، با افسانة كيخسرو و بيژن و كم آبي و سپس باراني كه هر قطرة آن به بزرگي تشتي بود (بهار، ص 74، 83؛ عرب گلپايگاني ، ص 68) ارتباط داده شده است ، ولي با جشن پايان خلقت آب در پايان گاهنبار دوم سازگارتر است .

امروزه در مازندران تيرگان در شب سيزدهم تير و سپس در روز سيزدهم تير در گاه شماري محلي به نام نوروز طبري (هاشم بن نورالدين ، ص 88) جشن گرفته مي شود و تير در گاه شماري محلي آنجا مقارن با آبان در گاه شماري رسمي ايران است . اين همان تفاوتي است كه پس از اِعمال كبيسة مضاعف در 461 و سپس در 632 ميلادي (مبدأ گاه شماري يزدگردي ) به وجود آمده است (عبداللهي ، ص 189، نيز رجوع كنيد به جدول 8 و 9).

در احكام نجوم ، تير ماه (مقارن با برج سرطان يا خرچنگ ) از جمله برجهاي شمالي ، آبي ، مادّه و شبي (در مقابل روزي ؛ ابوريحان بيروني ، 1362 ش ، ص 317ـ 318، 418ـ420) و همچنين مستقيم الطلوع (در مقابل معوج الطلوع ) بر شمرده مي شد، كدخداي اين برج به روز، زهره و به شب ، مريخ و ماه شريك اين دو است اما ستاره شناسان در اين مورد اتفاق نظر ندارند ( رجوع كنيد به گنابادي ، باب پانزدهم ).

در گاه شماري هجري شمسي ، كه از 1304 ش در ايران گاه شماري رسمي شده است ( رجوع كنيد به تقويم * )، تير چهارمين ماه سال و طول آن 31 روز تعيين گرديده است . در اين گاه شماري ، با به كار بردن قاعده اي كه دست اندركاران اصلاح گاه شماري در دوران ملكشاه سلجوقي (465ـ 485) تدوين نمودند ( رجوع كنيد به عبداللهي ، ص 297ـ317)، موضع تير به عنوان نخستين ماه تابستان و مقارن توقف خورشيد در برج سرطان تثبيت شده است (نصيرالدين طوسي ، گ 15 ر؛ بيرجندي ، گ 23 ر).

منابع : اردشير آذرگشسب ، آئين برگزاري جشنهاي ايران باستان ، تهران ?] 1349 ش [ ؛ ابوريحان بيروني ، الا´ثارالباقية عن القرون الخالية ، چاپ ادوارد زاخاو، لايپزيگ 1923؛ همو، كتاب التفهيم لاوائل صناعة التنجيم ، چاپ جلال الدين همائي ، تهران 1362 ش ؛ اوستا، يشت ها ، گزارش پورداود، چاپ بهرام فره وشي ، تهران 1356 ش ؛ جهانگير

اوشيدري ، دانشنامة مزديسنا: واژه نامة توضيحي آئين زرتشت ، تهران 1371 ش ؛ مهرداد بهار، پژوهشي در اساطير ايران ، ج 1، تهران 1362 ش ؛ عبدالعلي بن محمد بيرجندي ، شرح زيج جديد سلطاني ، نسخة خطي كتابخانه ديوان هند، ش 2237؛ حسن تقي زاده ، گاهشماري در ايران قديم ، تهران 1316 ش ؛ دهخدا؛ محمود روح الاميني ، آيين ها و جشن هاي كهن در ايران امروز: نگرش و پژوهشي مردم شناختي ، تهران 1376 ش ؛ عبدالحسين زرين كوب ، تاريخ مردم ايران : كشمكش با قدرتها ، ج 1، تهران 1364 ش ؛ محمدبن ابي عبداللّه سنجر كمالي ، زيج اشرفي ، نسخة خطي كتابخانة ملي پاريس ، ش 1488 s.p. ؛ محمدبن

ايوب طبري ، زيج مفرد ، نسخة خطي كتابخانة دانشگاه كيمبريج ،

ش (10) Browne O.1. ، نسخة عكسي كتابخانة بنياد دايرة المعارف اسلامي ؛ رضا عبداللهي ، تاريخ تاريخ در ايران ، تهران 1366 ش ؛ عصمت عرب گلپايگاني ، اساطير ايران باستان : جنگي از اسطوره ها و اعتقادات در ايران باستان ، تهران 1376 ش ؛ آرتور امانوئل كريستن سن ، ايران در زمان ساسانيان ، ترجمة غلامرضا رشيد ياسمي ، تهران 1351 ش ؛ عبدالحي بن ضحاك گرديزي ، تاريخ گرديزي ، چاپ عبدالحي حبيبي ، تهران 1363 ش ؛ مظفربن محمدقاسم گنابادي ، شرح بيست باب ملامظفر (در بارة رسالة بيست باب در معرفت تقويم اثر عبدالعلي بن محمد بيرجندي )، چاپ سنگي ] بي جا [ 1276؛

مسعودي ؛ ديويد نيل مكنزي ، فرهنگ كوچك زبان پهلوي ، ترجمة مهشيد ميرفخرايي ، تهران 1373 ش ؛ محمدبن محمد نصيرالدين

طوسي ، زيج ايلخاني ، نسخة خطي كتابخانة دانشگاه كيمبريج ، ش Browne O.2 (7) ، نسخة عكسي كتابخانة بنياد دايرة المعارف اسلامي ؛ همو، سي فصل در معرفت تقويم ، چاپ سنگي تهران 1330 ؛ هاشم بن نورالدين ، كتاب خلاصة هاشمي ، چاپ سنگي بمبئي 1313؛ جان راسل هينلز، شناخت اساطير ايران ، ترجمة ژاله آموزگار و احمد تفضلي ، تهران 1368 ش ؛

Bundahishn, Bahman Yasht, Shayast la Shayast , tr. W. West, ed. Max Mدller, in The Sacred books of the East , Vol.5, Pt.1, Oxford 1885; Bundahishn= Zand- a ¦ka ¦s  ¦h: Iranian or Greater Bundahis §n , ed. and tr. B. T. Anklesaria, Bombay 1956; A. Cowley, "The Pahlavi document from Avroman", Journal of the Royal Asiatic Society , (1919); De ¦nkard , tr. and ed. D. M. Madan, Bombay 1911; I. M. Dyakonov and V. A. Livshits, "Parfyanskoe Tsarskoe khozyaisstvo v Nise" (مخزن شاهي پارتها در نسا) , Vestnik drevney istorii , vol. 72 (1960); M. P. Khareghat, "The

identity of some heavenly bodies mentioned in the old Iranian writings", in Sir Jamsetjee Jejeebhoy madressa jubilee memorial volume , ed. J.J. Modi, Bombay 1914; Antonio Panaino, Tis §trya , pt.2: The Iranian myth of the

star Sirius , Rome 1995; A.H. Sayce, "Two notes on Hellenic Asia", Journal of Hellenic studies , vol.39 (1919); J. M. Unvala, "On the three parchments from Avroman in Kurdistan", Bulletin of the school of Oriental and African studies , vol. 1 (1918-1920).

بیستم 8 1390

در گاه شماري مازندارني كه به نام «فرس قديم» شناخته مي‌شود، سال ۳۶۵ روز دارد و دوازده ماه كه هر ماه ۳۰ روز است و ۵ روز به نام «پيتك» يا «پتك» اين سال، ۶ ساعت و كسري كمتر از ۱ سال خورشيدي دارد و از اين رو ماههاي آن گردان است و جاي هر ماهش با گذشت ۱۲۸ سال يك ماه پيشتر مي افتد. مازندراني‌ها سال اين گاهشماري را از «اركه ما» (آذرماه) آغاز و به «اونما» (آبان ماه) ختم مي‌كنند. پنج روز «پيتك» را هم به پايان «اونما» مي افزايند و هر يك از ماهها را به ترتيب زير چنين مي خوانند؛

اركما (آذرماه)، دما يا ديما (دي ماه)، وهمن ما (بهمن ماه)، نوروزما يا نرزما يا عيدما (اسفندماه)، سيوما يا فردين ما (فروردين ماه)، كرچ ما (ارديبهشت ماه)، هرما (خرداد ماه)، تيرما (تير ماه)، مردال ما يا ملارما (مرداد ماه)، شرويرما يا شروين ما (شهريور ماه)، ميرما (مهرماه)، اونما (آبانماه).

نظير اين گاه شماري را «امير تيمور قاجار» در زمان محمدشاه قاجار، در كتاب «نصاب طبري» زير عنوان «اسامي ماههاي فرس» چنين ياد كرده است؛

سيوماه و كرچ و هره ماه تير دگر هست مردال و شروين مير چه اونه ماه واركه ماه است و دي ز پي وهمن و هست نوروز اخير پتك را بدان خسمه زائده به آئين هرگز صغير و كبير مازندراني ها نخستين روز هر ماه را«مارماه» مي نامند و در سپيده دم آن در هر خانه مرد يا زن يا كودكي خوش قد پا به آستانه خانه مي گذارد تا به آن خانواده، آن ماه تا آخرين روزهايش خوش بگذرد.

در روز «مارما» هر ماه داد و ستد نمي كنند و چيزي به كسي نمي دهند يا نمي بخشند و چنين كارهايي را بدشگون مي پندارند.

چگونگي هواي هر روز از پنج روز پيتك را نشانه‌اي از هواي ماهي از پنج ماه پس از آن مي دانند. اگر هواي نخستين روز پيتك آفتابي باشد هواي روزهاي «اركما» را هم آفتابي مي پندارند. يا اگر هواي دومين روز آن باراني باشد، هواي «دما» را باراني مي دانند، بهمين گونه چگونگي «وهمن ما» و «فردين ما» و «نوروزما» مي انگارند. همچنين هواي هر يك از روزهاي طاق «كرچما» را تا چهاردهم، يعني روزهاي اول و سوم و پنجم.

سيزدهم، كه جمله هفت روز مي‌شود، نشانه هايي از هواي روزهاي «كرچما» و شش ماه ديگر سال مي دانند. مثلا اگر آسمان روز اول «كرچما» گرفته و باراني شود، هواي سراسر ماه «كرچما» را گرفته و باراني مي پندارند. يا اگر هواي روز سوم آن باز و آفتابي شود، هواي تمام روزهاي ماه «هر ما» را باز و آفتابي خواهند دانست. بهمين طريق هواي روزهاي پنجم و هفتم و سيزدهم را نشانه‌هايي از براي هواي ماه‌هاي «تيرما»، «مردال ما» و ..«اونما» مي انگارند اين هفت روز از «كرچما» را «كرچ در» مي نامند و در اين روزها گلكاري نمي كنند، تن نمي شويند، موي سر و چهره نمي تراشند و پشم گوسفند و موي بز نمي چينند و چون معتقدند كه اگر گلكاري بكنند مار درخانه شان آشكار خواهد شد و آشيانه و تخم گذاري خواهد كرد، اگر موي سر بتراشند يا تن بشويند، موي سر و تن و چهره شان سفيد مي‌شود و مي ريزد. اگر پشم گوسفند يا موي بز را بچينند، بيماري و بلا در دام مي افتد.

جغرافياي ساري
شهر ساري در طول جغرافيايي ۵۳ درجه و ۵ دقيقه و عرض ۳۶ درجه و ۴ دقيقه از شمال شرقي به فاصله حدود ۲۰ كيلومتر به نكا و به فاصله ۴۹ كيلومتر به بهشهر و ۱۳۱ كيلومتر به گرگان و ۶۹۷ كيلومتر به مشهد و از شمال به فاصله ۲۱ كيلومتر به درياي مازندران و از شمال غربي به جويبار و لاريم و از جنوب غربي به فاصله ۲۲ كيلومتر به قائمشهر و از غرب به بابل به فاصله تقريبي ۳۰ و آمل به فاصله تقريبي ۶۰ كيلومتر و از جنوب به فاصله ۴۱ كيلومتر به سد شهيد رجايي (سليمان تنگه) و دهكده آرامش و از طريق آزادراه در حال احداث كياسر به فاصله تقريبي ۱۰۰ كيلومتر به ديباج و از آنجا به دامغان و شهميرزاد و سمنان (تقريباً ۱۲۰ كيلومتر) محدود است.
همچنين ساري به فاصله كمتر از ۱۵۰ كيلومتر از تهرانو واقع گرديده و توسط جاده سوادكوه ۲۷۰ كيلومتر و توسط جاده هراز ۲۵۰ كيلومتر و به وسيله راه آهن شمال ۳۵۴ كيلومتر با تهران فاصله دارد.

ساري از ديرباز
مقاله اصلي: تاريخ شهر ساري

بناي ساري در هزاره‌هاي پيش از ميلاد
بناي ساري بر اساس روايت‌هاي متعدد به افراد بسياري مشهور است، در سفرنامه‌هاي سياحان آمده كه مردم آن را به كيومرث پيشدادي، اولين پادشاه روي زمين به قول فردوسي نسبت مي‌دهند[۱]، افرادي از جمله حمد اله مستوفي بناي آن را به تهمورث شاه ديوبند پشدادي نسبت مي‌دهند، بسياري از روي شواهد بر اين باورند كه تخت گاه شاهنشاه فريدون بر عالم بوده‌است، و اما تفريبا همگي بر اين اعتقادند كه توس پور نوذر از نوادگان فريدون شاه و سپهسالار كيخسرو آن را بنا نموده و نام آن منطقه را توسان ناميده است[۲]، فراي حكايات ملي ما، يونانيان باستان آن را زادراكارتا، پايتخت تمدن هيركانيا، ذكر مي‌كنند، [۳] اشپيگل شرق شناس و نئونازيست آلماني ذكر كرده كه نام ساري كنوني برگرفته از نام قوم سائورو بوده كه قبل هجوم اقوام آريايي به اين دور و ورا در شهر باستاني اسرم، كه هم اكنون نام دهي در ۱۰ كيلومتري ساري است، زندگي مي‌كرده‌اند. ادوارد پولاك عقيده دارد كه نام ساري دگرگوني واژگاني سادراكارتا مي‌باشد[۴]، دكتر اسلامي نيز در كتاب خويش نوشته كه احتمال آنكه زادراكارتا از نام زردگرد، باشد نيز است.[۵]

 پس از اسلام
ن . ب . وپايتخت‌هاي ايران

پيش از اسلام

ايلام‌‌‌ شوش

ماد هگمتانه (همدان)

هخامنشيان شوش · پاسارگاد · شيراز

اشكانيان دامغان · اشك‌آباد (عشق آباد) · تيسفون

ساسانيان تيسفون · بيشابور · كازرون

پس از اسلام

طاهريان بخارا · نيشابور · مرو

صفاريان زرنج

سامانيان بخارا

علويان آمل

زياريان اصفهان

بوييان همدان · ري · شيراز

غزنويان غزنين

سلجوقيان نيشابور · اصفهان

خوارزمشاهيان سمرقند · گرگانج

ايلخانان مراغه · تبريز

تيموريان سمرقند · هرات

معاصر

صفويه تبريز · قزوين · اصفهان

افشاريه مشهد

زنديه شيراز

قاجاريه، پهلوي، و جمهوري اسلامي تهران

فرخان بزرگ به سال ۵۶ ساري را به كلي مرمت نمود. اين شهر مورد توجه قارن، پادشاه كبير طبرستان، واقع گشت و پس از او، مقر فرمانروايي مازيار پور قارن بوده‌است و آثار نيك وي هنوز نيز باقي است و به پاس كوشش نيك اين دو بزرگ مرد، دو خيابان مشهور ساري به نام آنهاست.

ساري نوين
بي ترديد رشد و ترقي ساري پس از قاجارها بوده‌است، نظام شهري نوين ساري از آن زمان باقي مانده‌است و ساري اولين شهر ايران بوده‌است كه احداث راه‌آهن سراسري ايران از آنجا آغاز گشت و پس از رضاشاه و در هنگام جنگ جهاني دوم به تصرف نيروهاي شوروي در آمد و پس از جنگ جهاني نيز فرودگاه دشت ناز ساخته گرديد و طرح‌هاي توسعه به سمت شرق به وجود آمد و پس از انقلاب نيز، جاده‌هاي اطراف شهر توسعه داده شد.

وقايع تلخ تاريخي
يكي از دلايل مهمي كه باعث گرديده تا ساري در حاليكه يكي از مراكز تمدن و فرهنگ بوده‌است، نسبت به شهرهاي ديگر از آثار تاريخي كمي برخوردار باشد، حوادث روزگار بوده‌است، چنانكه بر طبق مستندات تاريخي پس از اسلام حمله خليفه عباسي، حمله مغول، حمله تيمور، حمله روس‌ها، حمله تركمن‌ها، حمله دشمنان آقامحمدخان و سيل، زلزله، حريق در ساري اتفاق افتاد.

سال ۲۹۸ حمله روس.
سال ۳۲۳ سيلاب و طغيان تجينه رود (رود تجن).
سال ۳۲۶ سيل و با گل و لاي يكسان شدن ساري.
سال ۴۲۶ حمله سلطان محمود غزنوي و ويراني‌هاي وي.
سال ۵۹۸ آتش سوزي در ساري.
سال ۷۹۵ حمله تيمور و به خاك و خون كشيدن ساري و مردمانش.
سال ۱۰۱۷ زلزله بزرگي در ساري روي داد.
سال ۱۰۴۵ حمله روس و آتش كشيدن فرح آباد و ساري.
سال ۱۰۹۸ وقوع زلزله هولناك در ساري.
سال‌هاي ۱۱۹۴-۱۲۰۵ جنگ‌هاي داخلي برادران و دشمنان آقا محمد شاه.
سال ۱۲۲۳ زلزله بزرگ در ساري بطوري كه تا يك ماه زمين مي‌لرزيد.
سال ۱۲۳۵ بيماري طاعون.
سال ۱۳۲۰ بيماري تيفوس.

عمارت و ساختمان‌هاي قديمي

كهنه باغشاه
احداث آن توسط سلاطين صفوي بوده‌است و در زمان رضا شاه آن را خراب كردند و خيابان خيام فعلي را ساختند (اگرچه هنوز در خيابان خيام آثار باغ در ملك خصوصي مردم نمايان است)

 نوباغشاه
بدست محمد ميرزا ملك آراء در زمان فتح علي شاه ساخته شد و عمارت‌هايي شبيه چهل ستون اصفهان در آن احداث نمودند كه البته در زمان رضاشاه و به دستور وي پادگان شد.

 شاهزاده حسين
در محله شاهزاده حسين واقع است و بناي آن به سال ۸۹۰ برميگردد.اين امامزاده در بخش غربي ساري قرار داد.

مسجد حاج مصطفي خان
در سال ۱۲۷۳ مسجد حاج مصطفي خان سورتيجي ايجاد گرديد و در محله چهارراه برق كنوني قرار دارد.

 عمارت كلبادي
اين مكان زيبا و قديمي در مركز شهر ساري و در نزديكي ميدان اصلي واقع شده است و در حال حاضر به عنوان اداره ميراث فرهنگي مورد بهره‌برداري قرار گرفته و قدمت آن حدوداً يه ۲۰۰ سال قبل باز مي‌گردد. ويژگيهاي اجزاي معماري آن نظير اتاق‌ها، حجره‌ها، شاه‌ نشين، حمام، اصطبل، حياط و هنر بكاررفته بر روي پنجره‌ها و ارسي‌ها و تزئين آنها با شيشه رنگي در نوع خود بي‌نظير است

 حمام وزيري
اين بنا نيز در مركز شهر ساري و در مجاورت خانه كلبادي قرار دارد و از لحاظ نوع معماري، مصالح و ويژگيهاي ساختماني از ابنيه ديدني و مشهور مازندران به شمار مي‌رود. ان بنا نيز متعلق به دوران قاجاريه‌است.

آب انبارهاي ساري
ساري در آخرين دوره داراي ۵ آب انبار معروف بوده كه هم اكنون بناي ۳ آب انبار آن موجود است.

 آب‌ انبار ميرزا مهدي
اين بنا در مركز شهر ساري واقع شده و مربوط به دوران افشاريه يا زندي ه مي‌باشد، منبع اصلي به وسيله پلكاني به پاي شير و انبار آب دس ترسي دارد. پلان آن مدور و با گنبد هلالي است كه همه آن با آجر و ملاط ساخته شده و در قسمت دوگاني گنبد دريچه‌هايي براي تاميت روشنائي داخل آب انبار تعبيه گرديده‌است.

 آب انبار نو
اين آب انبار نيز در مركز شهر ساري و در بافت قديمي در مجاورت خيابان قارن فعلي قرار دارد و به لحاظ نوع كاربري شبيه آب انبار ميرزا مهدي است.

دروازه‌هاي ساري
دروازه بارفروش (دروازه بابل)؛ دروازه گرگان؛ دروازه فرح آباد؛ دروازه نوباغشاه)

مجموعه تاريخي فرح‌آباد
در ۲۸ كيلومتري شمال شهر ساري و در ورودي خزر آباد و در ۳ كيلومتري ساحل درياي مازندران قرار دارد. اين مجموعه شامل مسجد، پل، ديوارهاي بر جاي مانده از يك كاخ سلطنتي است كه به دستور شاه عباس صفوي ساخته شده و تفرج‌گاه ساحلي صفوي بوده‌است. مسجد با ايوانهاي رفيع، شبستانها. حجره هاو مناره‌ها از مهم‌ترين بناهاي تاريخي استان مازندران به شمار مي‌رود.

 برج رسكت
در چهل كيلومتري جنوب غرب شهر ساري قرار دارد و مسير دست رسي به آن از ساري آغاز و پس از عبور از دو راهي كياسر و سد سليمان تنگه به جانب غرب منحرف مي‌شود كه بيشتر قسمت‌هاي آن آسفالته مي‌باشد. اين بنا در بخش دودانگه ساري قرار دارد و باآجر ساخته شده و تزئينات آن شامل مقرنس كاري دو كتيبه آجري به خط كو في و پهلوي ساسا ني است. احتمالاً مقبره يكي از شهرياران آل باوند بوده و مربوط به قرن پنجم هجري قمري است.

امامزاده عباس
در حاشيه شمالي ورودي شرقي شهر ساري واقع شده و از نظر شيوه معماري، گنبد هرمي شكل و صندوق چوبي نفيس، يكي از بناهاي معروغ استان مازندران است. تاريخ ساخت آن ۸۹۷ هجري قمري است و سه امامزاده بنامهاي عباس ؤ محمد و حسن در آن مدفون مي‌باشند.اين بنا در منطقه‌اي به نام ازادگله واقع شده‌است.

 امام زاده جبار
در روستاي خاركش واقع در جنوب شرقي شهرستان ساري دركيلومتر ۵ جاده ساري به نكاء پشت پارك جنگلي شهيد زارع ساري درشرق روستاي خاركش مدفون مي‌باشد و از نوادگان امام موسي كاظم مي‌باشد.

 برج سلطان زين‌العابدين
با گنبد مخروطي هشت‌ترك از لحاظ نوع معماري و تزئينات كاشي كاري و درب و صندوق چوبي نفيس، جز مهم‌ترين بناهاي تاريخي ساري به شمار مي‌رود. كتيه‌ها و كاشي‌ كاري‌هاي آن زيبا بوده و يك مرقد ديگر در داخل بنام سلزان‌امير شمس‌الدين مي‌باشد.

در مركز شهر ساري قرار دارد و برج آحري آت به خاطر دارا بودن صندوق و درب چوبي نفيس داراي اهميت است. ارتفاع بنا ۲۰ متر و تاريخ ساخت آن سال ۸۴۹ هجري قمري مي‌باشد. امام‌زاده يحيي از فرزندان امام موسي‌كاظم است.

 پناهگاه حيات وحش
ان محوطه زيبا ۵۵ هكتار در ۳۵ كيلومتري شمال شرق ساري قرار دارد و مسير دسارسي آسفالته آن در ۱۲ كيلومتري ساري به بهشهر در سه را هي اسلام‌اباد از جاده اصلي جدا شده و پس از طي مسافت ۲۳ كيلومتر به مكان مذكور مي‌رسد.

فضاي جنگل جلگه‌اي آن از سال ۱۳۴۶ بصورت محل تكثير گوزن زرد خالدار ايراني در آمده‌است. دشت ناز براي علاقمندان به طبيعت و حيات و حش صدفا با مجوز سازمان محيط زيست مي‌توانند به تماشاي گوزن و پرندگان زيبا نظير قرقاول و كبوتران بپردازند.

پناهگاه حيات وحش سمسكنده
اين منطقه با ۱۰۰۰ هكتار مساحت در ۱۰ كيلومتري جنوب شرق ساري واقع شده و مسير دسترسي آن از ساري تا سمسكنده بوده و در ادامه با يك جاده روستايي به داخل محوطه راه مي‌يابد.پوشش گياهي آن گونه‌هاي جنگلي و جلگه‌اي بوده و قسمتي از آن مانند دشت‌ناز به عنوان زيستگاه گوزت زرد ايراني مورد بهره‌برداري قرار گرفته‌است.

 سد سليمان تنگه
در ۴۵ كيلومتري جنوب غربي ساري در منطقه كوهستاني واقع شده‌است. اين سد در سال ۱۳۷۹ براي بازديد مسافرين و گردشگران آماده شده و از نظر اقامتي مخصوصاً براي افراد تور بسيار مناسب است. اقامت شبانه در كنار رودخانه زلال با صدا و آهنگ دلنواز اوقات خوشي را فراهم مي‌كند، بازديد از تاج سد يا گرفتن بليط در روزها ممكن بوده و در اين سد امكانات قايقراني، اسكي براي استفاده گردشگران آماده شده‌است. در مجموعه سد سليمان تنگه به‌وسيله بخش خصوصي امكانات تفريحي مناسبي براي اقامت و گردش روي آب ايجاد شده‌است كه با توجه به عظمت سد، زيبائي‌درياچه و فضاي دلپذير اطراف آن در حال حاضر يكي از زيبا ترين چشم‌اندازهاي مازندران محسوب مي‌شود كه ظرفيت و قابليت فوق‌العاده براي تور گرداني داراست.بازديد از اين مكان را براي گرداشگران ودوست داران طبيعت پيشنهاد مي‌كنيم 

 پارك جنگلي شهيد زارع
پارك جنگلي شهيد زارع در ۳ كيلومتري شرق شهر ساري و در جانب جاده ساري به بهشهر قرار دارد و به علت مجاورت با تپه‌هاي جنگلي كم ارتفاع در دامنه البرز، بسيار زيبا و چشمگير است. براي استفاده گردشگران نيز داراي امكاناتي براي اقامت كوتاه مدت مي‌باشد. مخصوصاً بهترين مكان براي كساني است كه مي‌خواهند به صورت رايگان شب اقامت داشته باشند.

 سد شهيد رجايي ساري
در مسير ساري به سمنان اين سد در ۴۵ كيلومتري جنوب ساري و بعد از روستاي تاكام و نزديكي روستاي وركي واقع شده‌است

 محلات ساري در اواخر دوره قاجار
سبزه ميدان، نقاره خانه، اوصانلو محله، امامزاده يحيي، بلوچي محله، كردمحله، بلوچي خيل، اصفهاني محله، افغون محله، چاله باغ، شپش كشان، كهنه باغشاه، قليچ لي محله، ميرسرروضه، ميرمشهدمحله، بيرامتر (بهرام اُتُر)، در مسجد، پاي چنار، شيشه‌گر محله، نعل بندان، بهارآباد، شاهزاده حسين، امامزاده عباس(ازادگله)

 محله‌هاي كنوني ساري
سبزه ميدان، باقرآباد، شكرآباد، نوتكيه، چناربن، امامزاده يحيي، بازار روز، شهبند، مهدي آباد، كوي ندا، گل افشان، معلم(ساري نو)، ترك محله، كوي آزادي، ۲۲ بهمن، راهبند سنگتراشان، لساني، ميرزماني(سعدي)، پيوندي، فدك، توكل، كوي سنگ، كوي افشار، مهيار، پل تجن، طالقاني اول و دوم، پشت پرورشگاه، كوي گلها، پشت زندان، بخش هشت(سلمان فارسي-پيروزي)، پشت مصلي، بربري محله، پيرتكيه، بوعلي(بلوار پاسداران)، ميرسرروضه، بهرام اُتُر، آزادگله، سروينه باغ، راهبند دخانيات، نعل بندان، كوي قليچ، چهارراه برق، چهارراه كارمندان، ساري كنار، طبرستان، ششصد دستگاه، ميرسرروضه، كوي برق ، كوي نور(پشت انبار برق)، پشت چين دكا، كوي جهاد، چال مسجد، خيام، مازيار و...

 قلب شهر
ميدان ساعت كه در مركز ساري قرار دارد؛ نقطه آغازين و يا نقطه پاياني مسير بسياري از اتوبوس‌ها و تاكسي‌ها است. اين ميدان در ميانه راه ميدان امام به دروازه بابل و از آنجا به دروازه گرگان (ميدان شهداء) و پل تجن قرار دارد.

جمعيت ساري
ساري پذيراي مهاجرين ترك، تركمن، شهميرزادي، كرد، ارمني، گرجي، اصفهاني، عرب، بلوچي، افغاني و... بوده‌است كه در طول قرن‌هاي مختلف به ساري آمدند و يا پس از مدتي تعداد آن‌ها كم شد و يا از ساري كوچ كردند.

 بر اساس سرشماري‌هاي رسمي
از سال ۱۳۳۵ ميزان جمعيت ساري به شرح ذيل بوده‌است:

۱۳۳۵ ۲۶٬۲۷۸ نفر [نيازمند منبع]
۱۳۴۵ ۴۴٬۵۴۷ نفر [نيازمند منبع]
۱۳۵۵ ۷۰٬۷۵۳ نفر [نيازمند منبع]
۱۳۶۵ ۱۴۱٬۰۲۰ نفر [نيازمند منبع]
۱۳۷۵ ۲۵۳٬۰۰۰ نفر [نيازمند منبع]
۱۳۸۵ ۲۵۹٬۰۸۴[۶]

صنايع ساري 

 صنايع سلولزي
در ساري محصولات غذايي توليد بيشتري دارد، اگرچه گستره وسيعي از فرآورده‌هاي سلولزي مانند MDF، نئوپان، كاغذو... در منطقه ساري توليد مي‌شود. كارخانه آرين سينا توليدكننده MDF، صنايع چوب و كاغذ مازندران، كشت و صنعت شمال، تخته فشرده شمال، صنايع جوش و برش، گام الكتريك و شركت تجهيزات مدارس ايران (كه در زمينه ساخت انواع وسايل چوبي فعاليت دارد) از جمله مراكز صنايع ساري هستند.

 بازارهاي محلي و دوره‌اي
نوشتار اصلي: بازارهاي ساري همانند برخي از شهرهاي شمالي ايران در ساري نيز بازارهاي دوره‌اي برگزار مي‌گردد.

شنبه بازار تقاطع كارمندان و آزادي
يكشنبه بازار در بخش هشت(سلمان فارسي)
دوشنبه بازار در خيابان وصال (ساري كنار)
سه شنبه بازار در انتهاي كوي پيوندي و نزديك خط راه آهن
چهارشنيه بازار در خيابان معلم ميدان معلم انتهاي بلوار پرستار
پنج شنبه بازار در خيابان پيام نور و امام زاده عباس

بازارهاي روز

 ماهي فروشان
در انتهاي خيابان جمهوري اسلامي و در مجاورت با بازار نرگسيه قرار دارد. كه البته جديداً كل بازار به ابتداي پل تجن انتقال يافته‌است.

 بازار نرگسي
بازار نرگسي (شهيد رجايي) در مجاورت كاخ قديمي آقا محمد خان قاجار قرار دارد، و از طرف كوچه مسجد جامع خيابان انقلاب، كوچه نواب جمهوري اسلامي و كوچه پشت استانداري ورودي دارد. بازار نرگسيه يكي از قديمي‌ترين و پر رفت آمدترين بازارها در استان مازندران مي‌باشد كه قسمتي از آن را مسجد جامع ساري در بر مي‌گيرد.

 حصير فروشان
واقع در ميدان ساعت، كوچه‌هاي رحماني و سردار.

بازارچه تركمن ها
بازارچه تركمن‌ها در خيابان ملامجدالدين ساري قرار دارد. اين بازارچه از جاهاي گردشگري ساري است.

جمعه بازار تركمن ها
تركمن‌ها جمعه‌ها با قطار محلي صبح از بندر تركمن عازم ساري مي‌شوند و پس از برپايي بازار و فروش محصولاتشان، در هنگام عصر با قطار محلي به سمت شهر خودشان مي‌روند.

 بازار روز راهبند
اين بازار در بلوار كشاورز در جنوب شهر قرار دارد كه يكي از قديمي‌ترين و پررونق ترين بازارهاي ساري است.

نمايشگاه‌هاي تجاري
ساري جزو محدود شهرهايي در ايران است كه به طور مرتب نمايشگاه‌هاي لوازم خانگي، فن آوري، رايانه در آن برگزار مي‌گردد.

نمايشگاه‌هاي رسمي
ساري به عنوان يكي از قطب‌هاي مهم تجاري همكاري در منطقه آسياي ميانه و قفقاز و سواحل درياي مازندران شناخته شده و بنا بر اين هميشه توسط كشورهاي خارجي و با حضور سفيران نمايشگاه‌هاي متعددي در ساري برگزار مي‌گردد.

نمايشگاه‌هاي برنامه‌اي
معمولاً بسياري از شركت‌ها، نهادها، گروه‌ها و... در مجموعه ايران خودرو، يا سالن سيدرسول، سالن شهر و روستا اقدام به برگزاري نمايشگاه مي‌كنند.

بیستم 8 1390

نگاهي به معماري بومي مازندران :
همان گونه كه مي دانيم انديشمندان سرزمين ايران را به 4 اقليم متفاوت از نظر آب و هوا تقسيم بندبي نموده اند كه شامل : اقليم گرم و خشك فلات مركزي - اقليم گرم و مرطوب حاشيه خليج فارس- اقليم سرد و كوهستاني و بالاخره اقليم معتدل و مرطوب حاشيه درياي مازندران مي باشد.
استان هاي گيلان ، مازندران و گلستان امروزي كه زير مجمو عه هاي مورد آخر تقسيم بندي فوق مي باشند داراي ويژگي هاي مشتركي هستند كه بسته به مو قعيت جغرافيايي خود اندكي با هم اختلاف دارند.به عنوان مثال برون گرايي مسئله اي است كه در تمامي مناطق حاشيه مازندران ديده مي شود .
قرارگيري خانه در وسط حياط به لحاظ كمك به تنفس بيشتر بنا از چهار طرف است .
مسئله ديگر انجام فعاليت هاي روزمره زندگي در فضاهايي بالاتر از سطح زمين است كه اين مورد نيز در تمامي مناطق ديده شده و با افزايش ميزان رطوبت در غرب اين ناحيه ارتفاع فضاهاي مسكوني از سطح زمين بيشتر مي گردد .
شيب سقف خانه ها نكته مشترك ديگري است كه اين مورد نيز رابطه مستقيم با رطوبت و ميزان بارندگي داشته و هرچه به سمت گيلان ( غرب ناحيه ) نزديك شويم به شيب بام ها اضافه مي شود
چيزي كه در نهايت به آن مي رسيم وجود اعتدالي مابين حداكثرها و حداقل ها در مازندران است .رطوبت حدواسط ميزان آن در استان هاي مجاور يعني استان گلستان و گيلان بوده و تنوع ميزان بارندگي در منطقه دشت و ارتفاعات زمينه را براي مشاهده انواع متفاوتي از فضاهاي معماري مهيا مي سازد.به طور كلي مي توان معماري بومي مازندران را به صورت زير دسته بندي نمود :

معماري بومي مازندران
الف : معماري حكومتي : معماري سفارشي حكومت هاي وقت بوده كه معمولا" با پشتيباني مالي و تكنيكي حاكمان و كارفرمايان اصلي همراه بوده است.اين دسته از آثار به سه گروه عام المنفه ( پل ها ، آب انبارها ، كاروانسراها ) - حكومتي ( كاخ ها ، قلعه ها ) - و مذهبي( آرامگاه پادشاهان و مساجد) تقسيم مي شده است .
ب: معماري مردمي : اين دسته از آثار معمولا" توسط مردمان عادي و يا به توليت نهادهاي ردمي شكل گرفته و بسته به موقعيت جغرافيايي هر محل تفاوتهاي اندكي با يكديگر دارند. زير گروههاي اين دسته نيز شامل بناهاي مسكوني - بناهاي مذهبي و عام المنفه مي باشند .
صرفنظر از نوع فضاها و فرم هاي به كار رفته در هر يك از انواع فوق دسته بندي ياد شده به دو گروه اصلي ديگر قابل تقسيم است كه آن ابنيه ساخته شده در مناطق كوهستاني و ابنيه ساخته شده در مناطق جلگه اي مازندران است .با توجه به كمي رطوبت در نقاط مرتفع تفاوت هاي بسياري در نوع ساختار ابنيه اين مناطق با معماري ناحيه جلگه اي مشاهده مي گردد ، اين تفاوت از ساختار كالبدي گرفته تا تزيينات وابسته به معماري كاملا" مشهود بوده و به راحتي قابل تشخيص مي باشد.
ولي آنچه تقريبا" در 90 درصدابنيه مازندران ( بيشتر مذهبي و مسكوني ) مشترك است استفاده از عنصر اصلي چوب به عنوان اسكلت و ساختار ، عنصر تزييني و حتي ديوارهاي جداكننده و باربر مي باشد.تنوع اين عنصر و فراواني آن همواره موجب استفاده گسترده از آن در سازه هاي معماري شده است ،علاوه بر آن همانطوري كه بعدها خواهيم گفت در تهاجمات و داد و ستدهاي فرهنگي انجام گرفته در طول تاريخ اين سرزمين همواره مازني ها در پي تكنيك ها و روشهاي كار با اين ماده طبيعي بوده و به دنبال كسب مهارت ها و توانايي هاي مربوط به كار با اين ماده مهم بوده اند .
شباهت سرسازيهاي رايج به صورت شير سر به سر سازيهاي رايج در كشورهاي چين و هند به همان اندازه است كه ظروف بدل چيني ساخته شده در دوران صفوي به نمونه هاي اصلي آن در چين شبيه است.
البته اندك تفاوتي كه بين اين دو ديده مي شود طبيعتا" به لحاظ تفاوت هاي اقليمي موجود بين مازندران و كشورهاي خاور دور و نيز نوع نگاه مردم به طبيعت در فرهنگ هاي مختلف مي باشد.
نگاه مردم مازندران به طبيعت همواره نگاهي اكنده از احترام بوده ، به گونه اي كه هيچ گاه به عرض اندام در برابر آن همت نگماشته ، بلكه با همگون سازي ساخته هاي خويش با محيط پيرامون زيباترين تركيبات ممكن را در دل طبيعت جستجو كرده اند .
بادرنظرگيري مطالب فوق معماري بومي مازندران علاوه بر تقسيم بندي يادشده در سه گروه كلي مطالعه ميگرددكه شامل ناحيه دشت حاشيه درياي مازندران- ناحيه جنگلي كوهپايه اي وناحيه سردسير واقع در ارتفاعات اين استان مي باشدكه ناحيه اخير بنا به شباهت هايي كه با اقليم سرد وكوهستاني كشوردارد كمتر به عنوان معماري شاخص اين استان مورد بررسي قرارگرفته است .روستاهاي مورد مطالعه كه در اين گزارش معرفي مي گردد نمونه اي از روستاهاي فوق الذكر است كه اميد است باتكميل دانسته هادر اين خصوص نكات بارز وويژگي هاي خاص اين دسته ازابنه استان معرفي وآشكارگردد.

ولويه عليا
ولويه عليا روستايي است از دهستان سورتيجي در بخش چهاردانگه شهرستان ساري به مركزيت شهركياسر در استان مازندران ،اين روستا در طول جغرافيايي 43َ 53 و عرض جغرافيايي 13 36 ودر ارتفاع 1710 متر از آبهاي آزاد وبه فاصله 25 كيلومتري جنوب شرقي كياسر قرار دارد. روستاي ولويه عليا در پاي كوهي به نام كوه سفيد در فاصله2 كيلومتري جنوب شرقي از ستيغ آن بنا گرديده است.
محدوده ي روستا از لحاظ تقسيمات آب و هوايي جزء مناطق كوهستاني، معتدل و مرطوب است.پوشش گياهي منطقه تركيبي از انواع درختان از قبيل آزاد، بلوط و راش و گياهاني از قبيل گل گاوزبان، خاكشير، گل بنفشه و بارهنگ است.رستني هاي منطقه كوهستاني ولويه عليا از نقطه نظر وسعت و تنوع مستعد چراي دام است.
جمعيت روستا در حال حاضر 28 خانوار است كه از اين تعداد،جوانان در پي اشتغال به شهر ساري و استان سمنان مهاجرت كرده اند.بيشترين تعداد جمعيت روستا در فصول كشاورزي و تابستان است.
كار وپيشه ي ساكنان ولويه عليا ، كشاورزي، دامداري و كارگري است.از توليدات كشاورزي اين منطقه مي توان به كشت گندم، جو و تره بار اشاره كرد.آب آشاميدني اهالي روستا از چشمه سركوب روستا تأمين مي گردد.
وجه تسميه روستا را مي توان با معني اجزاء اسم آن به ترتيب : وِل = رها او = آب ﻪ = هاي نسبت
عليا = بالا دريافت. بدين ترتيب روستاي مورد نظر منسوب به چشمه اي است كه آب آن رها و جاري شده است.
اهالي روستا به زبان مازندراني و گويش تبري صحبت مي كنند،تمامي اهالي روستا مسلمان و شيعه ي اثني عشري مي باشند.

معماري بناهاي روستا:

معماري بافت روستايي ولويه عليا به ضرورت قرارگيري در شيب به صورت پلكاني است بدين ترتيب سقف خانه ها اكثراً حياط خانه ي بالايي است.
خانه هاي روستاي ولويه اكثراً دوطبقه و با مصالح بوم آورد از قبيل: خشت خام،چوب،سنگ و كاهگل ساخته شده اند، پوشش داخلي و بيروني ساختمان با كاهگل صورت مي گيرد فضاهاي داخلي خانه مركب از يك يا چند اتاق كوچك مستطيل شكل است كه طبقه ي زيرين براي نگهداري احشام و طبقه ي بالا براي سكونت استفاده مي شود. وجود احشام در طبقه ي زيرين آن موجب مي گردد تا كف اتاق طبقه ي دوم خصوصاً در فصول سرما گرم شود.
سقف خانه هاي اين روستا از نوع تخت است كه به واسطه ي تير هاي چوبي تيرچه،تخته هايي موسوم به« لَت lat » ملاط كاهگل و نمك ساخته مي شوند. پشت بام خانه بواسطه بادگير بودن خصوصاً در هواي گرم تابستان، براي خشك كردن انواع ميوه ها و توليد بَرگه مورد استفاده قرار مي گيرد.
معمولاً در خانه هاي روستايي به دليل محدوديت توان اقتصادي اثري از تجملات و تزئينات وابسته به معماري ديده نمي شود.
اما معمار فضاهاي داخلي خانه هاي ولويه عليا با ساخت رَف و طاقچه هابا سقف قوسي شكل نزديك به هفت و هشت تند و بيضوي ، ضمن كاربردي كردن ديوارهاي باربر جنبه ي تزئيني به آنها بخشيدند.
ازجمله عناصر بكار رفته در داخل خانه ها كه در نوع خود كم نظير مي باشند اجاق هاي ديواري است كه در ساخت آن تزئيناتي شبيه به طاق هاي كليدي شكل دوره ي ساساني مشاهده مي شوند.
ساكنان در گوشه اي از حياط جهت پخت نان اقدام به ساخت تنور نموده اند. در
آشپزخانه هر ساختمان به فراخور تعداد خانه اجاق هايي ساده به نام « كيله kile » ساخته اند.
ورود افراد طبقه ي دوم بواسطه پلكان هاي كم عرض كه با مصالح ساختمان بنا گرديده است امكان پذير گشته است.
كف حياط و شبكه معابر به ترتيب با ملاط كاهگل و گِل كوبيده مفروش گشته است.

X