۱- كوه خانه دار
۲- قلعه سنگينه
۳- قلعه كتدر
۴- سنگ دختر
۵- صخره كله اسب
۶- قبرستان سر كاريز
۷- قبرستان گوچين
۸- غار قاباخ
۹- يخچالهاي طبيعي در دامنه كوه سالوك
۱۰- چشمه لق لق
۱۱- چشمه سلطان
۱۲- سر چشمه طبر
۱۳- چنار طبر
۱۴- چنار خوني
۱۵- سرچشمه قنات ترنقي
دوستان طبري را به ديدن اين مكانها دعوت مي كنيم. اگر جاهاي ديگري را مي دانيد لطفا به اين ليست اضافه كنيد.
درختان كهنسال نه تنها ميراث و گنجينه ماندگارذخايرژنتيك گياهي كشورها شناخته مي شوند بلكه از مهمترين جاذبه هاي گردشگري دنياي كنوني نيز محسوب مي گردد . چه بسيار طبيعت گرداني كه به شوق ديدن و استراحتي هرچند كوتاه در زير شاخ و برگ اين موجودات چند صد هزار ساله رنج سفرهاي طولاني را به خود هموار مي كنند و كشور ها و قاره ها را در مي نوردند. با توجه به اينكه نظام كنوني جهان بر پايه اقتصاد مي گردد اين ويژگي ها مي تواند منافع مادي بسياري را براي هر كشوري به ارمغان آورد و بر همين اساس حفاظت از درختان دير زيست از اهميت بالايي در كشورهاي گوناگون برخوردار است. سرزمين پاك ما ايران نيزبا توجه به گذشته كهن والبته اهميت ويژه اي كه در اديان گوناگوني حاكم آن درطول زمان به درخت ودرختكاري داده و مي دهند از جمله كشورهايي شناخته مي شود كه در جاي جاي آن انواع گوناگون درختان كهنسال در حال گذران عمر هستند.البته اين پيرترين موجودات ايراني علاوه بر دو ويژگي گفته شده در بالا براي هم نوعان خود در ساير كشورهاي جهان داراي ويژگي خاصي هستند كه امكان دور ماندن آنها از گزند بلاياي غير طبيعي را كمتر مي كند. درختان كهنسال در نزد ايرانيان تا حدي مقدس نيز هستند و وجود اين نوع درختان ، نشاندهنده ويژگيهاي قدسي طبيعت در ايران است و بر همين اساس به شدت مورد احترام اهالي مناطق اطراف زيست خود بوده واز آنها در برابر بلاياي مختلف محافظت مي شود. سرو ابركوه ، اروس سمنان ، سرو منجيل و هردبيل ، بلوط ويسر كجور نوشهر، چنار كتلي ، لول هرمزگان از جمله مهمترين گونههاي درختان دير زيست شناسايي شده در ايران هستند كه قدمت سرو ابركوه با پنج هزار سال عمر قديمي ترين و لول يا انجير معابد روستاي نصيرآبي هرمزگان با۳۴متر پيرامون قطورترين درخت كهنسال كشور محسوب مي شوند.در بين انواع گونه هاي درختي موجود در ايران چنار گو نه اي است كه بيشترين تعداد درختان دير زيست را به خود اختصاص داده است.چنار درختي است از گونه Platanus كه بومي نيمكره شمالي به ويژه اروپاي شرقي و جنوبي است و در ايران نيز بيشههاي طبيعي آن ديده ميشود. اين درخت كه در مناطق مختلف ايران به عنوان درختي مقدس وبيشتر در امامزادههاي سراسر كشور ديده ميشود.عمر چنار در صورت مواجه نشدن با بلاياي گوناگون به ۵۰۰ سال و ارتفاعش به بيش از 25 مي رسد واين درحالي است كه قطر اين نوع چنارها نيز از 2 متر بيشتر خواهد بود. يكي از استانهايي كه بيشترين چنار كهنسال را در دل خود جاي داده خراسان شمالي است كه تاكون 4 اصله از آنها درفهرست ميراث طبيعي كشوربه ثبت رسيده اند.اين چهار چنار كه در روستاهاي كتلي، اسفجير، چناران و مهنان قراردارند هركدام داراي ويژگي هاي خاصي مي باشند كه مسئولان بر اساس آنها اقدام به ثبت ملي اين درختان كرده اند.
چنار روستاي اسفجير كه در حياط مسجد اين روستا قراردارد حدود550 سال سن داشته و با توجه به شكل ظاهري وفرم تنه سالم و پايداري آن در شرايط جوي و اقليمي منطقه از اهميت بالايي جهت مطالعات ژنتيكي برخوردار است. چنار روستاي چناران كه نام روستاهم از نام او اقتباس شده در مركز اين روستا و دركنارراه اصلي عبورمردم ومجاورسرچشمه روستا است كه با توجه به قدمت و ارتفاع زياد و قطر بزرگ آن نزد اهالي منطقه ازاهميت خاصي برخوردار است.ديگر چنار خراسان شمالي كه به عنوان سي امين اثر فهرست آثار طبيعي كشور ثبت ملي شده در روستاي مهنان قراردارد . اين چنارنيزبه لحاظ شكل ظاهري داراي تنه قطوري بوده وهيچگونه آثار سوختگي يا آسيب ديگري روي تنه آن ديده نمي شود و با توجه به قدمت زيادي كه دارد جزء درختان كهنسال ايران محسوب شده كه با مطالعات ژنتيكي برروي آن مي توان در جهت اصلاح ويا تكثيرآن اقدام كرد.اما بي شك مهمترين اين چهار چنار درخت كهنسال روستاي كتلي است. قدمت اين درخت برابر با 1150 سال برآورد مي شود و كارشناسان موسسه تحقيقات و جنگلداري مراتع كشور آن را كهنسالترين چنار ايران اعلام كرده اند. ارتفاع اين درخت كه در روستاي كتلي از توابع شهر شوقان قرار دارد،حدود 21 متر و قطر آن 570 سانتيمتر است كه تنه آن در گذشته بدليل آتش سوزي به دو نيم تقسيم شده و اكنون در فاصله اي كه مابين دو بخش تنه اصلي درخت بوجود آمده است، يك خودرو پاترول براحتي جاي مي گيرد. همچنين آب چشمه روستا كه بطرف اين درخت جاري مي باشد از وسط تنه غربي درخت عبور مي كند.
تالاب ها انواع مختلفي دارند. به زمين هاي آبدار يا خيس پر از گياه و درخت باتلاق گفته مي شود. به آب هاي راكد و باز و گياهان كوتاه بيشتر از جنس علف و ني مانداب يا هور (marsh) مي گويند. خلاش (bog يا muskeg) آبگيري است كه رستنيهاي آن پوسيده باشد و خلنگزار (Moorland و Heath) تالابهايي به شكل خارستان است. لشاب (fen) هم تالابي نيزاري است كه آب آن از گياه آكنده شده و هواي كمي ميگيرد.
اما اگر گذارتان به استان چهارمحال و بختياري بيفتد، تالاب هاي زياد و زيبايي را در اين منطقه خواهيد ديد. تالابهاي گندمان، چغاخور، عليآباد و سولقان كه زنجيروار از ضلع جنوبي شهرستان بروجن در امتداد كوه كلار به طرف غرب گسترده شدهاند، از مهمترين جاذبههاي طبيعي چهارمحال و بختيارياند، اما در بين اين تالابها چغاخور همانند نگين فيروزهاي در ميان اين تالابها ميدرخشد.
اين تالاب زيبا با ايجاد اكوسيستمي بينظير، زيستگاه پرندگان مهاجر و ماهيان منحصر به فرد است و جاذبههاي طبيعي بينظير آن در تمامي فصول سال ميتواند پذيراي علاقهمندان به طبيعتگردي باشد.
سالهاي گذشته در نيمه دي گاهي سه تا چهار متر برف منطقه تالاب چغاخور و دامنههاي كوه كلار را ميپوشاند و قله كوه سر به فلك كشيده كلار به علت بارش سنگين برف همانند كله قندي سپيد از چند فرسخي خودنمايي ميكرد.
كهنسالان در يادآوري برف و سرماي اين منطقه از يخ زدن چارپايان و حتي آدمها در فصل زمستان حكايتهاي زيادي به ياد دارند، زماني كه هنوز جاده و امكاناتي براي سوخترساني به روستاها ايجاد نشده بود و آنان مجبور بودند براي آوردن چند ليتر نفت به بروجن يا شهركرد مراجعه و در برگشت به روستاهاي پشت كوه از شدت بارش برف، تلف شدن حيوانات و جان باختن همسفران را نظارهگر باشند.
ماهيگيري، جستجو براي يافتن پرندهاي كمياب و گرفتن عكس در فرصتي مناسب و ديدن گونههايي از ماهيهاي متفاوت بخشي از لذت تفرج در تالاب چغاخور است. واقع شدن تالابهاي چهارگانه چغاخور، گندمان، عليآباد و سولقان در گسترهاي به وسعت 5000 هكتار از وسعت بام ايران، شرايطي ويژه و منحصر به فردي را براي اين قطعه از طبيعت كشور به لحاظ ارزشهاي زيست محيطي و ظرفيتهاي اكوتوريستي به ارمغان آورده است.
از امكانات ويژه تفريحي و ورزشي اطراف اين تالابها، پرورش و نگهداري اسب و همچنين سواركاري در مرغزار پيرامون تالاب است. سنت پرورش اسب از زمانهاي بسيار دور در اين منطقه بختياري معمول بوده و نژاد ويژهاي به وجود آوردهاست كه آميزهاي از نژاد بومي و عربي است.
اين مجموعه تالابي بزرگ و ارزشمند، چهارمحال و بختياري را به يكي از شاهراههاي عبور پرندگان مهاجر و آبزي از كشورهاي اروپايي و روسيه و استانهاي شمالي كشور به سمت كشورهاي حوزه خليج فارس تبديل كرده است.
برگرفته از: جام جم، بيابان هاي ايران
بخشي در مشرق شهرستان جاجَرْم از استان خراسان شمالي، به مركزيت شهر شوقان.
بخش جلگه شوقان از شمال به بخش مركزي و بخش مانه و سَمَلْقان در شهرستان بجنورد، از مشرق به بخش مركزي شهرستان اسفراين، از جنوب به بخش سَنْخواست شهرستان جاجرم و از مغرب به بخش مركزي شهرستان جاجرم محدود ميشود و مشتمل است بر دو دهستان به نامهاي شوقان (به مركزيت شهر شوقان) و طَبَر (به مركزيت آبادي طبر). آباديهاي آن عمدتاً در دشت قرار دارند (رجوع كنيد به مركز آمار ايران، 1376ش الف ، ص2). برخي از كوههاي مهم آن عبارتاند از: كوه نيمهجنگلي گَزَن (ارتفاع بلندترين قله حدود 435 ، 2 متر)، در حدود شصت كيلومتري جنوبغربي بجنورد؛ يامان داغي، در شمالشرقي آبادي ناويا/ ناويار، واقع در حدود هفتاد كيلومتري جنوبغربي شهر آشخانه؛ كمرسفيد، در جنوبغربي آبادي چشمه طَبَري، در 107 كيلومتري جنوبغربي آشخانه؛ غار گنج كوه، در شمال؛ و كوه چكو، در شمالشرقي آبادي جُغْدي، در 86 كيلومتري جنوبغربي شهر آشخانه. درهاي بهنام ونيزو در حدود يك كيلومتري شمالشرقي آبادي اخير، و تپهاي بهنام قرهسنگي در آبادي عمارت در حدود هشتاد كيلومتري جنوبغربي آشخانه، وجود دارد (جعفري، ج1، ص474؛ فرهنگ جغرافيائي آباديها ، ج18، ص38، 42، 83، 140). رود فصلي دَربند، با جهت شرقي و سپس جنوبي، در اين بخش جاري است (جعفري، ج2، ص217).
جلگه شوقان از گيا داراي درختان اُرْس، زالزالك و ازگيل جنگلي و برخي گياهان دارويي مانند دِرْمَنه، آننوخ، گل گاوزبان، خاكشير، بادرنجبويه، اُستاقُدوس و آدييامان است ( فرهنگ جغرافيائي آباديها ، ج18، ص38، 83، 140) و از زيا گرگ، گراز، گوزن، آهو، خرس، شغال، روباه، خرگوش، كبك و قرقاول در آن يافت ميشود (همان، ج18، ص38). شغل بيشتر اهالي، كشاورزي و باغداري و دامداري و مرغداري است. از جمله صنايع دستي آن، بافت فرش با طرح محلي و تركمني با نقشهاي كجگل و گلداني است (همان، ج18، ص20، 30، 115). آب مصرفي اهالي از چشمه و كاريز تأمين ميشود (همان، ج18، ص29ـ30). محصولات عمده اين بخش، گندم، جو، پنبه و بنشن است. از فرآوردههاي باغي، زردآلو، سيب، آلو، گلابي، آلبالو، گيلاس، هلو و انگور در آنجا به عمل ميآيد (همان، ج18، ص30، 39، 76). اهالي آن شيعه دوازده امامياند و به فارسي، تركي و كردي سخن ميگويند (همان، ج18، ص76). جلگه شوقان، ييلاقِ طوايف مستقل ديرانلو و قهرمانلو، و قشلاق طايفه سارخاني است (مركز آمار ايران، 1368ش، ص55).
در تقسيمات كشوري سال 1323ش، دهستان شوقان، به مركزيت آبادي شوقان، با 37 آبادي در شهرستان بجنورد از استان نهم (خراسان) قرار داشت (ايران. وزارت كشور. اداره كل آمار و ثبت احوال، ج3، ص91). در تقسيمات كشوري 1355ش، دهستان شوقان در بخش جاجرم از شهرستان بجنورد در استان خراسان ضبط شده است. با تبديل بخش جاجرم به شهرستان در 1376ش، دهستان جلگه شوقان، به مركزيت آبادي شوقان، در بخش دشت كوه (تأسيس در همان سال)، در تركيب شهرستان جاجرم درآمد (ايران. قوانين و احكام، ص146). در 1379ش، بخش جلگه شوقان، به مركزيت شهر شوقان (تأسيس در همان سال)، در شهرستان جاجرم تشكيل شد (ايران. وزارت كشور. معاونت سياسي و اجتماعي، 1377ش، ص18؛ همو، 1379ش، ص18؛ قس همو، 1380ش، ص36).
از آثار قديمي آنجاست: قلعه سنگي، واقع در آبادي طَبَر، در حدود صد كيلومتري جنوبغربي آشخانه؛ برج قديمي قزلقلعه، واقع در آبادي جُغْدي؛ امامزاده شاهزاده اسماعيل، واقع در آبادي چَپه، در حدود نود كيلومتري جنوبغربي آشخانه؛ و دو زيارتگاه به نامهاي سه امام و هفت امام، واقع در آبادي ناويا ( فرهنگ جغرافيائي آباديها ، ج18، ص38، 41، 80، 140).
برخي از آباديهاي اين بخش قديمياند، از جمله طبر (مركز دهستان طبر)، كه در ارتفاع حدود 1350 متري قرار دارد و جنوبشرقي، جنوب و جنوبغربي آن را رشتهكوه سالوك احاطه كرده است. در دوره ناصرالدينشاه قاجار (حك: 1264ـ 1313) از اين آبادي با نام قلعه طَوَر ياد شده كه قلعهاي محكم و دهي بزرگ و معتبر و داراي باغهاي بسيار بوده است، اهالي آن حدود هشتاد خانوار بودند و در قلعه بهسر ميبردند (ناصرالدين قاجار، ص91ـ92).
شهر شوقان، مركز اين بخش، در ارتفاع حدود 1345 متري، در 93 كيلومتري جنوبغربي آشخانه، در دشت قرار دارد و كوه چكو در شمالغربي آن واقع است.
ميانگين بالاترين دماي آن (براساس ايستگاه سينوپتيك شهر بجنورد) ْ4ر39 در مرداد، و پايينترين آن ْ2ر18- در بهمن و ميانگين بارش سالانه آن حدود 280 ميليمتر است (سازمان هواشناسي كشور، ص76).
شوقان با راه اصلي به شهر بجنورد در شمالشرقي، و با راه اصلي بجنورد ـ مشهد، از طريق شهرهاي شيروان و قوچان و چناران، به مشهد مرتبط ميشود. در سرشماري 1375ش، جمعيت آن 815 ، 2 تن ضبط شده است (مركز آمار ايران، 1376ش الف ، همانجا). شوقان، بنابه مصوبه هيئت وزيران (شماره 9912/ت21295ك)، در خرداد 1379 تبديل به شهر شد (ايران. وزارت كشور. معاونت سياسي و اجتماعي، 1380ش، همانجا).
ظاهراً نخستين بار نام شوقان در 658 ، در تاريخ جهانگشاي جويني (ج3، ص262)، آمده است. علامه قزويني، مصحح كتاب، ضبط ياد شده و صورتهاي ديگر آن، مانند بنفاق، بيلقان، شعبان، و باسقاق، را همان شوقان دانسته است (همان، ج3، حواشي، ص427). در نزهةالقلوب (ص150، پانويس3) اين نام به صورتهاي شقان و شعان و سفان و شتان، ضبط شده است. در قرن هشتم، حمداللّه مستوفي آن را شهري متوسط از اقليم چهارم، داراي بيست ديه و هر نوع محصول دانسته (ص150)، همچنين از كوهي به نام شقان، با شكافي كه از آن به ميزان دو آسيابگردان آب خارج ميشده، ياد كرده است (همان، ص197). در جريان قيام سربداران (737ـ788)، قلعه شقان در 766 به دست پهلوان حسن دامغاني (حك: 762ـ766)، از امراي سربداري، تصرف شد (دولتشاه سمرقندي، ص286). در قرن نهم، شقان قصبه ولايت شقان و جوربد محسوب ميشد (حافظ ابرو، ج2، ص83) و درويشاني مانند شيخسعدالدين شقاني رواسي و برادر وي، شيخجمالالدين يوسف شقاني رواسي، در آنجا حضور داشتند (رجوع كنيد به ابنكربلائي، ج2، ص241).
در دوره صفوي (ح906ـ1135) نام آن شغان ضبط شده است (اسكندرمنشي، ج1، ص453). در سال 1000، در زمان شاهعباس اول (996ـ1038)، عبدالمؤمنخان ازبك آنجا را تصرف كرد و در آن حاكمي گماشت كه سال بعد مجبور به ترك شهر شد (همان، ج1، ص446، 453). در اين دوره از موضعي به نام اسباحي، كه از اعمال شوقان بوده، ياد شده كه در 1006 محل نزول شاهعباس اول و سپاهيانش در راهِ رفتن به مشهد بوده است (همان، ج1، ص567). صديقالممالك، ذيل وقايع 1284 (ص143ـ144)، آن را در نُه فرسخي بجنورد و صحراي شوغان ضبط كرده كه در اين زمان، رباط حق (رجوع كنيد به ادامه مقاله) محل عبور تركمنها بوده است. مك گرگور در 1286/ 1869 (ج2، ص104) طول دره شوقان را حدود بيست مايل (حدود 32 كيلومتر) و عرض آن را پنج مايل (حدود 8 كيلومتر) ضبط كرده كه آب فراوان، تاكستانهاي وسيع و استحكامات دفاعي كم داشته و پيوسته در معرض خطر بوده است و تركمنها كمينگاههايي در بستر رود احداث كرده بودند. در زمان وي، شوقان دهي در دره شوقان با 250 خانوار بود (همانجا). در 1290/ 1873، بيكر و گيل ، كه براي نقشهبرداري به شمال و شمالشرقي ايران سفر كرده بودند، از وجود جنگلهايي در اطراف دره شوقان [ در متن: گودال شوقان ] خبر دادهاند (رجوع كنيد به گابريل، ص219). در 1300، ناصرالدينشاه در گزارش سفر دوم خود به خراسان، آن را جلگه شوغان و محل اقامت ايلات شادلو ضبط كرده است (همانجا). يارمحمد شادلو (ص100) در 1308 آن را جلگه شقان و در 1316 خواهر وي، خاور بيبي شادلو (ص177)، آن را شوقان ضبط كردهاند، اما مطلبي درباره آن ننوشتهاند.
در نيمه اول سده چهاردهم، شوقان بلوكي با ده دوازده پارچه ده، از جمله طَوَر (طَبَر)، كوشغان، دوبرجه، حصار، و رباطجق بود. قريه كوچك شوقان ــكه نام آن به صورتهاي شغان و شوغان هم ضبط شده استــ قصبه اينبلوك بهشمار ميرفت و بر سر راه قوچان ـ بسطام قرار داشت (رجوع كنيد به جويني، حواشي قزويني، همانجا). در 1323ش، دهستان شوقان جمعيتي بالغ بر 426 ، 1 تن داشت (ايران. وزارت كشور. اداره كل آمار و ثبتاحوال، ج3، ص86). رزمآرا، كه مجلد نهم كتابش در 1329ش بهچاپ رسيده، جمعيت دهستان شوقان را حدود 159 ، 8 تن و محصولات آن را غلات و فرآوردههاي باغي ضبط كرده است (ج9، ص240).
منابع: ابنكربلائي، روضات الجنان و جنات الجنان ، چاپ جعفر سلطانالقرائي، تهران 1344ـ1349ش؛ اسكندرمنشي؛ اطلس راههاي ايران ، تهران: گيتاشناسي، 1369ش؛ ايران. قوانين و احكام، مجموعه قوانين سال 1375 ، تهران: روزنامه رسمي كشور، 1376ش؛ ايران. وزارت كشور، تقسيمات كشور شاهنشاهي ايران ، تهران 1355ش؛ ايران. وزارت كشور. اداره كل آمار و ثبتاحوال، كتاب جغرافيا و اسامي دهات كشور ، ج3، تهران 1331ش؛ ايران. وزارت كشور. معاونت سياسي و اجتماعي. دفتر تقسيمات كشوري، اسامي عناصر و واحدهاي تقسيماتي ( همراه با مراكز )، تهران 1379ش؛ همو، سازمان تقسيمات كشوري جمهوري اسلامي ايران، تهران 1377ش؛ همو، نشريه تاريخ تأسيس عناصر تقسيماتي به همراه شماره مصوبات آن ، تهران 1380ش؛ همو، نشريه عناصر و واحدهاي تقسيمات كشوري، تهران 1384ش؛ عباس جعفري، گيتاشناسي ايران، تهران 1368ـ1379ش؛ جويني؛ عبداللّهبن لطفاللّه حافظ ابرو، تاريخ حافظ ابرو ، ج2: بخش جغرافياي خراسان، چاپ كرافولسكي، ويسبادن 1982؛ حمداللّه مستوفي، نزهةالقلوب ؛ دولتشاه سمرقندي، كتاب تذكرةالشعراء ، چاپ ادوارد براون، ليدن 1318/1901؛ رزمآرا؛ سازمان هواشناسي كشور، سالنامه آماري هواشناسي: 76ـ1375 ، تهران 1378ش؛ خاور بيبيشادلو، سفرنامه طهران، در يارمحمدبن يزدانقلي شادلو، سفرنامههاي سهامالدوله بجنوردي، چاپ قدرتاللّه روشني زعفرانلو، تهران 1374ش؛ يارمحمدبن يزدانقلي شادلو، سفرنامههاي سهامالدوله بجنوردي، همان؛ ابراهيمبن اسداللّه صديقالممالك، منتخب التواريخ ، تهران 1366ش؛ فرهنگ جغرافيائي آباديهاي كشور جمهوري اسلامي ايران ، ج18: كوه كورخود، تهران: سازمان جغرافيائي نيروهاي مسلح، 1374ش؛ مركز آمار ايران، سرشماري اجتماعي ـ اقتصادي عشاير كوچنده 1366: جمعيت عشايري دهستانها، كل كشور، تهران 1368ش؛ همو، سرشماري عمومي نفوس و مسكن 1375: شناسنامه آباديهاي كشور، استان خراسان، شهرستان بجنورد ، تهران 1376ش الف ؛ همو، سرشماري عمومي نفوس و مسكن 1375: نتايج تفصيلي كل كشور ، تهران 1376ش ب ؛ چارلز متكاف مك گرگور، شرح سفري به ايالت خراسان و شمالغربي افغانستان در 1875 ، ج2، ترجمه اسداللّه توكلي طبسي، مشهد 1368ش؛ ناصرالدين قاجار، شاه ايران، سفرنامه دوم خراسان، تهران 1363ش؛ نقشه تقسيمات كشوري جمهوري اسلامي ايران ، مقياس 000 ، 500 ، 1:2، تهران: سازمان نقشهبرداري كشور، 1379ش؛
Alfons Gabriel, Die Erforschung Persiens , Vienna 1952.
/ معصومه بادنج /
شوقان از شهرهاي استان خراسان شمالي است.اين شهر در بخش جلگه شوقان شهرستان جاجرم و در سال 1385، تعداد 2,354 نفر جمعيت داشتهاست.
شهر شوقان كه در فاصله 64 كيلومتري شهر بجنورد مركز استان خراسان شمالي قرار گرفتهاست به عنوان يك شهر ييلاقي در منطقه معروف است داراي آب و هواي كوهپايهاي و معتدلي است.عمده محصولات كشاورزي اين روستا گندم و جو هستند.اين شهر از نظر توليد صيفي جات مخصوصا گوجه فرنگي و خيار نيز از قطبهاي منطقه محسوب ميشود. اين شهر جاذبههاي گردشگري فراواني از جمله كوهستانهاي ييلاقي بسيار زيبا و خوش آب و هوا و چشمه زيبا و پر آبي كه آب گل شهر را تامين ميكند نيز دارا است. روستاهاي تحت نفوذ اين شهر نيز داراي ويژگيهاي گردشگري بسيار زيادي هستند. كه از جمله آنها ميتوان به غار گنج كوهو اشاره كرد.
زبان گفتاري مردم شوقان كرمانجي و تركي است.