به نام آنکه هستی نام از او یافت فلک جنبش زمین آرام از او یافت
رمضان زیبا گوارای وجود روزه داران
بیشتر از یک ماه است که بلاگفا دچار مشکل شده بود و امکان به روز کردن تارنگار را نداشتم
امروز که گویا مشکل برطرف شده، متوجه شدم که بسیاری از مطالب پیشین دئنا پاک شده و امکان دسترسی به آنها را ندارم
آخرین مطلبی که باقی مانده مربوط به تاریخ 21 بهمن 92 می باشد.
امیدوارم امکان دسترسی به مطالب از دست رفته فراهم شود.
دئنا به زودی باز می گردد.
با احترام
تصمیم گرفتم در اسرع وقت تبدیلش کنم به یه سایت شخصی، شاید بهتر و بیشتر بنویسم
کسی هست که بتونه تو طراحی سایت کمک کنه؟ البته فقط برای ثوابش و برای رضای خدا
اگه کسی می تونه کمک کنه یه پیام کوچولو برام رو این شماره بذاره: 09126432005
شاد باشین همگی
امان، امان از باد که یواشکی سرک می کشه توی اتاقت، توی شهر، انگار بوی کوه میده بوی کما، بوی آویشن، مثل رود صدا می کنه و میره خوب که گوش میدی انگار کبک ها برای آمدن سر چشمه می خوانند، کمرکولی چشمش به نور خورشید روشن شده ناگهانی میزنه زیر آواز، پژواک صدای کوکو از اون دور دورها شنیده میشه ...باد مثل سیلی می خوره توی صورتت برای اینکه طمع شیرین رویا رو به کامت تلخ کنه در اتاقو پشت سرش محکم به هم می کوبه و میره..
این بار هم آمد از پنجره گذر کرد پرده اتاق را به رقص وا داشت مثل نسیم لابه لای زلف بید مجنون، آمد تا دوباره پریشانم کند شاید این بار می خواست از گز و تاغ بگوید از رمل های شنی از پرواز هوبره ها.. مجالش ندادم برخاستم و در را به رویش بستم زوزه ای کشید در دم خفه شد..
سکوت بود تااینکه آسمان غرید، برقی زد و صدای بارون همه جا را پر کرد. بلند شدم و در پنجره را باز کردم باد رفته بود، بوی خاک بارون خورده پیچید توی اتاق، بوی طبیعت تشنه که داشت سیراب می شد..
این هفته پرشین بلاگ مشکل داشت و البته هنوز هم دارد. برای همین پست هفته گذشته |"برای اسفندیار-بخش دوم| تقریبا دیده نشد. این است که تصمیم گرفتم برای هفته جدید همان مطلب را نگه دارم و چیز تازه ای پست نکنم.
هفته آخر خردادماه عازم سفری گروهی هستیم به فرانسه و اسپانیا شامل گشت شهرهای پاریس، مادرید و بارسلونا
با توجه به محدود بودن تعداد همسفران و اینکه جهت اخذ ویزای شینگن نیازی به ضمانت های بانکی و مالی و مسائل اینچنینی نداریم لطفا دوستانی که از قبل باهاشون آشنایی داریم و یا قبلا همسفرمون بودن درخواست بدن
هزینه برنامه حدود 6.5 میلیون تومان
اگه دوستانی علاقه من بودن برا این سفر می تونن صرفا ظرف سه روز آینده برای دریافت اطلاعات بیشتر با آقای شهاب چراغی تماس بگیرن 09127219916
به تصویر زیر نگاه کنید. آره! جانم برایتان بگوید که اسفندیار روئین تن بود ولی چشمهایش روئین نبود! رستم که این را فهمید، با تیر زد به چشمهای او و شکستش داد. قصه ما به سر رسید، آقای کلاغ به خانه اش نرسید!
اینگونه تعریف کردن قصه های شاهنامه، حتی برای کودکان، به نظرم بسیارکم لطفی به اثر ابوالقاسم [فردوسی] است. این داستانها در خود چیزهایی دارند که هم گاهی بسیار هنری و به اصطلاح دراماتیک می شوند و گاه آدمیزاد را به دنیای سوالهای بی پاسخ شگفت انگیز می برند. می خواهم چند کلمه ای از اسفندیار بنویسم، این است که بهتر دیدم ابتدا داستان خطی و ساده شده اش را برای شما بگویم تا در پستهای آینده وارد جزئیاتی بشوم که شاید برای شما هم جالب باشد.
[لطفا با من به ادامه مطلب بیایید]
اسفندیار فرزند گشتاسپ و کتایون، دختر قیصر روم، است. گشتاسپ که به جای پدرش، لهراسپ، بر تخت پادشاهی می نشیند، سرزمینهای دور و نزدیک می پذیرند که به او باج بدهند، بجز ارجاسپ، از نوادگان افراسیاب تورانی. گشتاسپ ناچار می شود به ارجاسپ باج بدهد. در همین روزگار است که زرتشت ظهور می کند. گشتاسپ و ایرانیان زرتشتی می شوند. گشتاسپ برفراز درخت سروی تنومند، که می گویند از بهشت آمده است [سرو کشمر]، زیارتگاهی معلق می سازد و خود به عنوان پادشاه و نیز مبلغ آئین بهی در آن ساکن می شود. ارجاسپ پیام می فرستد که ای آقا! بیخیال این دین جدید شو! ولی گشتاسپ زیر بار نمی رود و جنگ می شود. جامسپ، وزیر خردمند گشتاسپ، پیش بینی می کند که در این جنگ بسیاری از بزرگان ایرانی کشته خواهند شد و همینطور هم می شود. و گره جنگ باز نمی شود جز به دست اسفندیار که هم نیرومند است و هم روئین تن. راستی، یادم رفت بگویم که اسفندیار روئین تن بود. یعنی تیر و تفنگ به او اثر نمی کرد. همینجا است که گشتاسپ به اسفندیار وعده تاج و تخت می دهد. ولی پس از اتمام جنگ، زیر قولش می زند و برای اینکه اسفندیار را دور کند، او را برای گسترش آئین بهی [زرتشت] به این و آن سو و به سرزمینهای دور و نزدیک می فرستد. در همین دوران دوری از وطن، گرزم (Garazm)، از سرداران ایرانی، زیراب اسفندیار را می زند که بله! اسفندیار خیال تاج و تخت دارد. این است که گشتاسپ، در حضور موبدان، گناهانی به اسفندیار نسبت داده، او را زنجیر کرده، و در گنبدان دژ زندانی می کند و بعد خود به مهمانی نزد زال و رستم می رود. ارجاسپ تورانی که پیش از این یکبار شکست خورده بود، دوباره به ایران می تازد و این بار لهراسپ را کشته و همای و به آفرید، دختران گشتاسپ، را به اسیری می برد. گشتاسپ دست به دامن اسفندیار می شود و باز هم به او قول تاج و تخت می دهد. ارجاسپ شکست می خورد و فرمانده سپاه توران، گرگسار، اسیر می شود. ارجاسپ به روئین دژ می گریزد. اسفندیار هم پی او می رود. این آغاز هفت خوان اسفندیار است. در این سفر، راهنمای اسفندیار، گرگسار است. خوانهای او به ترتیب اینها هستند: یک-دو گرگ بزرگ، دو-دو شیر، سه-اژدها، چهار-زن جادوگر، پنج-جفت سیمرغ، شش-بیایان سرد و پر برف، و هفتم-رودخانه ای پر آب. اسفندیار، ارجاسپ را می کشد و خواهرها را آزاد می کند و باز می گردد ولی باز هم گشتاسپ زیر قولش می زند، پادشاهی را به او نمی سپارد و این بار به اسفندیار می گوید که برای به دست آوردن تاج و تخت باید به جنگ رستم برود. به اسفندیار می گوید که رستم، آئین زرتشتی را نپذیرفته است و باید دست و پا بسته به پایتخت آورده شود. اسفندیار به سیستان می رود. رستم قبول می کند که با او به پایتخت بیاید ولی نه در غل و زنجیر. بهرحال، رستم برای خودش آبرویی داشته است! بین آنها بحثهایی در می گیرد، و جنگ می شود. رستم شکست می خورد و در بستر می افتد. زال به داد او می رسد، پر سیمرغ را آتش می زند، سیمرغ می آیدو نه تنها زخمهای رستم را مرهم می گذارد که نقطه ضعف اسفندیار را هم به او می گوید: چشمهایش. رستم تیری بر چشمهای اسفندیار می زند و او را شکست می دهد. ...
این پاراگراف طولانی را داشته باشید، تا در پستهای بعدی وارد یک تعدادی از جزئیات شیرین بشوم. چیزهایی که دوست دارم.
منابع و توضیحات: تصویر برگرفته از ویکی پدیا|لینک. شاهنامه. نوشته شده در وبلاگ متزنبام|لینک.
داشتم کتاب "تاریخ پزشکی ایران" نوشته س. الگود را ورق می زدم که چشمم خورد به این پاراگراف. گفتم شاید برای شما هم جالب باشد:
"رازی و ابن سینا هر دو دادشان در ملامت پزشکان حقه باز و شارلاتان بلند بوده است و ظاهرا خودشان نیز از خواهر زشت چهره طب یعنی طالع بینی چندان استفاده نمی کرده اند. رازی چندان از دست ادعاهای نا به جای پزشکان نادان برافروخته بود که سرانجام در کتاب المنصوری آنان را محکوم کرد و از شدت تاثر سه رساله در این باره نوشت. رازی در یکی از این رسالات درباره اینکه چرا اغلب مردم پزشکنماها را از اطبای دانشمند برتر می شمارند و نیز در این خصوص که چگونه حتی پزشکان درست کار را هدف انتقاد و ملامت قرار می دهند، به تفصیل سخن راند. وی همچنین در یکی از نامه های خود توضیح می دهد که چرا در پاره ای موارد پزشکان ناآزموده و حتی زنان [؟!] در بعضی شهرها در درمانهای خود بیش از مطلع ترین اطبا کسب موفقیت می کنند".
انگاری زیاد از دوره رازی و ابن سینا دور نشده ایم. ...راستی، نویسنده متزنبام، بسیار زیاد ابن سینا را دوست دارد. ...
منابع و توضیحات: تاریخ پزشکی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی. نوشته: سیریل الگود، ترجمه: ب. فرقانی| نوشته شده در وبلاگ متزنبام|لینک.
اولین پست دیدنو در سال جدید مربوط میشه به سفر یه روزه ی من که به پیشنهاد شهرام شهریار عزیز (سفرنویس) صورت گرفت که تلاشم اینکه در دو فصل به این سفر بپردازم..اواخر پاییز 92 بود که بعد از تماس تلفنی شهرام به قصد دیدار ورامین در یه روز سرد پاییزی راهی این شهر شدیم خوب قبلا خیلی از ورامین شنیده بودم خیلی دوست داشتم یه سری به این شهر بزنم چون همیشه جاهایی که به تهران نزدیکه مورد بی توجهی قرار میگیره و به نظر من استان تهران پتانسیل بسیار بالایی در گردشگری و جذب توریسم داره و من بسیار خوشحالم که تونستم اون روز با شهرام و یه گروه از بچه های موسسه ی آوای طبیعت پایدار که اگه اشتباه نکنم در اون روز برای گذراندن یه واحد درسیشون به این شهر سفر کرده بودند همراه بشم...
دید ویژه ی این سفر از گنبد خانه ی مسجد جامع
توضیحات و تصاویر بیشتر در ادامه ی مطالب..
اولین پست دیدنو در سال جدید مربوط میشه به سفر یه روزه ی من که به پیشنهاد شهرام شهریار عزیز (سفرنویس) صورت گرفت که تلاشم اینکه در دو فصل به این سفر بپردازم..اواخر پاییز 92 بود که بعد از تماس تلفنی شهرام به قصد دیدار ورامین در یه روز سرد پاییزی راهی این شهر شدیم خوب قبلا خیلی از ورامین شنیده بودم خیلی دوست داشتم یه سری به این شهر بزنم چون همیشه جاهایی که به تهران نزدیکه مورد بی توجهی قرار میگیره و به نظر من استان تهران پتانسیل بسیار بالایی در گردشگری و جذب توریسم داره و من بسیار خوشحالم که تونستم اون روز با شهرام و یه گروه از بچه های موسسه ی آوای طبیعت پایدار که اگه اشتباه نکنم در اون روز برای گذراندن یه واحد درسیشون به این شهر سفر کرده بودند همراه بشم...
دید ویژه ی این سفر از گنبد خانه ی مسجد جامع
توضیحات و تصاویر بیشتر در ادامه ی مطالب..
اولین پست دیدنو در سال جدید مربوط میشه به سفر یه روزه ی من که به پیشنهاد شهرام شهریار عزیز (سفرنویس) صورت گرفت که تلاشم اینکه در دو فصل به این سفر بپردازم..اواخر پاییز 92 بود که بعد از تماس تلفنی شهرام به قصد دیدار ورامین در یه روز سرد پاییزی راهی این شهر شدیم خوب قبلا خیلی از ورامین شنیده بودم خیلی دوست داشتم یه سری به این شهر بزنم چون همیشه جاهایی که به تهران نزدیکه مورد بی توجهی قرار میگیره و به نظر من استان تهران پتانسیل بسیار بالایی در گردشگری و جذب توریسم داره و من بسیار خوشحالم که تونستم اون روز با شهرام و یه گروه از بچه های موسسه ی آوای طبیعت پایدار که اگه اشتباه نکنم در اون روز برای گذراندن یه واحد درسیشون به این شهر سفر کرده بودند همراه بشم...
دید ویژه ی این سفر از گنبد خانه ی مسجد جامع
توضیحات و تصاویر بیشتر در ادامه ی مطالب..