معرفی وبلاگ
به نام خداوند جان و خرد/ کز آن برتر اندیشه برنگذرد/ به کوروش به آرش به جمشید قسم/ به نقش و نگار تخت جمشید قسم/ که ایران همی قلب و خون من است/ گرفته ز جان از وجود من است/ بخوانیم همه این جمله در گوش باد…/ چو ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد…
صفحه ها
دسته
لينك هاي مفيد
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 996282
تعداد نوشته ها : 779
تعداد نظرات : 13

لوگو های حمایتی

ایران زیبا

پارک وب
Rss
طراح قالب
GraphistThem273

نگاهي به معماري بومي مازندران :
همان گونه كه مي دانيم انديشمندان سرزمين ايران را به 4 اقليم متفاوت از نظر آب و هوا تقسيم بندبي نموده اند كه شامل : اقليم گرم و خشك فلات مركزي - اقليم گرم و مرطوب حاشيه خليج فارس- اقليم سرد و كوهستاني و بالاخره اقليم معتدل و مرطوب حاشيه درياي مازندران مي باشد.
استان هاي گيلان ، مازندران و گلستان امروزي كه زير مجمو عه هاي مورد آخر تقسيم بندي فوق مي باشند داراي ويژگي هاي مشتركي هستند كه بسته به مو قعيت جغرافيايي خود اندكي با هم اختلاف دارند.به عنوان مثال برون گرايي مسئله اي است كه در تمامي مناطق حاشيه مازندران ديده مي شود .
قرارگيري خانه در وسط حياط به لحاظ كمك به تنفس بيشتر بنا از چهار طرف است .
مسئله ديگر انجام فعاليت هاي روزمره زندگي در فضاهايي بالاتر از سطح زمين است كه اين مورد نيز در تمامي مناطق ديده شده و با افزايش ميزان رطوبت در غرب اين ناحيه ارتفاع فضاهاي مسكوني از سطح زمين بيشتر مي گردد .
شيب سقف خانه ها نكته مشترك ديگري است كه اين مورد نيز رابطه مستقيم با رطوبت و ميزان بارندگي داشته و هرچه به سمت گيلان ( غرب ناحيه ) نزديك شويم به شيب بام ها اضافه مي شود
چيزي كه در نهايت به آن مي رسيم وجود اعتدالي مابين حداكثرها و حداقل ها در مازندران است .رطوبت حدواسط ميزان آن در استان هاي مجاور يعني استان گلستان و گيلان بوده و تنوع ميزان بارندگي در منطقه دشت و ارتفاعات زمينه را براي مشاهده انواع متفاوتي از فضاهاي معماري مهيا مي سازد.به طور كلي مي توان معماري بومي مازندران را به صورت زير دسته بندي نمود :

معماري بومي مازندران
الف : معماري حكومتي : معماري سفارشي حكومت هاي وقت بوده كه معمولا" با پشتيباني مالي و تكنيكي حاكمان و كارفرمايان اصلي همراه بوده است.اين دسته از آثار به سه گروه عام المنفه ( پل ها ، آب انبارها ، كاروانسراها ) - حكومتي ( كاخ ها ، قلعه ها ) - و مذهبي( آرامگاه پادشاهان و مساجد) تقسيم مي شده است .
ب: معماري مردمي : اين دسته از آثار معمولا" توسط مردمان عادي و يا به توليت نهادهاي ردمي شكل گرفته و بسته به موقعيت جغرافيايي هر محل تفاوتهاي اندكي با يكديگر دارند. زير گروههاي اين دسته نيز شامل بناهاي مسكوني - بناهاي مذهبي و عام المنفه مي باشند .
صرفنظر از نوع فضاها و فرم هاي به كار رفته در هر يك از انواع فوق دسته بندي ياد شده به دو گروه اصلي ديگر قابل تقسيم است كه آن ابنيه ساخته شده در مناطق كوهستاني و ابنيه ساخته شده در مناطق جلگه اي مازندران است .با توجه به كمي رطوبت در نقاط مرتفع تفاوت هاي بسياري در نوع ساختار ابنيه اين مناطق با معماري ناحيه جلگه اي مشاهده مي گردد ، اين تفاوت از ساختار كالبدي گرفته تا تزيينات وابسته به معماري كاملا" مشهود بوده و به راحتي قابل تشخيص مي باشد.
ولي آنچه تقريبا" در 90 درصدابنيه مازندران ( بيشتر مذهبي و مسكوني ) مشترك است استفاده از عنصر اصلي چوب به عنوان اسكلت و ساختار ، عنصر تزييني و حتي ديوارهاي جداكننده و باربر مي باشد.تنوع اين عنصر و فراواني آن همواره موجب استفاده گسترده از آن در سازه هاي معماري شده است ،علاوه بر آن همانطوري كه بعدها خواهيم گفت در تهاجمات و داد و ستدهاي فرهنگي انجام گرفته در طول تاريخ اين سرزمين همواره مازني ها در پي تكنيك ها و روشهاي كار با اين ماده طبيعي بوده و به دنبال كسب مهارت ها و توانايي هاي مربوط به كار با اين ماده مهم بوده اند .
شباهت سرسازيهاي رايج به صورت شير سر به سر سازيهاي رايج در كشورهاي چين و هند به همان اندازه است كه ظروف بدل چيني ساخته شده در دوران صفوي به نمونه هاي اصلي آن در چين شبيه است.
البته اندك تفاوتي كه بين اين دو ديده مي شود طبيعتا" به لحاظ تفاوت هاي اقليمي موجود بين مازندران و كشورهاي خاور دور و نيز نوع نگاه مردم به طبيعت در فرهنگ هاي مختلف مي باشد.
نگاه مردم مازندران به طبيعت همواره نگاهي اكنده از احترام بوده ، به گونه اي كه هيچ گاه به عرض اندام در برابر آن همت نگماشته ، بلكه با همگون سازي ساخته هاي خويش با محيط پيرامون زيباترين تركيبات ممكن را در دل طبيعت جستجو كرده اند .
بادرنظرگيري مطالب فوق معماري بومي مازندران علاوه بر تقسيم بندي يادشده در سه گروه كلي مطالعه ميگرددكه شامل ناحيه دشت حاشيه درياي مازندران- ناحيه جنگلي كوهپايه اي وناحيه سردسير واقع در ارتفاعات اين استان مي باشدكه ناحيه اخير بنا به شباهت هايي كه با اقليم سرد وكوهستاني كشوردارد كمتر به عنوان معماري شاخص اين استان مورد بررسي قرارگرفته است .روستاهاي مورد مطالعه كه در اين گزارش معرفي مي گردد نمونه اي از روستاهاي فوق الذكر است كه اميد است باتكميل دانسته هادر اين خصوص نكات بارز وويژگي هاي خاص اين دسته ازابنه استان معرفي وآشكارگردد.

ولويه عليا
ولويه عليا روستايي است از دهستان سورتيجي در بخش چهاردانگه شهرستان ساري به مركزيت شهركياسر در استان مازندران ،اين روستا در طول جغرافيايي 43َ 53 و عرض جغرافيايي 13 36 ودر ارتفاع 1710 متر از آبهاي آزاد وبه فاصله 25 كيلومتري جنوب شرقي كياسر قرار دارد. روستاي ولويه عليا در پاي كوهي به نام كوه سفيد در فاصله2 كيلومتري جنوب شرقي از ستيغ آن بنا گرديده است.
محدوده ي روستا از لحاظ تقسيمات آب و هوايي جزء مناطق كوهستاني، معتدل و مرطوب است.پوشش گياهي منطقه تركيبي از انواع درختان از قبيل آزاد، بلوط و راش و گياهاني از قبيل گل گاوزبان، خاكشير، گل بنفشه و بارهنگ است.رستني هاي منطقه كوهستاني ولويه عليا از نقطه نظر وسعت و تنوع مستعد چراي دام است.
جمعيت روستا در حال حاضر 28 خانوار است كه از اين تعداد،جوانان در پي اشتغال به شهر ساري و استان سمنان مهاجرت كرده اند.بيشترين تعداد جمعيت روستا در فصول كشاورزي و تابستان است.
كار وپيشه ي ساكنان ولويه عليا ، كشاورزي، دامداري و كارگري است.از توليدات كشاورزي اين منطقه مي توان به كشت گندم، جو و تره بار اشاره كرد.آب آشاميدني اهالي روستا از چشمه سركوب روستا تأمين مي گردد.
وجه تسميه روستا را مي توان با معني اجزاء اسم آن به ترتيب : وِل = رها او = آب ﻪ = هاي نسبت
عليا = بالا دريافت. بدين ترتيب روستاي مورد نظر منسوب به چشمه اي است كه آب آن رها و جاري شده است.
اهالي روستا به زبان مازندراني و گويش تبري صحبت مي كنند،تمامي اهالي روستا مسلمان و شيعه ي اثني عشري مي باشند.

معماري بناهاي روستا:

معماري بافت روستايي ولويه عليا به ضرورت قرارگيري در شيب به صورت پلكاني است بدين ترتيب سقف خانه ها اكثراً حياط خانه ي بالايي است.
خانه هاي روستاي ولويه اكثراً دوطبقه و با مصالح بوم آورد از قبيل: خشت خام،چوب،سنگ و كاهگل ساخته شده اند، پوشش داخلي و بيروني ساختمان با كاهگل صورت مي گيرد فضاهاي داخلي خانه مركب از يك يا چند اتاق كوچك مستطيل شكل است كه طبقه ي زيرين براي نگهداري احشام و طبقه ي بالا براي سكونت استفاده مي شود. وجود احشام در طبقه ي زيرين آن موجب مي گردد تا كف اتاق طبقه ي دوم خصوصاً در فصول سرما گرم شود.
سقف خانه هاي اين روستا از نوع تخت است كه به واسطه ي تير هاي چوبي تيرچه،تخته هايي موسوم به« لَت lat » ملاط كاهگل و نمك ساخته مي شوند. پشت بام خانه بواسطه بادگير بودن خصوصاً در هواي گرم تابستان، براي خشك كردن انواع ميوه ها و توليد بَرگه مورد استفاده قرار مي گيرد.
معمولاً در خانه هاي روستايي به دليل محدوديت توان اقتصادي اثري از تجملات و تزئينات وابسته به معماري ديده نمي شود.
اما معمار فضاهاي داخلي خانه هاي ولويه عليا با ساخت رَف و طاقچه هابا سقف قوسي شكل نزديك به هفت و هشت تند و بيضوي ، ضمن كاربردي كردن ديوارهاي باربر جنبه ي تزئيني به آنها بخشيدند.
ازجمله عناصر بكار رفته در داخل خانه ها كه در نوع خود كم نظير مي باشند اجاق هاي ديواري است كه در ساخت آن تزئيناتي شبيه به طاق هاي كليدي شكل دوره ي ساساني مشاهده مي شوند.
ساكنان در گوشه اي از حياط جهت پخت نان اقدام به ساخت تنور نموده اند. در
آشپزخانه هر ساختمان به فراخور تعداد خانه اجاق هايي ساده به نام « كيله kile » ساخته اند.
ورود افراد طبقه ي دوم بواسطه پلكان هاي كم عرض كه با مصالح ساختمان بنا گرديده است امكان پذير گشته است.
كف حياط و شبكه معابر به ترتيب با ملاط كاهگل و گِل كوبيده مفروش گشته است.

مقدمه در فرهنگ لغات فارسي بازي به سرگرمي به مشغوليت، تفريح، لعب، كار،ورزش و فريب معني شده است. زيست شناسان و روان شناسان نيز در مورد بازي نظرات مختلفي ارائه داده‌اند. زيست شناسان براين باورندكه علاقه‌ي انسان به بازي به كنجكاوي وي دركشف و شناخت محيط اطراف ارتباط دارد و روان‌شناسان نيز مي‌گويند نياز انسان به بازي در حقيقت مصرف انرژي نهفته در وجود اوست و البته جامعه شناسان نيز بازي را وسيله‌اي براي تمرين انسان در زندگي اجتماعي توصيف مي‌كنند.برخي بر اين باورند بازي خود هنري است كه ناشي از فرهنگ و آداب وسنن هر جامعه است. اگر بخواهيم به اين مقوله‌، عميق بنگريم بازي همه نظرات وتعاريف فوق را دربرمي‌گيرد. دركشورپهناور ايران كه از تنوع اقليمي و قوم و قبيله اي خاصي برخوردار است، انواع بازي وسرگرمي رواج داشته و دارد. اين بازي‌ها درمراسم عروسي ، قبل و بعد از آغاز كاشت و برداشت محصولات كشاورزي،شب نشيني‌ها و... اجرا مي‌شود. اين‌كه بازي‌ها از چه زماني ومكاني آغاز شده‌اند اطلاع دقيقي در دست نيست ولي از نوشته‌ها، كتيبه‌ها و نقوش غارها و ديوارها چنين استنباط مي‌شود كه بازي‌ها درحقيقت نوعي سخن گفتن، انتقال اطلاعات و معلومات،ايجاد و حفظ آمادگي جسماني براي جنگ‌ها،ايجاد سرور ونشاط، شكرگذاري به درگاه خداوند و ... بوده‌است. نكته‌ي مهم اين‌كه در درگاه خداوند هريك از اين بازي‌ها بار فرهنگي داشته‌است. بازي‌ها ويژگي‌هاي خاص خود را داراست كه مي‌توان به ابزار و امكانات ،مكان، گستره‌ي بازي ،سن و جنسيت بازي اشاره كرد. يكي از بزرگ‌ترين دغدغه‌ي انسان عصر حاضر به ويژه در كشور ما و خصوصاً استان مازندران چگونگي پر كردن اوقات فراغت است.همه ساله به ويژه در ايام تابستان دستگاه‌هاي اجرايي بسيج مي‌شوند تا زمينه‌ي پر كردن اوقات فراغت ميليون‌ها دانش آموز را فراهم كنند. اوقات فراغت تنها به برپايي كلاس‌هاي درسي و علمي و هنري محدود مي‌شود كه نزد نوجوانان و جوانان چندان جايگاهي ندارد. جاذبه‌ نداشتن برنامه‌هاي اوقات فراغت ديكته شده و فاقد روح شادي و نشاط ،عدم وجود امكانات و شرايط لازم براي گذران اوقات فراغت،نبودشناخت اقشار مختلف نسبت به فرهنگ، آداب و سنت‌هاي گذشته و بازي‌ها و ... باعث شده اوقات فراغت بسياري از جوانان و حتي بزرگ‌سالان به بطالت بگذرد. نهادهاي فرهنگي و ورزشي نقش بسزايي در شناساندن بازي به مردم دارند. فرهنگ و ارشاد اسلامي، صدا و سيما، تربيت بدني، ميراث فرهنگي، ايرانگردي و جهانگردي وجهاد كشاورزي از مهم‌ترين دستگاه‌هاي اجرايي هستند كه مي‌توانند بازي را در قالب همايش‌ها، جشنواره‌ها ، مسابقات و ... به مردم بشناسانند. بررسي‌هاي به عمل آمده نشان مي‌دهد به جز فرهنگ ارشاد اسلامي و صدا و سيما بقيه دستگاه‌هاي فرهنگي و ورزشي كم‌تر و يا اصلاً به اين مهم نپرداخته‌اند. برگزاري جشن‌هاي خرمن، جشن مهرگان، بيس شيش عيدماه و... توليد برخي برنامه هاي محلي از جمله اين فعاليت‌هاست . بازي‌هاي محلي مازندران در استان مازندران تاكنون حدود 147 بازي شناسايي شده است. اين بازي‌ها از نظر مكان اجرا 91 بازي در فضاي باز( مانندميادين روستا، زمين‌هاي كشاورزي و دامنه‌ي كوه و جنگل) و 32 بازي در فضاي بسته( مانند اتاق) انجام مي‌گيرد. هم‌چنين 113 بازي صرفاً حالت بازي- سرگرمي وبقيه نمايشي - ورزشي و .. مي‌باشد. همان‌گونه كه عنوان شد يكي از ويژگي‌هاي مهم بازي هاي محلي و بومي، استفاده از ابزار و امكانات محل زندگي و عدم نياز به تجهيزات و اماكن خاص است. عمده امكانات و ابزار مورد نياز بازي‌ها شامل چوب، خاك، سنگ، پارچه،استخوان ،طناب،توپ ،كلاه، كمربند ،شلاق ،گردو،سيب ،پرتقال و... مي‌باشد كه در بيشتر روستاهاي مازندران به وفور يافت مي‌شود.ويژگي ديگر اين‌كه براي هر گروه سني بازي‌هاي خاصي وجود دارد. در زيربه چند نمونه از بازي‌ و سرگرمي‌هاي رايج مازندراني‌ها اشاره شده است: مراسم عروسي و اعياد مذهبي بهترين بهانه و زمان براي پرداختن به بازي و سرگرمي در مازندران بود كه در برخي نقاط هنوزهم رواج دارد. در حال حاضردر برخي عروسي‌ها به جاي پرداختن به اين بازي‌هاي زيبا و ديدني كه ريشه در فرهنگ مردم دارد، آلات لهو، قمار ، شرب خمر و ... براي سرگرمي ميهمانان فراهم مي‌شود. بازي‌هاي خشن عروسي اودنگه تير : اين بازي در شب‌هاي حنابندان،عروسي و شب‌نشيني‌هاي ساكنان مناطق قشلاقي و كوه‌پايه اجرا مي‌شود. در اين بازي يك نفر روي زمين به پشت دراز مي‌كشد و پاهايش را مي‌چسباند. يك نفر ديگر (فرد قوي‌تر) در قسمت پايين بدن او روي مچ پاهايش مي‌نشيند . دو دستش را به زير پاهاي او (قسمت بالاي مچ‌ها به سمت زانو) برده، وي را كه شق و راست خوابيده است همانطور راست و مستقيم بالا مي‌آورد و روي دوپاهايش مي‌ايستاند. اين بازي يك بازي ورزشي است كه شركت‌كندگان در آن بايد از بدني ورزيده برخوردار باشند. بُوردُ ، بُوردُ (رفت ، رفت) : از ديگر بازي‌هايي است كه در مجالس مهماني و عروسي‌ها اجرا مي‌شود. در اين بازي دور هم مي‌نشينند و يكي از بازيكنان در وسط دايره قرار مي‌گيرد. بازيكنان اطراف دايره، دُرنه (شالي كه درهم تابيده شده، طول آن كم‌تر از يك متر است) را از زير زانوهاي خود عبور مي‌دهند به طوري كه مشخص نشود دُرنه نزد كيست. نفر وسط بايد حدس بزند دُرنه نزد چه كسيست. اگر حدس او درست باشد، بازيكني كه در وسط قرار دارد جاي كسي كه دُرنه را لو داده است، مي‌گيرد و او به وسط مي‌رود. گاه فردي كه در وسط است توسط بازيكني كه دُرنه را در اختيار دارد ضربه مي‌خورد و بازيكن بلافاصله درنه را پنهان مي‌كند. براي افزودن به شور و هيجان در تمام طول بازي بازيكنان سروصدا مي كنند و با صداي بلند مي‌گويند: بورده بورده! كور مينا ملك مينا : از بازي‌هايي است كه با هدف سرگرمي و عمدتاً توسط دختران و زنان اجرا مي‌شود. اين بازي در منزل يا حياط منزل اجرا مي‌شود. يكي از بازيكنان نام شي يا كسي را در ذهن خود انتخاب مي كند و از بازيكن مقابل مي‌پرسد : كور مينا ملك مينا مه رِه بنما ، ته ره بنما! بازيكن مقابل مي‌گويد :‌چي بنما؟ فردي كه سؤال مي‌كند مي‌گويد : مره بنما اته اغوز (گردو) بازيكن مقابل بايد در محوطه‌اي كه بازي آن‌جا انجام مي‌گيرد، گردو را پيدا كند( البته با حركت چشم و جست و جو از دور). از ديگر بازي‌هاي ويژه‌ي زنان و دختران اته بزه كا و كش كا مي‌باشد كه يك بازي ورزشي است. مؤخره به هر حال وقت آن رسيده كه ميراث كهن و به جاي مانده احيا شود هرچند كه تحولات سريع اجتماعي و نوع تكامل‌يافته زندگي امروزي امكان پرداختن به بازي‌ها را به صورت اوليه به دست نمي‌دهد اما همين كه نهادهاي فرهنگي به اين مهم توجه و زمينه‌ي شناساندن آن را به مردم فراهم كنند، مردم تشنه‌ي فرهنگ اصيل اين مرز و بوم خواهند كوشيد با اين بازي‌ها زمينه‌ي لذت روحي و جسمي خويش را فراهم نمايند.

محمدبن جريربن رستم السروي (ساروي) از شاگردان علي بن موسي الرضا ،‌محمد بن جريربن يزيد طبري الاملي ،‌شيخ ابوالعباس قصاب آملي عارف ، قاضي هجيم آملي عالم و شاعر ، اسپهبد مرزبان بن رستم بن شهريار بن شروين پريم صاحب كتاب مرزبان نمه به گويش طبري ،‌استاد علي پيروزه شاعر بارگاه عضدالدوله ديلمي ، ديواره وز (مسته مرد) شاعر طبري ، بهاء‌الدين محمدبن حسن بن اسفنديار كتاب صاحب كتاب تاريخ طبرستان و رويان و مازندران ، محمدبن علي بن شهرآشوب ساروي از علماي شيعه ، ابوالحسن علي بن سهل بن ربان طبري طبيب معتصم و متوكل خلفاي عباسي كه محمدبن زكريا رازي نزد او طب آموخت . محمدبن حسن آملي مشهور به اولياالله صاحب كتاب تاريخ رويان ، امير پازواري با مجموعه اشعار طبري و كتاب كنزالاسرار ، طالب آملي ملك الشعراي دربار جهانگير امپراتور هندوستان ، ميرزا محمد تقي نوايي شاعر ، ميرزا علي قلي چلاوي آملي متخلص به اقبال شاعر ، حكيم ملاعلي نوري مازندراني فيلسوف و شاعر ، سيد نعمت الله لاريجاني متخلص به فكرت شاعر ، ميرزا مهدي ساروي متخلص به داوري شاعر ، ميرزا جعفر ارطه اي متخلص به غيبي ، مولانا اسمعيل مازندراني خواجويي صاحب شرح دعاالصباح ، شيخ محمد سعيد العلما فقيه و عالم ، حاج ميرزا حسين بن محمد تقي نوري مولف كتاب البدر المشعشع ، سلامه المرصاد ، طوفان مازندراني شاعر ، عارف و فقيه از فرزندان وي شيخ عبدالله حايري و از نوادگان وي دكتر زين العابدين رهنما ، سيد محمد علي معروف به داعي الاسلام اهل لاريجان اديب و شاعر كه ونديداد را از اوستا به فارسي ترجمه كرد. ابراهيم خواجه نوري اهل نور صاحب كتاب هاي تجديد عظمت ايران ، دكتر پرويز ناتل خانلري اهل نور اديب و شاعر و مترجم ، شيخ زين العابدين ولويي چهاردانگه اي ساروي از علما و فقها ، ابراهيم سعيد العلما لاريجاني اهل آمل عالم و فقيه ، عباس شايان صاحب كتاب هاي تاريخ و جغرافياي مازندران و رجال مازندران ، محمد تقي صاحب اهل قائمشهر اديب و شاعر ، جواد فاضل اهل آمل عالم و فاضل داراي بيش از 70 جمله ترجمه و تاليف از جمله خطبه هاي پيغمبر(ص) ،‌زين العابدين فروزش اديب ، مرحوم شيخ فضل الله نوري مجتهد و مشروطه مشروع خواه ، شيخ عبدالله مازندراني مجتهد مشروطه خواه ، دكتر منوچهر ستوده محقق نويسنده و مترجم ، دكتر محمد صادق كيا اديب و دانشمند ،‌ابوالفضل لساني نويسنده ، حشمت شاعر ، محمد يوسف متخلص به حكيم پسر محمد حسين نوري شاعر ، خرم كجوري شاعر ، مهدي داوري ساروي شاعر ، محمد رضا رضايي شاعر ، سيد محمد طاهري شهاب دانشمند و شاعر ، اسماعيل مجهوري صاحب كتاب تاريخ مازندران ، فخرالدين سورتيچي شاعر و محقق ، غلامرضا كبيري شاعر ، علي بابا عسكري نويسنده كتاب اشرف البلاد ، نيما يوشيج و ...

بیستم 8 1390

 

  سقانفار، سقانپار يا سقاتالار بناهايي ساخته شد‌ه با مواد‌ و مصالح چوبي هستند‌ كه د‌ر استان مازند‌ران و د‌ر كنار تكايا يا مساجد‌ عموماً د‌ر محوطه گورستانها بنا شد‌ه‌اند‌. عمد‌ه كاركرد‌ اين بناها كه به ياد‌ سقاي د‌شت كربلا حضرت ابوالفضل(ع) ساخته شد‌ه‌اند‌ د‌ر ايام ماه محرم و عزاد‌اريهاي مربوط به اين ماه است. سقانفارها كه معمولاً د‌و طبقه‌اند‌، از طريق پلكانهاي چوبي از پايين به طبقة بالا راه د‌ارند‌. طبقه اول آن مكاني است كه معمولاً زنان محلي د‌ر آن جمع شد‌ه و عزاد‌اري مي‌كنند‌. و د‌ر طبقه د‌وم هم مرد‌ان د‌ر طول شبهاي عزاي حسيني و د‌هه اول ماه محرم به عزاد‌اري مي‌پرد‌ازند‌. براي ورود‌ به طبقة مرد‌ان معمولاً از نرد‌ه‌اي چوبي يا فلزي استفاد‌ه مي‌شد‌ كه د‌ر كنار يكي از ستونها و خارج از ساختمان بود‌.

گفتني است كه وسايل پذيرايي از عزاد‌اران د‌ر طبقات سقانفار هميشه مهيا است.

سقانفار با بار فرهنگي بسيار غني و بهره‌گيري از سنتها و آد‌اب و عقايد‌ مرد‌م مازند‌ران، روايتگر گوشه‌اي از فرهنگ بومي و ملي جامعه كشاورزي اين استان است. بناهاي مزبور بازتاب زند‌گي ساد‌ه كشاورزي و د‌امد‌اري مرد‌م عاد‌ي منطقه است. اما آنچه كه اين بنا را جزو ناد‌رترين بناها كرد‌ه است، تركيب مجموعة هنرهاي معماري، نقاشي، خطاطي و منبت‌كاري د‌ر آنهاست كه د‌ر كنار هم شكلي واحد‌، بد‌يع و منسجمي را بوجود‌ آورد‌ه‌اند‌.

هنرمند‌ بومي با توجه به فراواني چوب د‌ر مازند‌ران،‌ اين ماد‌ه را به عنوان اساس و پايه كار خويش انتخاب كرد‌ه و بر روي آن از عمق جان و صميم د‌ل با كند‌ه‌كاريها و نقوش باشكوه، چنان نقش و طرحي آفريد‌ه، كه هر زباني را به ستايش خويش بر مي‌انگيزد‌. «سقانفار» اين بناي آئيني كه د‌ر روستاهاي مازند‌ران هنوز هم نيمه جاني د‌ر تن مجروح خود‌ د‌ارد‌، مكاني است مناسب براي خلق آثار هنري عاميانه، آثاري كه از سر تواضع و صد‌اقت هرچه تمام‌تر با زبان قلم و رنگ بيان شد‌ه است، بي‌آنكه خود‌ را د‌ر قالب خاصي از مكاتب هنري قرار د‌هد‌ و يا حتي از سبك و سياق خاصي پيروي كند‌.

اين آثار هنري د‌ر سقانفارها د‌اراي تعاد‌ل، تناسب تقارن و تركيب‌بند‌ي و... اصول و قواعد‌ آكاد‌ميك هنري نيست. هنرمند‌ان بومي منطقة مازند‌ران براي برقراري اين تعاد‌ل و تناسب نخست به نوع كاربرد‌ بنا توجه د‌اشته‌اند‌.

نقاشيهاي عاميانه سقانفار به د‌ور از هرگونه قيد‌ و بند‌ هستند‌. نقاشان اين آثار آنچه را كه د‌ر اطرافشان رخ مي‌د‌اد‌ به تصوير مي‌كشيد‌ند‌. آنها د‌ر قيد‌ و بند‌ جزئيات موضوع نبود‌ند‌ و توجه آنها بيشتر به اصل موضوع بود‌. استفاد‌ه از رنگهاي اصلي و پرهيز از سايه روشن و نبود‌ پرسپكتيو د‌ر كارشان از ويژگيهاي عمد‌ة نقاشيهاي عاميانة سقانفار است.

مجموع نقوش مصور شد‌ه د‌ر اين بناها به د‌و د‌ستة نقوش مذهبي و نقوش غيرمذهبي تقسيم مي‌شوند‌، اما تقد‌س سقانفارها از نقوش مذهبي آن است. د‌ر اين نگاره‌ها عشق به شهاد‌ت د‌ر مذهب شيعه به تصوير كشيد‌ه شد‌ه است، همان‌گونه كه د‌ر تعزيه‌ها و شبيه‌خوانيها نيز چنين نمود‌ي را مي‌توان يافت.نقاشان عامي اين آثار حين كار استحكام و پختگي رنگها و آراستگي و وقار اولياء را د‌ر نظر مي‌گرفتند‌ و د‌ر استفاد‌ه از رنگها، همواره د‌قت و وسواس د‌اشتند‌. آنان قباي سالار شهيد‌ان(ع) را به علامت شهاد‌ت گلگون مي‌كشيد‌ند‌ و شفاف‌ترين رنگها را براي اولياء خد‌ا به كار مي‌برد‌ند‌ و د‌ر مقابل، رنگهاي تيره و كد‌ر را براي اشقياء انتخاب مي‌كرد‌ند‌. هر يك از اين رنگها و طرحها و نقشهاي پرمعني د‌ر جاي خود‌ به اين اماكن مقد‌س حرمت و قد‌است خاصي بخشيد‌ه است. اينك به معرفي چند‌ نمونه از سقانفارها و نگاره‌هاي آنها مي‌پرد‌ازيم.

سقانفار «زرين‌كلا»

سربازاني تفنگ به د‌وش، مرد‌مي د‌ر حال شخم زد‌ن با گاو‌آهن، زني د‌ر حال د‌وشيد‌ن گاو و نقش د‌و نفر سوار بر قايق از جمله نقوش انساني د‌ر اين سقانفار است.

سقانفار «هند‌وكلا»

تصاوير منقوش اين بنا، تمثال حضرت علي(ع)، امام حسن(ع)، و امام حسين(ع) است. چهره‌ها فاقد‌ اعضاء صورت بود‌ه و با رنگ سفيد‌ و با هاله‌اي از نور بد‌ور سر نشان د‌اد‌ه شد‌ه‌اند‌. سرها با عمامه سبز رنگي پوشاند‌ه شد‌ه كه د‌نباله آن بد‌ور گرد‌ن پيچيد‌ه و به پشت افكند‌ه شد‌ه است.

سقانفار «آهنگر كلا»

سقانفار روستاي آهنگركلاي «قائم‌شهر» د‌رون محوطه گورستان د‌ر كنار تكيه‌اي د‌ر شرف ويراني قرار د‌ارد‌. اگرچه خود‌ بنا د‌ست‌نخورد‌ه باقي ماند‌ه و شكل خود‌ را حفظ كرد‌ه است، اما تمامي نقاشيها را بازسازي و رنگ‌آميزي كرد‌ه‌اند‌. البته د‌ر مرحله بازسازي نيز بسياري از نقوش به تازگي تصوير شد‌ه‌اند‌ كه با اين اقد‌ام از اصالت بنا به شد‌ت كاسته شد‌ه است.

نقوش بكاررفته د‌ر اين بنا بسيار متنوع بود‌ه و شامل، نقش انسان، حيوان و گياه است. نقوش مذهبي نيز با تنوع چشمگيري تقريباً تمامي سطوح سقف را پوشاند‌ه و شامل معراج حضرت محمد‌(ص)، نقش ارواح به هنگام جزا يا پاد‌اش و فرشتگان است. نقوش حيواني هم مانند‌ شتر، مار، فيل، اسب، گوسفند‌، ماهي، پرند‌ه و نقوش متنوع گياهي و ... د‌يوار اين بنا را مزين كرد‌ه است.

آنچه كه د‌ر نقاشيهاي مذهبي به تصوير كشيد‌ه شد‌ه د‌ر سقانفار«آهنگركلا» به چشم مي‌خورد‌ و نسبت به تصويرهاي مذهبي سقانفارهاي د‌يگر از اهميت خاصي برخورد‌ار است، به تصوير كشيد‌ه شد‌ن معراج پيغمبر است، اما براي اينكه بهتر به زيبايي اين اثر پي ببريم به مقايسه‌اي كوتاه ميان معراج به تصويركشيد‌ه شد‌ة «سلطان محمد‌» با معراج «غلامحسين لاسمي» د‌ر سقانفار«آهنگركلا» مي‌پرد‌ازيم.

نگارة «معراج» اثر سلطان محمد‌ د‌ر مقام مقايسه با نگاره‌هاي سقانفار«آهنگركلا»به جرأت مي‌توان گفت اوج هنر «سلطان محمد‌» نگارة معراج او د‌ر نسخه‌ خمسه نظامي است. د‌ر اين اثر شكوه و جلاي رنگ‌آميزي، بينند‌ه را مجذوب مي‌كند‌. سلطان محمد‌ د‌ر اين اثر گويي خود‌ نيز مانند‌ پيغمبر از اين كرة خاكي د‌ل كند‌ه و اوج مي‌گيرد‌ و به عرش الهي مي‌پيوند‌د‌. د‌ر اين اثر همة عناصر و عوامل د‌ر حد‌ نهايت و ظرافت است. شور و شعف فرشتگان، ظرافت و زيبايي جبرئيل و مركزيت او د‌ر ميان فرشتگان، ابرهاي د‌رهم تنيد‌ه و پيچ د‌رپيچ، آسمان لاجورد‌ي و .... با مشاهد‌ة اين اثر به ذوق و استعد‌اد‌ بي‌نظير سلطان محمد‌ پي مي‌بريم اما د‌ر معراج مصور شد‌ة «غلامحسين لاسمي» نيز زيبايي و جذابيت د‌يگري نهفته است. د‌ر اين د‌يوار نگاره نقاش با اثر عاميانة خود‌ د‌ر اوج و اعتلاي زيبايي، رنگ‌ها را با نوعي معصوميت كود‌كانه بر د‌يوار اين سقانفارنقش كرد‌ه است.

رنگ زرد‌ د‌ر پس زمينة اين تصوير به معناي نور مطلق آمد‌ه است. تصوير براق* بنا بر روايتي به صورت طاووس و سر طاووس نيز انساني تصوير شد‌ه است.

هالة نور د‌ور سر پيغمبر(ص) با رنگ سفيد‌ نشان د‌اد‌ه شد‌ه و بد‌ن مبارك حضرت رسول اكرم نيز با لباس سفيد‌ پوشاند‌ه شد‌ه است. با اين تد‌بير، نقاش پوشش لباس سنتي عربها را بر تن پيامبر (ص) نشان د‌اد‌ه است.

چهرة پيامبر بنابر اعتقاد‌ات ما مسلمانان به د‌ليل تقد‌س قابل تصوير نيست، كه د‌ر اينجا هنرمند‌ با همان ساد‌گي و صد‌اقت آن را بد‌ون عضو به تصوير كشيد‌ه است.

سقانفارها به تنهايي د‌ربرگيرند‌ة همه عقايد‌ و آد‌اب و سنن و فرهنگ مرد‌م مازند‌ران است كه چون گوهري تابان و مرواريد‌ي د‌رخشان بر تارك فرهنگ و هنر اين مرزوبوم مي‌د‌رخشد‌.

نقوش مصور شد‌ه د‌ر اين سقانفاربا نوع كاربري بنا، چنان د‌ر هم تنيد‌ه و هماهنگ شد‌ه است كه به جرأت مي‌توان گفت اين آثار جزء ناد‌رترين اسناد‌ تاريخي هنر بومي ايران است.

تعد‌اد‌ سقانفارها د‌ر مازند‌ران به احتمال قريب به يقين از 1000 عد‌د‌ بيشتر است امّا د‌ر اين مقالة كوتاه نمي‌توان تمام سقانفارها و نقوش مصور شد‌ة آنها را مورد‌ بررسي قرار د‌اد‌؛ پس تنها با اشاره‌اي كوتاه به نام د‌يوارنگاره‌ها آنها را مورد‌ بررسي قرار د‌اد‌يم.

بیستم 8 1390

مردم سرزمين كهن تبرستان 26 عيد ماه تبري همزمان با 28 تير ماه خورشيدي در آييني كه به جشن مردگان معروف است با بردن انواع غذا و خوراكي‌هاي محلي بر مزار اهل قبور به شادماني و سرور مي‌پردازند.
مازندراني‌ها آيين سنتي و اسطوره‌اي 26 عيد ماه مازندراني را امسال نيز همانند سال‌هاي گذشته با شكوه برگزار كردند.
حين برگزاري اين جشن مسابقات كشتي سنتي لوچو براي شناسايي چهره پهلوان‌ترين فرد منطقه اجرا مي‌شود كه از ديرباز جوايزي به پهلوانان اهدا شده كه در قديم بيشتر اين هدايا قوچ و ديگر دام‌هاي بومي بوده است.
هم‌اكنون مراسم جشن 26 عيد ماه در مناطق مختلف مازندران از جمله آستانه امامزاده حسن در منطقه آلاشت سوادكوه با شكوه و زيبايي برپا شده و مردم از اقصي نقاط مازندران و علاقه‌مندان به آيين‌هاي سنتي از سراسر كشور به اين محل آمده و در هر چه پرشورتر كردن مراسم سهيم مي‌شوند.
هم چنين باورهاي مذهبي و اعتقادات باستاني مازندراني‌ها به هم گره خورده و در حاشيه اين جشن نمايش‌هاي مذهبي نظير تعزيه نيز در صحن امامزاده برگزار مي‌شود.
برپايي بازارهاي سنتي از قديم الايام در جشن مردگان مرسوم بوده و مردم بومي محصولات ابزار آلات كشاورزي و مصنوعات سنتي و انواع دست بافته‌ها، توليدات محلي از جمله دام و طيور و ماكيان و.. را در معرض فروش قرار مي‌دهند.
«علي برزگر»، كارشناس مردم‌شناسي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري مازندران، درباره ريشه سنت 26 عيد ماه در مازندران مي‌گويد: «بر اساس باورها و اعتقادات اسطوره‌اي در زمان‌هاي قديم فريدون پادشاه پيشدادي به خونخواهي پدرش جمشيد شاه، ضحاك پادشاه را سرنگون مي‌كند. مردم بعد از شنيدن اين خبر به شادماني و پاي كوبي پرداختند و اين پيروزي را جشن گرفتند.»
برزگر معتقد است: «هم زمان با هجوم آريايي‌ها به ساكنان اوليه طبرستان كه نژاد تيپورها و ماردها بودند، اين ساكنان به دفاع از سرزمين خود برخواستند و به كوه‌ها و قله‌ها تارانده شدند و بعد از آن نيز قله‌‌هاي نظير سواد و دماوند مورد قداست قرار گرفت و هنوز هم با گذشت ساليان سال مردم منطقه به اين قله‌هاي مقدس تعصب و عرق دارند.
كارشناس مردم‌شناسي ميراث فرهنگي و گردشگري مازندران ريشه كشتي لوچو را شناخت پهلوان‌ترين و قوي‌ترين فرد گروه و منطقه براي رويارويي با نيروهاي متاخصم مي‌داند.
وي هم چنين آغاز تاريخ تقويم تبري را هم زمان با شكست يزدگرد سوم پادشاه ساساني و برافراشتن پرچم استقلال توسط گيل جاماسپي حاكم طبرستان در اين سرزمين عنوان كرده مي‌گويد: «سال 31 هجري شروع تقويم طبري در مازندران بوده و از آن جايي كه مردم اين خطه داراي مشاغل سنتي دامداري و كشاورزي و به همين خاطر نيز مراسم‌ و مناسبت‌ها و باورهاي ويژه اين منطقه از كشور بودند وجود تقويم محلي براي‌شان ضرورت داشته است.»
در حال حاضر مراسم 26 عيد ماه در مناطق مختلف استان مازندران از جمله مناطق خوش‌ آب و هوا و سرسبز سوادكوه برگزار مي‌شود و مردمان اين منطقه آيين‌ها و مراسم‌هاي همچون جشن خرمن، تير ماه سيزده شو، ورف چال و... كه ريشه در باورها، اعتقادات و مسايل اسطوره‌اي دارد، متاثر از مشاغل سنتي آنهاست را بر اساس گاه شماري مازندراني برگزار مي‌كنند.
هم اكنون نيز در بعضي از نقاط استان از تقويم تبري و گاه شماري سنتي در انجام امور زندگي استفاده مي‌شود.

روستاي مذكور جزو دهستان سورتيجي از توابع بخش چهار دانگه شهرستان ساري با مركزيت كياسر مي باشد و در موقعيت جغرافيايي 43 53 طولي و 31 36 عرض جغرافيايي در ارتفاع 1170 متري بالاتر از سطح آبهاي آزاد و 25 كيلومتري جنوب شرقي شهر كياسر قرار دارد .
بافت معماري آن تقريبا بصورت پلكاني مي باشد و در دامنه كوهي بنام سفيد كوه ، در 2 كيلومتري جنوب شرقي از قله كوه قرار دارد .
دور نماي روستا بصورت پلكاني مشاهده مي شود . داراي آب و هوايي معتدل و مرطوب ( كوهستاني ) بوده و. اقتصاد آن بر پايه كشاورزي و دامداري مي باشد در گذشته صنايع دستي بخصوص بافت نوعي گليمچه ( بافته دستگاهي ) رواج داشته است .
همچنين در اين روستا مجموعه اي از درختان پهن برگ مانند راش ، آزاد ، گردو ، انجيلي مشاهده شده است . در طي بازديد و گفتگوهايي كه با اهالي روستا انجام شد روستاييان اظهار داشته اند كه در گذشته در افرادي بوده اند كه به حرفه لاك تراشي اشتغال داشته اند اما در حال حاضر كسي را نمي شناسند .
همچنين در منازل روستاييان با نوعي بافته دستگاهي ديده شد كه از لحاظ خصوصيات ظا هري مانند نقش ، اندازه ها ، ضخامت و . . . مانند گليمچه متكازين ميباشد و مانند گليمچه متكازين با دستگاه دو وردي بافته ميشود اما تفاوت اندكي در تكنيك بافت اين گليمچه با گليمچه متكازين وجود دارد و به آن گليچ مي گويند .
متا سفانه هم اكنون به دلايلي چند از جمله گراني مواد اوليه ، دستمزد پايين ، سختي كار و مهاجرت بخصوص مهاجرت نسل جوان به شهرها يا ادامه تحصيل هيچكسي اين بافت را انجام نمي دهد و زنان سالمند نيز دستگاه هاي بافت خويش را جمع نموده اند.
نوعي بافته ديگر نيز مشاهده گرديده است كه اهالي به آن پلاس مي گويند كه از آن به عنوان پادري يا جل چهار پا استفاده مي كردند . در اين نوع بافته براي پود به جاي پشم از پارچه هاي كهنه استفاده مي كنند . بدين ترتيب كه لباسهاي كهنه را بصورت نوار هايي پاره كرده و مي بافتند .
در گذشته زنان اين روستا همه ساله بعد از پشم چيني گوسفندان خود پشم هارا ريسيده به نخ تبديل كرده و با استفاده از گياهان بومي رنگرزي مي كردند .
براي مردان پاتو يا پاپيچ را به كمك دستگاه دووردي و جوراب پشمي را با پنج ميل مي بافتند .

صنايع دستي روستاي بورخاني

روستاي بورخاني از دهستان لفور بخش مركزي شهرستان سوادكوه استان مازندران مي باشد . داراي آب و هواي معتدل و مرطوب بوده و در 28 كيلومتري جنوب شرقي شيرگاه رو دخانه آذر كه در مسير اين روستا مي باشد از از سلسله جبال البرز سر چشمه گرفته و در مسير خود از فاصله 2 كيلومتري جنگل هاي گلي كا و شمشيري لفور گذشته و به بابل رود مي ريزد .
روستاي بورخاني 140 خانوار دارد كه به كار كشاورزي ، دامداري و پرورش كرم ابريشم مشغول مي باشند .
روستاي نفت چال نيز در همسايگي اين روستا واقع شده است .
در طي سا لهاي نه چندان دور ( دو دهه اخير ) در اكثر خانه هاي روستايي پرورش كرم ابريشم و ابريشم كشي و بافت انواع شمد و حمام سري ، چادر شب و . . . . توسط زنان و دختركان روستايي بافته مي شد .
اما متاسفانه در حال حاضر تعداد خانوارهايي كه به پرورش كرم ابريشم اشتغال دارند و انواع بافته هاي فوق الذكر را مي بافند بسيار انگشت شمار مي باشد .
در طي سالهاي دهه 60 سازمان صنايع دستي در آنزمان پايگاهي را در لفور راه اندازي نموده و بافته هاي روستاييان را از آنان خريداري مي نمود و صنايع دستي نقش چشمگيري در اقتصاد منطقه ايفا مي كرد و روستاييان بسيار راضي و خشنود بوده اند اما با تغيير سيا ستگذاريهاي دولت در بخش صنايع دستي به مرور صنايع دستي بومي منطقه از رونق افتاد و كارگاه هاي ريسندگي ابريشم و بافته ها يك به يك تعطيل شد .
كميته امداد به منظور بهبود معيشت روستاييان بافت قالي را به زنان آموزش داده و كارگاه هاي خانگي قالي بافي را راه اندازي نمود . نقشه هايي كه روستاييان مي بافند نقشه قم و در بعضي موارد نقشه نايين بافته مي شود . هم اكنون سازمان بازرگاني تعاوني بافندگان فرش را تشكيل داده و به اين امر نظارت دارد .
هم اكنون در اين روستا تعداد بسيار قليلي شمد ، چادر شب و حمام سري و جاجيم مي بافند . در گذشته لاك تراشي رواج داشته اما در حاضر كسي در اين دو روستا به حرفه لاك تراشي اشتغال ندارد .
در روستاي نفت چال نيز وضعيت صنايع دستي به همين شكل مي باشد . اكثر روستاييان اين منطقه به شهرهاي اطراف مهاجرت نموده اند .

مازندران چونان نگيني زمردين بر پهن دشت ايران زمين ميدرخشد . اين خطه داراي فرهنگ و تمدني درخشان بوده است . داراي آب و هوايي معتدل ، پهنه اي به مساحت 3/24091 كيلو متر مربع ، جنگلهايي به وسعت يك ميليون هكتار خا ستگاه انواع گوناگون درختان پهن برگ در جهان بوده و 46/1 درصد از كل مساحت كشور را به خود اختصاص داده است .
بوميان ساكن مازندران از ادوار كهن دريافته بودند به مدد انديشه و ذوق خلاق خويش مي توانند از انواع مواد اوليه موجود در طبيعت به منظور مرتفع ساختن نيازمنديهاي زندگي روزمره، ابزار آلات كشاورزي و صيد و شكار بهره گيرند .
تنوع و گوناگوني و فراواني مواد اوليه موجبات پديداري انواع متنوعي از ابزار الات و ادوات را حصول بخشيده است كه امروزه به مجموعه همه آنها صنايع دستي مي گوييم . كهن ترين نشانه هاي بدست آمده از تمدن و حضور انسان در مازندران اشيايي است به شكل سر دوك و ظروف سفالي كه در غار كمربند و هوتو
در بهشهر كشف شده است و قدمت آنها به 9500 سال قبل از ميلاد مسيح مي رسد .
كشف اين اشيا حاكي از آنست كه مردمان اين منطقه در آنزمان با فن سفالگري و ريسندگي آ شنايي داشته اند .
لازم به ذكر است اقوام آريايي در حدود هزاره سوم پيش از ميلاد مسيح مها جرت به اين منطقه را آغاز كردند.
هم اكنون هفتادو سه رشته صنايع دستي در استان وجود دارد كه مي توان به صورت عمده به گروههاي ذيل تقسيم نمود .
الف ) بافته هاي داري و دستگاهي : فرش ،گليم،جاجيم،ساچيم،گليج،گليمچه متكازين،حمام سري،شمد.......
ب ) بافته هاي گياهي : ( مروار بافي با تركه هاي چوب بيد انواع صندلي راحتي ، آباژور ، سبد ميوه ، صندقچه و ......- حصير بافي و كوب بافي انواع كلاه ، زنبيل و زير انداز با گياهان گاله و واش- بامبو بافي با ني خيزران انواع صندلي راحتي ، آباژور ، سبد ميوه ، صندقچه ، ميزتلويزيون ، جا كفشي ، كيف دستي و ....... )
ج ) مصنوعات چوبي : لاك تراشي ( لوازم چوبي آشپزخانه ، شكلات خوري ، ظروف غذا خوري ، قاشق ، چپق ، عصا ، منبت چوب ،معرق چوب ، معرق منبت چوب با صدف ، گره چيني شامل درب و پنجره هاي اروسي و گره منبت
د) سفالگري شامل انواع ظروف و كتيبه
ز) نمد مالي ( انواع زير انداز ، كلاه و جوراب نمدي ، بالاپوش نمدي )
ژ) رنگرزي گياهي
پيوند طبيعت با زندگي مردمان اين ديار آنچنان ناگسستني است كه رد پاي طبيعت را مي توان در باور هاي ، آيينها، نقش مايه ها و رنگهاي صنايع دستي ، معماري ، موسيقي و ادب اين ديار مشاهده نمود.
صنعتگران مازندران از قديم الايام تا هم اكنون مصنوعات دست ساز خود را با نقوش هندسي بسيار ساده شده ملهم از فرم كوهها ، دريا ، رودخانه ها ، درختان ، و جانوران كه همچنان بكر و اصيل مانده و داراي ريشه هاي مشترك با اقوام و ملل ديگر بوده ودر اكثر نقاط جهان قابليت جذب مشتري را توليد كرده ودر بازارهاي محلي به فروش مي رساندند هم اكنون نيز مسافران داخلي و خارجي از اين توليدات خريداري نموده و به عنوان سوغات و تحفه سفر با خو به همراه مي برند .
ردپاي مهربانيها و شاديهاي زندگي را مي توان در نقش مايه ها و رنگهاي
اقلام صنايع دستي در نگاره هاي عمارتها و سقاتالارها اين ديار مشاهده نمود .موسيقي ، نغمه ها و آواهاي مازندراني سرشار از شوريدگي و دلداگي انسان به زندگي ، طبيعت و انس با حيوانات مي باشد مي توان اين حس احترام و شوريدگي را در سطر سطر نغمه ها و داستانهاو افسانه هاي محلي در پند و اندرزهاي شعرگونه بزرگان مازندراني ديد .
تقليد از صداي پرندگان و جانوران را در آواها و پايكوبيها و آوازها و موسيقي اين خطه ديد و شنيد و لذت برد.صداي سازهاي دسر كوتن ، لله وا ، ذهن را مسحور خويش مي سازد از مهمترين مقامها ي موسيقي مازندراني اميري ، كتولي ، نجما ، طالبا مي باشد

بیستم 8 1390

هنر حصير بافي يكي از هنرهايي است كه قدمت چند هزار ساله دارد بدرستي مشخص نيست پيدايشاين هنر مربوط به كدام منطقه و از چه زماني بوده است .
باستان شناسان آثار حك شده ي حصير را بر روي تكه هاي سفال و تكه هاي گچ متعلق به 6000 سال قبل در منطقه بين النهرين پيدا كرده اند .
حصير بافي
حصير بافي كه ضمنا" شامل بامبو بافي و مرواربافي نيز مي شود يكي از حرفه هاي بسيار كهن و قديمي است كه با استفاده از الياف ،ساقه و شاخه هاي گياهان مختلف بافته مي شود.در زمان هاي قديم سبدهاي حصيري با استفاده از ليف خرما بافته مي شد بعد از آن از تركه هاي درخت بادام،انار،بيد و مروار همراه پوستشان استفاده مي شد .
حصير بافي به عنوان يكي از هنرها و صنايع دستي خانگي سال هاست كه در بعضي از روستا هاي استان مازندران رواج داشته و دارد. در بافت حصير دو نوع گياه خود رو به نام هاي واش و گاله استفاده مي شود روستائيان اين دو گياه را در فصل تابستان يعني اواخر تير ماه و اوايل مرداد ماه در درون با تلاقها و آب بندها، هنگامي كه آب آن كم ميشود آنها را مي چينند و به مدت 2 الي 3 روز در معرض آفتاب قرار ميدهند تا به خوبي خشك شوند،به دسته هاي مختلف مي بندند و در مكانهاي سر پوشيده و خشك نگه ميدارند. در يك كوب (زير انداز حصيري )از گياه (واش به عنوان پود و گياه (گاله)به عنوان تار استفاده مي شود
تقريبا تمام ابزاركار در حصير بافي از جنس چوب ميباشد. 1- چهار پر: دو قطعه چوب به طور حدود 35 و قطر 5 سانتي متر به صورت ضربدر كه ميله ي آهني نازك در مركز ضربدر جا سازي شده است و وسيله اي است براي تاباندن (وريس كردن)گاله ها .2-چهار عدد چوب به طول 30 سانتي متر و به قطر 5 سانتي متر كه به عنوان پايه هاي دار و به زبان محلي چنگوم بكار ميرود . 3- طناب : براي نگاه داشتن دارو ايجاد گره كناره در پايان بافت. 4- كالي: وسيله اي چوبي براي كوبيدن و ضربه زدن روي پود اندازه ي آن طول 1/20 سانتي متر عرض ا 10 سانتي متر قطر 5 سانتي متر.
كنده: چوبي است به طول 1/20 سانتي متر الي 1/30 سانتي متر به قطر 16 سانتي متر و براي زير تار به عنوان نگه دارنده .
داس : براي بريدن گاله ها واش ها در آبند ها .
ا بتدا گاله ها را ريسيده تاركوب آماده ميشود. دار را هم سرهم كرده برروي زمين سوار مي كنند دار به صورت افقي بر روي زمين قرار مي گيرد و مانند گليم چله كشي شده و پود ها بصورت يك در ميان مانند بافت ساده گليم از لابلاي تارها عبور داده و كوب بافته مي شود . در ا نتها در حاشيه حصير تارها به صورت گيس بافت بافته و اضافات را با داس بريده و زير انداز جهت استفاده مي شود . نوع ديگر حصير با استفاده از رشته هاي نتابيده گياه گاله بافت حصيري انجام داده و آن انواع كلاه ، زنبيل ، سفره و ..........تهيه مي كنند .

مروار بافي
در لغت نامه دهخدا در برابر كلمه مروار مي خوا نيم كه سرخ بيد كه از آن سبد و جز آن ببافند .
براي بافت مروار از شاخه هاي نازك بعضي از گونه هاي درختان بيد ، ارغوان ، به و بادام استفاده مي كنند ولي معمولا" استفاده از تركه هاي درخت بيد رايج تر است . به طور كلي نام مروار يا ملوار از نام شاخه هاي يك نوع بيد كه در قسمت هاي پر آب ملاير مي رويد ، گرفته شده است . در مازندران از گذشته هاي دور انواع سبد و آبكش را با تركه هاي نازك درخت بيد محلي بدون انكه پوست روكش آنرا جدا كنند ، مي بافتند . اما امروزه ابتدا تركه ها ي مروار را تهيه كرده برگهاي آنرا جدا مي كنند سپس آنها را داخل ديگ بزرگ پر از آب قرار داده درب مخزن را بسته و تركه ها را مي پزند . پس از پخت ، پوست آنها را جدا كرده و به وسيله ابزاري به نام سه قاچ و چهار قاچ تركه ها را قاچ كرده و بعد مي بافند .


بامبو يا ني خيزران
بامبو يا ني خيزران گياهي است كه بصورت خود رو در بعضي از نقاط غرب و جنوب استان مازندران مي رويد، ميزان آن بسيار كم و محدود بوده و بافت آن و تهيه ي انواع سبد و زنبيل ، آباژور ، مبلمان و ....... به صورت محدود در مازندران رايج مي باشد .

نشريه ميراث مشترك جلد
هنرهاي چوبي مازندران

لاك تراشي

جنگل هاي مازندران به دليل وجود انواع متنوعي از درختان پهن برگ در بين جنگل هاي جهان منحصر به فرد مي باشد . درختاني همچون افرا ، شمشاد ، راش ، زبان گنجشك ، بلوط ، گردو ، نارون ، چنار ، ملچ ،
انجيلي ، توسكا ، نمدار و درخت آزاد كه در زبان محلي به آن ازدار مي گويند .به راحتي مي توان بر روي درختان پهن برگ كار كرده و فرم و شكل دلخواه را ايجاد نمود .به دليل نرمي و عكس العمل ناچيزشان در برابر خشكي و رطوبت از جمله چوبهايي هستند كه در برابر پيچيدگي ، كج شدن و ترگ خوردن مقاوم هستند.
تراش و فرم دهي به چوب درختان ( ون ) و آزاد بسيار مشكل مي باشد ، اما ظروف ساخته شده از آنها بسيار مقاوم بوده و از كيفيت بهتري برخوردار مي باشند .
سا كنان بومي منطقه از گذشته هاي دور به ويژگي هاي اين چوبها وقوف كامل داشته و با ابزار آلاتي بسيار ساده و ابتدايي هم چون تبر ، تيشه ، اره ، سوهان ، چوبساب ، مغار يا در گويش محلي ( رخ ) ،
اسكنه ، رنده ، رخ درشت يا داركن ، دله گير ( براي خالي كردن داخل ظروف ) ، چكش چوبي از جنس درخت شمشاد كه در گويش محلي به آن دست كما مي گويند ، براي تهيه بخش عمده اي از ملزومات زندگي روزمره ي خويش و ايجاد نقش برجسته برروي چوب ها و يا گره چيني استفاده مي كردند .
هنرهاي چوبي مازندران عبارتند از : لاك تراشي و مصنوعات چوبي ، گره چيني ، منبت ، معرق ، پيكره تراشي .

لاك تراشي : شامل ساخت انواع مصنوعات چوبي مي شود .

جوله : شبيه به پارچ آب وداراي گردن باريك و دهانه گشاد است كه در اندازه هاي متفاوت ساخته مي شود . در گذشته مصرف كار بردي داشته و براي نگاهداري شير و مواد لبني از آن استفاده مي نمودند .بزرگترين نوع جوله «مندر »ناميده ميشود و 18 كيلو گرم ظرفيت دارد. نوع ديگر «جوله كون »نام دارد و از ريشه ي درخت افرا تراشيده ميشود.

كيله : به عنوان پيمانه استفاده مي شود . در هر پيمانه 8 كيلو گرم شلتوك و حدود 12 كيلو گرم برنج يا گندم جاي مي گيرد . از لحاظ فرم شبيه به جوله بوده با اين تفاوت كه دهانه ي آن گشاد و تخت و داراي دو دسته مي باشد.

دكاسه معنر(كلز) : مانند كيله بوده و گنجايش 6 كيلو گرم برنج و گندم را دارد.

كلز: از اين وسيله چوبي به جاي ملاقه براي به هم زدن و سرد كردن و يا به عنوان پيمانه ي شير و ماست استفاده مي شود. در مناطق مختلف مازندران نام هاي متفاوتي دارد. در رامسر به آن «كيال »،در بخش مركزي «كلز ياكليز»و در منطقه گرگان به آن « كمچه » ميگويند.
نوع ديگري به عنوان پيمانه شير در منطقه جنگلي ساخته مي شود كه به آن « منقار » مي گويند و در ظرفيت هاي متفاوت شامل 5 سيري ،نيم من (5/1 كيلو )و يك من (3 كيلو)و 200 گرمي ظرفيت دارد.

قاشق و ملاقه و كفگير : در زبان محلي به قاشق « كچه »و به ملاقه «كترا »و به كفكير «پل گير »مي گويند . معمولا از ساقه و شاخه ي درخت شمشاد تهيه شده و امروزه نيز در كنار ديگر لوازم آشپزخانه كاربرد خود را حفظ نموده است .

عصا : از چوب درخت آزاد يا گويش محلي «ازدار » تهيه مي شود .

تنباكوچوله : به عنوان ظرف تنباكو مورد مصرف دارد.

سير كوب : در اندازه هاي متفاوت سا خته مي شود.در گذشته از آن به عنوان هاون براي كوبيدن و خرد كردن نيز استفاده مي كردند.

لاك : ظرف است چوبي براي خميرگيري .

شكلات خوري : ظرفي است چوبي با فرم قايقي كه براي نگهداري شكلات و نقل و ..... استفاده ميشود .

دانه پاش : به جاي سيني براي پاك كردن برنج و حبوبات به كار مي رود.

خنچه : ظرفي است براي درست كردن حلوا .
در مازندران به غير از لاك تراشي هنر منبت كاري و ارسي يا همان گره چيني رواج دارد .
گليمچه متكازين

موضوعات مطروحه در مقاله
1-مقدمه اي بر تاريخچه نسا جي
2- موقعيت جغرافيايي روستاي متكازين
3- معرفي مواد و ابزار كار
4- معرفي نقوش و اساتيد


صنعت نساجي از جمله صنايعي است كه براي پيدايي آن نمي توان تاريخ قطعي و مشخصي را تعيين كرد .
تنها مي توان چنين پنداشت كه انسان از بدو خلقت براي پوشش بدن و زير انداز جهت مقابله با شرايط نا مناسب آب و هوايي و جغرافيايي همواره به فكر راهي براي بهبود بخشيدن به شرايط زندگي خويش بوده است.
او با بهره گيري از حد اقل امكانات موجود و به احتمال قوي در ابتدا با استفاده از پوست حيوانات شكار شده براي خويش تن پوش و زير انداز مناسب تهيه مي كرد .
از آنجايي كه انسان موجودي هوشمند و داراي قوه تعقل مي باشد با گذشت زمان تحولاتي در زندگي اش پديدار شد و د ريافت كه با تنيدن الياف حيواني و گياهي مي تواند پارچه و زير انداز تهيه كند .
براي مردمان ساكن فلات ايران زمين نيز نمي توان تاريخچه نساجي را به طور دقيق مشخص كرد .
طي كشفييات باستان شناسي كه در فلات ايران صورت گرفته است (از جمله وسايل بدست آمده در غار كمربند در حوالي بهشهر، اشيايي شبيه به سر دوك ، كه متعلق به شش هزار سال قبل از ميلاد مسيح است ،چنين ميتوان نتيجه گيري كرد كه مردم آن زمان از فن ريسندگي و تبديل پشم به نخ اطلاع داشته اند ).1
در ابتدا بافته ها به صورت داري و بسيار ساده و ابتدايي انجام مي شد اما به مرور زمان انسان متفكر توانست دگرگوني هايي را در زندگي خود به وجود آورد از جمله شكل گيري اولين دستگاههاي با فندگي در ايران و ظهور شيوه هاي مختلفي براي بافت انواع فرش ، گليم ، گليمچه و انواع پارچه مشتمل برپارچه هاي ظريف و
حرير و مخمل و زري و ........پديدار شد .
مازندران نيز از جمله مناطقي بوده و هست كه نساجي و كلا" با فته ها به صورت سنتي از قديم الا يام تا كنون در آن رواج دارد .
يكي از مناطق فعال در زمينه بافته هاي دستگاهي در مازندران روستاي متكازين است .
روستاي متكازين در فاصله صد كيلومتري از شهرستان ساري مركز استان مازندران و 55كيلومتري جنوب شرقي از شهرستان بهشهر واقع شده است و از توابع اين شهرستان و در محدوده بخش يا نه سر است .
كار اصلي مردم اين روستا كشاورزي و به طور پراكنده دامپروري است . اين روستا در منطقه اي كوهستاني واقع شده است و آب و هواي آن در زمستان ها سرد و در تابستان معتدل است .
صنعت نساجي در متكازين با ابزار مكانيكي بسيار ابتدايي كه به وسيله خود روستاييان سا خته مي شود رواج دارد اكثر نجاران قديمي كه به ساخت دستگاه بافت مشغول بوده اند ، متاسفانه در قيد حيات نمي باشند تنها تعداد معدودي باقي مانده اند كه در صورت دريافت سفارش اقدام به ساخت دستگاه بافت مي كنند .
اكثر دستگاههاي موجود يا به صورت موروثي از در گذشتگان به بافندگان مي رسد يا بعد از فوت بافنده دستگاه مورد نظر به فروش مي رسد . از مهمترين اين ابزار مي توان دستگاه (چل ) براي ريسيدن نخ و پيچيدن نخ ريسيده شده به دور ماسوره اشاره كرد . ماسوره ، قرقره هاي كوچكي است كه پود به دور آن پيچيده مي شود.
دستگاه ديگر (چليچه) نام دارد كه جهت كلاف كردن الياف از آن استفاده مي شود و همچنين ( ماكو ) كه جنس آن از چوب شمشاد و داراي استحكام زياد و سطحي صيقلي است و كارش عبور پود از بين تارها است كه پس از قرارگرفتن ماسوره در داخل آن ، اين عمل انجام مي شود . دستگاه اصلي كه جهت بافت مصنوعات مورد استفاده قرار مي گيرد در گويش محلي (چاله ) يا ( كرگه چال ) نام دارد. كه از قسمتهاي مختلف تشكيل شده است.
ساختمان اين دستگاه چوبي است و در گوشه اي از اتاق بر سطح زمين قرار مي گيرد در نتيجه جاي كمي اشغال ميكند .
اجزاي تشكيل دهنده دستگاه بافت متكازين شامل :
1- صندلي كه بافنده در حين بافت بر روي آن مي نشيند.
2- نورد ( غلتك يا پارچه پيچ ) : ميله ايست استوانه اي كه پارچه بافته شده به دور آن پيچيده مي شود .
3- پايه نورد : نورد درداخل آن به راحتي مي گردد و در دو سوي دستگاه بافت قرار مي گيرد . گاهي ممكن است نورد از يك طرف داخل پايه نورد قرار بگيرد و سمت ديگر نورد را در داخل سوراخي
كه در ديوار تعبيه شده است ، بگذراند .
4- نورد گاردن : ميله ايست براي ثابت نگه داشتن نورد .
5- شانه يا دفتين : سا بقا" از جنس ني بوده و توسط زنان بافنده ساخته مي شد . اما امروزه شانه هاي فلزي
به دليل استحكام بيشتر جاي شانه هاي ني را گرفته اند . شانه عامل كنترل و يكنواخت شدن بافت پارچه است..استحكام بافت و در گيري تار و پود از اين طريق انجام مي گيرد . شانه توسط دو رشته نخ از سقف آن آويزان مي شود .
6- سلام عليكي (سلام علكي ) : ابزاري به شكل هشت باز است كه يك سوراخ در بالا و دو سوراخ در دو سمت آن تعبيه شده است . دو عدد از اين به موازات هم از سقف آويزان است و دو شاخه هر كدام و يك شاخه به ورد اول و شاخه ديگر به ورد دوم وصل مي شود .
7- ورد : ساخته شده از دو ني كه رشته نخ هايي در بين آ ن قرار دارد و كاربرد آن مرتب كردن و دسته بندي تارها ست . ( دستگاه مورد استفاده در روستاي متكازين دو وردي مي باشد).
8- لنگ پاش ( پدال يا ركاب ) : تخته ايست كه به وسيله نخ به ورد ها متصل است و با فشار پاي بافنده حركت مي كند .
9- سار مخ : قطعه اي چوبي است كه در سمت ديگر اتاق رو به روي دستگاه به سقف متصل است و تمامي تارها پس از عبور از شانه و وردها جمع مي شود و از سوراخ سارمخ مي گذرد .
10- كاركش : تارها پس از عبور از سارمخ به دور ميخ يا ميله اي به نام كاركش پيچيده خواهد شد تا كشيدگي تارها همواره يكسان باقي بماند.
درگذشته تار و پود هر دو از نخ پشمي تهيه مي شد . اما امروزه تار از جنس نخ پنبه اي و پود از جنس نخ پشمي است . در گذشته عمل آماده سازي پشم تا مرحله بافت را خود بافنده انجام مي داد. براي نخ ريسي بهتر ين پشم ، پشم بهاره مي باشد كه پس از شستشو و حلاجي كردن توسط دستگاه چل اين عمل صورت ميپذيرفت و در گذشته بافندگان خود به شيوه هاي سنتي (رنگرزي گياهي ) اقدام به رنگرزي آنها مي كردند اما در حال حاضر بافندگان از نخهاي پشمي كه بصورت آماده در بازار موجود است استفاده مي كنند . درصورتي كه نخ پشمي به رنگ دلخواه در بازار موجود نباشد خود بافندگان اقدام به رنگرزي الياف به روش شيميايي مي كنند .
رنگهاي مورد مصرف در گذشته براي بافت گليمچه متكاذين معمولا" نخ هاي پشمي به رنگ سفيد ، قرمز ، سورمه اي اما امروزه با توجه به سليقه مشتريان رنگهاي شيري ، كرم ، آبي ، آبي آسماني ، صورتي و سبز نيز در كنار رنگهاي سفيد ، قرمز و سورمه اي استفاده مي شود .
تار گليمچه از نخ پنبه اي با نمره 20دوازده لا و پود آن پشم شماره 5دولا مي باشد براي تهيه گليمچه اي به ابعاد 70×110معمولا" از 200گرم نخ پنبه اي به عنوان تار و يك كيلو گرم نخ پشمي رنگ شده به عنوان پود استفاده مي شود .
نقوش در اين بافته ها به علت شيوه بافت به صورت خاصي خلاصه شده و هندسي است همچنين بدون استفاده از نقشه و به صورت ذهني بافته مي شود . پود هاي رنگي مربوط به نقشه به صورت جداگانه و در حين بافت به صورت پود گذاري مضاعف بر روي پود زمينه ايجاد نقش مي كند .
اين نقوش در گذشته داراي مفاهيم خاصي بوده و نام آنها مطمئنا" در ارتباط با اين مفاهيم بوده است . اما در حال حاضر از فلسفه نقوش و نامگذاري آنها اطلاعي در دست نيست و بافنده به دليل سنتي بودن نقوش از اين طرحها استفاده مي كند . اين طرحها در در عين سادگي بسيار متنوع هستند . نقش هايي با نام آفتاب تيره و پياله گل ، چخماخي ، سر معمولا" در حاشيه گليمچه بافته مي شوند و نقشهايي مانند سماتي ، چهاربرج ، چهاربرج قديمي ، مل ، پر كلايي گل ، پياله ، دگل پياله ، چپ پيچ پياله ، پنجوك و ......كه همگي آنها با گويش محلي خوانده مي شوند در گذشته مردم اين روستا علاوه بر بافت گليمچه به كار توليد بافته هايي مانند
لنگ و سفره ، چادر شب كه با تاروپود پنبه اي تهيه مي شد ااشتغال داشتند . بيشتر اين بافندگان را زنان روستايي تشكيل مي دهند كه علا وه بر كارهاي روزانه به كار بافت نيز مشغول اندو تقريبا" بيشتر خانه هاي روستايي داراي دستگاه بافت هستند .
در حال حاضر از هنرمنداني كه در اين حرفه فعاليت دارند به عنوان نمونه مي توان در بخش بافت و رنگرزي از خانمها مرضيه رمضاني ،خانم سيده زينب حسيني ، خانم فلاحيان ،خانم خليلي و در بخش نجاري از آقايان سيد غني طاهري ،سيد حسام كريمي نام برد . در خاتمه لازم به ذكر است از آنجايي كه در طي چند سال گذشته با توجه به تغييراتي كه در نحوه زندگي و سليقه عامه مردم بوجود آمده است با فندگان براي جذب مشتري اقدام به تغيير در ابعاد گليمچه ، طرح ، رنگ ، فرم مطا بق با سليقه مشتري كرده اند متاسفانه به دليل كاهش تقاضا ، مشكلات و سختي كار كه منجر به بي توجهي از جانب نسل جوان شده است و به دليل مهاجرت جوانان به مناطق شهري براي كسب درآمد بيشتر ، اين حرفه رو به فراموشي است و همچنان تعداد كارگاههاي بافت رو به كاهش است .

كافر كلي ها فضاي معماري دست كندي هستند كه توسط گروهي از ساكنان منطقه آمل در دل صخره هاي سنگي كوه هاي البرز ساخته شده اند . اگر چه تفسيرهاي فراواني در مورد ساختن اينگونه سازه ها در منطقه توسط محققين ايراد شده ولي گويي هنوز نمي توان در مورد علت ساختاري اين فضاهاي معماري سخني به قطع و يقين بيان كرد .
بهمين خاطر گروه پژوهشي پايگاه ميراث فرهنگي و گردشگري مازندران سعي در جمع آوري اطلاعات پژوهشي محققيني كه در گذشته در اين خصوص فعاليت نموده اندكرده است تا بتوان با نگاه نو به تفسيرهاي جديد در مورد علل شكل گيري اين سازه ها پرداخت . اميد است رهاورد اين پژوهش بتواند سخني نو در خصوص شكل گيري اين سا ختارهاي معماري براي پژوهشگران به ارمغان آورد .
با توجه به وجود منابع تاريخي تا به حال چند نمونه از اين ساختار هاي معماري در منطقه گزارش شده كه اگر بپذيريم اين فضاهاي معماري در اوايل دوره اسلامي ساخته شده اند بايد چنين فرض نمود كه تعداد اين ساختارها بيش از موضوعات گزارش شده و بايد متناسب با انبوه جمعيت مها جري باشد كه در اوايل قرون اسلامي از دشت به مناطق كوهستاني سرازير شده اند . اگر چه مي دانيم پژوهش ما در اين دوره گامي نخست در معرفي اين يادگارهاي كهن مي باشد ولي اقبال و انتقاد پژوهشگران مي تواند مارا در شناخت هرچه بهتر اين ساختارهاي كم نظير ايران كمك شاياني بنمايد.
در خاتمه لازم مي دانم از پشتكار و همت بزرگ آقاي جمشيد محمدي نشلي كارشناس باستانشناسي پايگاه پژوهشي سازمان كه تلاش فراواني جهت جمع آوري گزارش مذكور نمودند و همينطور همكارانشان آقاي مجيد محمدي تشكر و قدر داني نمايم .

حاصل سخن :
باتوجه به نتايج تحقيقات به عمل آمده مي توان دوعقيده را در مورد وجود ساختارهاي معماري ساخته شده در دل صخره هاي كوه البرز در محور هراز را بيان كرد :
1- در قرون اوليه اسلامي با توجه به هجوم اعراب به مازندران احتمالا مردماني كه در اواخر دوران ساساني در اين منطقه زندگي مي كرند بخاطر عدم پذيرش كيش و آيين جديد و يا بخاطر ترس از هجوم اعراب منطقه زندگي و اسكان خود را در دشت ترك كرده و به مناطق كوهستاني پناه بردند . اين مردمان بخاطر در امان ماندن از هجوم و يورش اين مها جمان تازه وارد سازه هاي معماريشان را در دل صخره هاي سنگي مناطق كوهستاني ايجاد كردند .
با توجه به سازه معماري و تقسيمات فضايي كه شامل آشپزخانه - اجاقها - سرويس بهداشتي و روزنه هاي ديده باني است مي توان محل زندگي يا استقرار دايمي انسان در يك شرايط خاص را در اين منطقه بيان كرد . شرايط ويژه سياسي باعث شكل گيري معماري اين سازه ها در داخل صخره ها است . چون با توجه به وجود دشتهاي ميان كوهي در منطقه هيچگاه انسان هوشمند هزار ه هاي گذشته به آساني نمي تواند محيط آرام و آسايش دشتها را ترك كرده و به مناطق سخت و صعب العبور و كوهستاني پناه ببرد .
2- اگر نتوانيم فرض اول قضيه در خصوص شكل گيري اين معماري در دل صخره ها ي سنگي را ثابت كنيم بايد فرض دوم را لحاظ نماييم . وجود اين معماري بدون شك در شرايط خاص و بخاطر دفاع از حريم استقرارگاه ساخته شده كه از جمله دلايل آن قرارگير ي در صعب العبور ترين صخره و وجود روزنه هايي جهت تير اندازي و دفاع از استقرارها مي باشد.
اگر چه در قرون ميانه اسلامي شاهد درگيريهاي مختلف در منطقه آمل مخصوصا در جنوب آن گزارش شده شايد بتوان فرض كرد كه اين درگيريها ريشه بسيار دوري در منطقه دارد كه با پذيرش اين فرض شايد دو گروه موجود در مناطق كوهستاني جنوب شهرستان آمل احتمالا بخاطر كسب قلمرو استقراي بيشتر و يا برخورداري از توان اقتصادي بالاتر به ناگزير مجبور به تجاوز حريم همديگر جهت بست وتوسعه قلمروهاي استقراري خودشان بودند كه اين احتمال در درجه دوم اهميت قرار دارد .
با توجه به دو فرضيه مطرح شده فوق مي توان چنين تصور نمود كه معماري صخره اي در شرايط سخت و بخاطر در امان ماندن برخي از گرو هاي متخاصم در مناطق كوهستاني ايجاد شده كه با توجه به نام كافر كلي ( يعني محل زندگي اقوام غير مسلمان ) و وجود قطعات سفالي اوايل دوره اسلامي مي توان چنين تصور كرد كه اين سازه هاي معماري بصورت گسترده و در اثر مهاجرت اقوام و بخاطر در امان ماندن يورش سپاهيان عرب در اوايل اسلامي شكل گرفته است .

تقدير و تشكر :
مديريت پايگاه غار هاي باستاني مازندران در مهر ماه سال 1383 تصويب و ابلاغ شد .لذا با توجه به اهداف سازمان ، پايگاه غار هاي باستاني مازندران فعاليت اجرايي و پژوهشي خود را در بخش هايي چون نقشه برداري ، پاك سازي و محوطه سازي و باستان شناسي آغاز نموده كه متاسفانه با توجه به عدم هيچ گونه اعتبار ريالي اين فعاليت ها كه بصورت خود جوش و دانشجوئي شروع شده بود متوقف گرديد كه اميدواريم در سال جاري با توجه به اهميت اين غار ها در فعاليت هاي باستان شناسي و گردشگري كشور ، با تخصيص اعتبار لازم عمليات اجرائي آن آغاز گردد.
اگرچه هيچ گونه اعتباري جهت عملياتي كردن فعاليت هاي پايگاه غارهاي باستاني مازندران اختصاص نيافت ولي كمك و توجه بسياري از عزيزان در اين راه قابل تقدير فراوان است.
از توجه جناب آقايان مرعشي رياست محترم سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كشور و معاونت محترم ايشان جناب آقاي مهندس بهشتي در خصوص راه اندازي پايگاه غار هاي باستاني مازندران تشكر و سپاس فراوان دارم .
همچنين از توجه وافر جناب آقاي مهندس خادم زاده دبير پروژه هاي بزرگ سازمان و سركار خانم رجائي مديركل اسبق ميراث فرهنگي مازندران در پيگيري ، راه اندازي و تصويب هر چه سريعتر اين پايگاه تلاش فراوان كرده اند تشكر ويژه دارم.
همت و تلاش آقاي بزرگ نيا رياست محترم سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري مازندران و كمك مالي ايشان جهت ادامه فعاليت اين پايگاه قابل ستايش بوده كه براي اين بزرگوار آرزوي توفيق روزافزون دارم.

اگرچه فعاليت پايگاه هرگز متاسب با شان آن نبوده ولي تلاش فروان براي نگهداري و ادامه فعاليت پژوهشي آن شده كه در اين راه آقاي سرا..قاسمي سهم غير قابل انكاري داشته، از اين پژوهشگر جوان كه تلاش فروان در اين عرصه انجام داده اندتشكر فروان دارم.
در خاتمه لازم مي دانم از پشتكار و همت بزرگ آقاي جمشيد محمدي نشلي كارشناس باستانشناسي پايگاه پژوهشي سازمان كه تلاش فراواني جهت جمع آوري گزارش مذكور نمودند و همينطور همكاران گرامي ايشان آقاي مجيد محمدي تشكر و قدر داني نمايم .

موقعيت جغرافيايي شهرستان سوادكوه:شهرستان سوادكوه در مركز استان مازندران با مساحت 2078 كيلومتر مربع و به مختصات 23 / 36 حداكثر عرض شمالي و 49 / 35 حداقل عرض شمالي و 14 / 53 حداكثر طول شرقي و 39 / 52 حداقل طول شرقي از شمال به شهرستان قائم شهر از غرب به شهرستان بابل از جنوب به شهرستان فيروزكوه و استان تهران از شرق به بخش دودانگه شهرستان ساري و از جنوب شرق به شهرستان شهميرزاد و استان سمنان منتهي مي شود. سوادكوه داراي دو بخش مركزي و شيرگاه و چهار شهر پل سفيد ، زيرآب ، آلاشت ، شيرگاه و شش دهستان لفور،كسيليان ، شرق و غرب شيرگاه ، سرخ كلا ،راستوپي و ولوپي و تعداد 176 روستا مي باشد( تصوير1 ).
دهستان لفـــور:
دهستان لفور در 30 كيلومتري جنوب غرب شهر شيرگاه قرار گرفته است و از شمال به دهستان شرق و غرب شيرگاه ، از شرق به دهستان سرخ كلا ، از جنوب به دهستان ولوپي و شهرآلاشت و از غرب به شهرستان بابل محدود مي شود . لفور داراي 29 روستا مي باشد كه از اين تعداد ،10 روستا به دليل احداث سد البرز خالي از سكنه و يا در حال تخليه مي باشند.اين منطقه در كوهپايه هاي شمالي و پوشيده از جنگل البرز مركزي قرار گرفته است و ارتفاع آن از سطح دريا بين350 تا 1000 متر مي باشد و تمامي روستاهاي منطقه لفور در حاشيه سه رودخانه آذررود، كارسنگ رود و گالش رود ( اسكليم رود) شكل گرفته اند و از به هم پيوستن اين سه رود و رودخانه بابلك رودخانه بابل شكل مي گيرد(تصوير2و3). گورستان عصر آهن لفورك : اين محوطه در كنار روستاي متروكه لفورك و در مركز دهستان لفورك به مختصات 7/11 13 36 : N و 5/34 48 052 : E و ارتفاع 302 متر از سطح آب هاي آزاد قرار دارد(تصوير4) . گورستان مشرف بر دو دره آذر رود و كار سنگ مي باشد و از جانب شمال ، جنوب و شرق به جاده شوسه روستاي اسپوكلا و لفورك منتهي مي شود. در بررسي هاي سطحي منطقه در برش جاده پايين دست گورستان تعدد زيادي سفال عصر آهن بدست آمده در كنار آن يك چاله حفاري غير مجاز ديده مي شد كه پس از بررسي درون چاله حفاري يك ظرف سفالي از نوع ظروف تدفيني عصر آهن بدست آمد و اين موضوع نظر هيات را مبني بر وجود يك گورستان در اين محل جلب كرد . در نتيجه در شيب شرقي روستاي لفورك ترانشه ايي ايجاد گرديد. ولي پس از مدتي كاوش و در نتيجه دست نيافتن هيات به هدف مورد نظر و رسيدن به خاك بكر و حتي نزديك به 150 سانتيمتركاوش در خاك بكر هيات به اين نتيجه رسيد كه اين محل در حقيقت نهشته هاي باستاني است و مواد فرهنگي بدست آمده در لايه خاك نباتي ترانشه كه 100 تا 150 سانتيمتر قطر داشت(تصوير5) متعلق به گورستاني در قسمت بالا دست ترانشه و احتمالاً در راس تپه مي باشد كه بر اثر فرسايش و شسته شدن خاك در شيب تپه قرار گرفته است . لذا هيات گمانه اي به ابعاد 2×2 متر در راس تپه ايجاد نمود كه به گوري متعلق به عصر آهن دست يافت . در نتيجه تمام كاوش در راس تپه لفورك متمركز گرديد كه منجر به كشف يك گورستان متعلق عصر آهن III گرديد(نقشه1) . طي 20 روز كاوش در گورستان لفورك 15 تدفين بدست آمد كه همگي متعلق به اواخر عصر آهنIII مي باشد. قبور در عمق 50 تا 180 سانتيمتري از نقطه ثابت قرار گرفته بود ولي فاصله آنها تا سطح زمين به علت فرسايش شديد خاك در اين منطقه بسيار كم بوده است به طوري كه عمق گورها از سطح زمين بيشتر از 40 سانتيمتر نبود. و حتي 2 گور در عمق حدود 5 تا10 cm از سطح زمين بدست آمد. جهت اين تدفين ها براي كودكان شمالي - جنوبي و در بزرگسالان به جز يك مورد همگي شمال شرقي - جنوب غربي بوده است. نوع تدفين ها نيز به صورت تاق باز و خوابيده به پهلوي راست و چپ بوده است(تصوير6). 3 نوع گور در اين گورستان مورد شناسايي قرار گرفت كه شامل گورهايي از نوع چاله اي ساده مي باشد كه تدفين در آن به صورت تاق باز يا جمع شده قرار داشته است. نوع ديگر تدفين در اين گورستان شامل 3 گور مي باشد كه در ساخت آنها از قطعات ضخيم سفال در ديواره گورها ويا روي آنها استفاده شده است. در اين ميان نكته اي كه جلب توجه مي كند اينكه صاحبان گورها در اين گورستان همگي از نوع دوليكوسفال بوده اند ولي صاحبان سه گور ياد شده از نوع هايپردوليكوسفال يا فوق سردراز بوده اند. ترانشهAZ . 65 گور شماره 1 : اين تدفين در عمق 80 سانتيمتر از نقطه ثابت اندازه گيريABM3 و 20 سانتيمتري از سطح ترانشه بدست آمد . تدفين متعلق به زني بزرگسال است كه به صورت تاق باز با پاهاي كشيده در جهت شمال شرقي- جنوب غربي و صورت رو به جنوب شرقي دفن شده است . دستهاي متوفي بر روي لگن و مچ پاها بر روي يكديگر قرار گرفته اند و سر تدفين نسبت به بدن كمي بالاتر قرار گرفته است . از ويژگي هاي اين تدفين مهار كردن ديواره گور با استفاده قطعات ضخيم و بزرگ سفال مي باشد . نوع ساخت اين گور به اين صورت مي باشد كه پس از حفر زمين ديواره گور را با قطعات سفالين به ضخامت 3 سانتيمتر و در ابعاد 30×30 و 30×20 سانتيمتر كه كمي داراي انحنا مي باشد پوشانده اند . در يكي از اضلاع طولي گور كه نسبتاً سالم تر باقي مانده بود 6 قطعه سفالي شناسايي گرديد كه در كنار يكديگر قرار گرفته بودند . در نتيجه با اين عمل يك چهار چوب سفالين در چهار طرف داخل گور تشكيل داده تا از فرو رفتن و تخريب گور جلوگيري كنند . طول گور 185 سانتيمتر و عرض آن در قسمت بالا 40 و در پايين 70 سانتيمتر است (تصوير8الي14) عمق اين چهار چوب سفالين 40 سانتيمتر و فاقد كف بوده است. بدين معني كه كف گور فاقد قطعات سفالين بوده است . در زير پاي تدفين نيز يك ظرف سفالين از نوع آشپزخانه قرار داشت و درون ظرف نيز بقاياي استخوان هاي يك پرنده كوچك بدست آمد . اشياء زينتي اين تدفين فقط شامل دو گوشواره مفرعي كه در گوشهاي متوفي قرار داشت و يك مهره تزئيني كوچك از جنس خمير شيشه بود كه بر روي اسكلت قرار گرفته بود و احتمالاً بخشي از تزئينات لباس وي بوده است در مورد پوشش روي گور نيز مي توان گفت با توجه به فراواني چوب در اين ناحيه احتمالاً روي اين گور را با چوب پوشانده بوده اند و سپس بر روي چوب خاك ريخته و تدفين را انجام داده اند . بر اساس مطالعات انجام شده توسط انسان شناس هيات اين متعلق به فردي مونث با سن بين 50 الي 55 ساله و از نوع هايپردوليكوسفال بوده است.با توجه به منحصربه فرد بودن اين تدفين و سن صاحب گور كه در آن دوران نسبتاً مسن محسوب مي گرديد مي توان گفت اين زن احتمالاً از جايگاه اجتماعي خوبي در جامعه خود برخوردار بوده است.ترانشهBA . 66 گور شماره 3 : اين گور در عمق 140 سانتيمتري از نقطه ثابت قرا گرفته بود . گور از نوع چاله اي و مانند گور شماره 1 ترانشه AZ.65 با استفاده از قطعات بزرگ و ضخيم سفال ديواره گور استحكام بخشي نموده شده بود ، در اين گور فقط ديواره شمالي به اين صورت بوده است ولي در گور شماره 1 ترانشه AZ.65 هر چهار ديواره داخل گور استحكام بخشي شده بود . اسكلت متعلق به فردي مذكر بين 40 الي 45 ساله و با جثه متوسط و جمجمه كشيده كه در جهت شمال شرقي - جنوب غربي و بر روي شانه چپ قرار گرفته و صورت نيز رو به جنوب قرار گرفته بوده است. دست هاي وي كشيده و در امتداد قفسه سينه و متصل به آن بوده است، پنجه ها بر روي لگن قرار داشته و لگن بر اثر فشارهاي وارده برگشته و به صورت تاق باز درآمده است . پاها جفت و كشيده مي باشد . بر روي جمجمه آثار ضربه هاي شديد يك شي تيز و برنده و چندين شكستگي كهنه ديده مي شود كه احتملاً حكايت از به قتل رسيدن اين فرد مي باشد. اين گور از نظر اشيا غني ترين تدفين در گورستان لفورك محسوب مي گردد . اشيا شامل يك ظرف سفالين با دو دسته عمودي و كوهاندار بوده كه در جلوي دهان متوفي قرار داشته است. يك رشته گردن بند با مهره هاي شياردار سنگ صابون و طلا، مهره هايي از جنس سنگ آهگ و خمير شيشه ، دو عدد پلاك آهني بر روي مچ دست ها كه به شدت اكسيد شده و احتمالاً به صورت پلاك بوده اند، يك عدد زنگوله مفرعي و يك عدد دوك سنگي شياردار. در پايان بايد به اين نكته اشاره كرد صاحب گور بيشترين اشيا تزئيني را به همراه داشته و گور او نيز بوسيله قطعات سفالين استحكام بخشي شده بود و با توجه به آثار برجاي مانده بر روي جمجمه احتمالاً اين فرد به قتل رسيده است.طول گور 183×70 سانتيمتر مي باشد(تصوير15الي21). ترانشه AY . 67گور شماره 1 : اين گور در عمق 180 سانتيمتري از نقطه ثابت اندازه گيري و 10 سانتيمتري از سطح ترانشه بدست آمده تنها جمجمه اين تدفين در ترانشه AY.66 قرار داشت و با توجه به اينكه اين گور در آخرين روز كاوش بدست آمد لذا گمانه اي الحاقي به ابعاد 5/1 × 5/1 متر در شبكه AY.67 ايجاد گرديد تا گور به طور كامل مشخص گردد . اين گور متعلق به زني در حدود 30 الي 35 ساله مي باشد . كه در جهت شمال شرقي - جنوب غربي و به صورت تاق باز دفن شده است . در بالاي سر اين تدفين بقاياي يك ظرف سفالي دهان گشاد قرا گرفته بود كه داخل آن قطعات متعددي از استخوان حيوان و چندين قطعه اكسيد شده مفرغي با كاربرد نامشخص بدست آمد. از ويژگي هاي بارز اين تدفين كه آن را نسبت به ديگر تدفين هاي اين گورستان متمايز مي كند استفاده از قطعات بزرگ سفالين جهت پوشش بر روي متوفي مي باشد. در دو نمونه ديگر از تدفين هاي اين گورستان موجوديت قطعات سفالين جهت استحكام ديواره گورها به اثبات رسيده بود ولي در مورد اين تدفين قطعات بزرگ سفالي در ديواره گور بكار نرفته بود بلكه پس از حفر گور به صورت چاله اي اين قطعات سفالين را دقيقاً بر روي جسد قرار داده اند و پس از آن روي گور با خاك پوشيده شده است. به طوري كه پس از دست يابي به گور تنها قسمت كوچكي از جمجمه از زير اين پوشش سفالي مشخص بود و تنها پس از برداشتن تمامي آنها اسكلت كاملا مشخص گرديد قسمتي از اين گور به علت حفر يك چاله در دوره هاي بعد از ميان رفته است به صورتي كه تدفين از قسمت ساق پا به پايين فاقد استخوان بود كه با توجه به تغيير رنگ خاك به صورت مدور در اين قسمت و بدست آمدن قسمتي از كف يك ظرف قرمز رنگ عصر آهنIII كه احتمالاً از اشيا متعلق به گور بوده است اين نظر تقويت مي شود . به همراه اين تدفين اشيايي شامل دو عدد گوشواره مفرغي نيز بدست آمد (تصوير22الي28) . تدفين هاي گورستان لفورك: در گورستان لفورك چندين نوع تدفين مشاهده گرديد كه شامل 33 درصد به صورت تاق باز ، 27 درصد خوابيده به پهلوي راست ، 20 درصد خوابيده به پهلوي چپ و 20 درصد نيز به علت اضطراب و مغشوش شدن نمي توان در مورد آنها اظهارنظر قطعي بيان كرد ولي از سه حالت ذكر شده خارج نمي باشد ( نمودار1) جهت تدفين ها نيز در گورستان لفورك 72 درصد در جهت شمال شرقي - جنوب غربي و 21 درصد در جهت شمالي - جنوبي قرار گرفته بودند كه همگي متعلق كودكان بوده است و 7 درصد تدفين ها نيز در جهت جنوب شرقي - شمال غربي قرار داشته اند (نمودار2) همچنين 47 درصد صاحبان اين گورها بزرگسالان ، 40 درصد متعلق به كودكان و 13 درصد نيز ميانسال بوده اند (نمودار3) و از اين ميان 4 درصد مذكر ، 33 درصد مونث بوده اند . جنسيت 27 درصد از تدفين ها نيز به علت پوسيدگي استخوان ها قابل تشخيص نبوده است ( نمودار4). در پايان نيز بايد اين نكته را خاطر نشان كرد كه اين اقوام فوق سردراز يا از بوميان منطقه بوده و سرگردها بعدها وارد اين منطقه شده و بافت جمعيتي و نژادي را به نفع خود تغيير داده اند ويا اينكه سرگردها كه امروزه نيز اكثريت مردمان ساكن در منطقه لفور و ديگر نقاط شمال ايران را تشكيل مي دهند، بوميان اين منطقه بوده اند و فوق سردرازها اقوام مهاجري بوده اند كه به اين منطقه كوچ كرده و با توجه به نوع تدفين خاص اين گورستان به صورت كلني هايي در كنار سرگردها به حيات خود ادامه داده ولي در تدفين سنت هاي خاص خود را رعايت مي كرده اند كه ثابت كردن اين فرضيه مستلزم مطالعات طولاني انسان شناسي و كاوش هاي ديگري در ديگر گورستان هاي اين دوره در منطقه مي باشد. و گورستان لفورك از نظر نوع تدفين و مطالعات انسان شناسي مي تواند به عنوان محوطه اي شاخص و مهم در مازندران مركزي مورد نظر قرار گيرد. اين محوطه در پايان سال 1385 و آبگيري سد البرز به زير آب خواهد رفت.

نوزدهم 8 1390
X