در ماه مبارك رمضان رسم و رسومات طبق ديگر شهر هاي ايران برگزار مي شود همه ساله در ماه مبارك رمضان سفره افطار پهن مي كنند .معمولاً آش و شله زرد افطار مي دهند . شبهاي 19 تا 21 ماه رمضان همه به مسجد مي روند تا سحر در مسجد نماز و دعا مي خوانند تا از لحظه لحظه شبهاي قدر استفاده كنند.
براي بيدار كردن مردم از خواب به هنگام سحر فردي به مسجد مي رود و با بلندگو ي مسجد هنگام سحر را ندا مي دهد.
و بعد قرآن و دعا و سخنراني هاي عالمي را پخش مي كنند .بعد از خوردن سحر كساني كه ميل دارند به مسجد مي روند و نمازشان را در آنجا به جا مي آورند بعد از اتمام ماه مبارك رمضان عيد فطر است كه همه با صداي اذان به مسجد مي روند و براي اقامه نماز عيد آماده مي شوند و بعد از ختم نماز همه به خانه هايشان باز مي گردندند و شروع به خوردن صبحانه مي كنند .
ماه محرم: در اين ماه رسم به گونه اي است كه از اولين شب تا اخرين شب مردم هيئت ها را دعوت به خوردن شام مي كنند كه در اين شهر كوچك سه هيئت بنامهاي هيئت جوانان انصار الحسيني ؛ (مخصوص جوانان ) هيئت سيد الشهداء و هيئت قمر بني هاشم كه هيئت سيد الشهداء (بچه ها از 9 تا 20 سال و بالا شركت دارند .)
بعد از خوردن شام يا گاهي وقتها نهار براي سينه زني و خواندن نوحه در جلوي مسجد حاضر مي شوند و هر سه هيئت با همديگر سينه مي زنند و نوحه مي خوانند اين هيئت ها بسيار منظم و مرتب هستند و زنان و مردان همه براي شركت در اين عزاداري مي روند و با دعاهاي خود شفاي مريضان و فرج اقا امام زمان را مي خواهند طوري كه بعضي ها را مي بينيم با چشمان پر از اشك به خانه ها باز مي گردند واين امر تا شب دهم ادامه دارد و روز عاشورا بعضي از مردان به تعزيه خواني مي پردازند و همه مردم (هم زنان و هم مردان ) براي ديدن مراسم عزاداري به جايگاه مي روند كه معمولاً در ميدان يا فلكه شهر انجام مي شود اين ميدان ميدان امام خميني (ره ) است .
پس از اتمام تعزيه مردم به روي مزارها رهسپار مي شوند و هيئت ها نيز با سينه زني به سوي مزار شهدا و غيره مي روند . در اين هنگام اجراي تعزيه به مردم شير ،شربت وچيز هاي ديگر مي دهند كه اكثر آنها به صورت نذري بين هيئت ها تقسيم مي شوند .
چولي چِغر مراسمي است كه كودكان در آن، با خواندن چكامه و همنوايي، طلب باران مي كنند. در مواقع كم آبي و بي باراني، كودكان ده طبر، عروسكي پارچه اي را بر روي چوبي نصب و آن را در كوچه ها مي گردانند و هماهنگ چكامه مي خواندند و طلب باران مي كردند. اين مراسم با تفاوت هاي جزئي در بسياري از نقاط ايران، رايج است. در برخي مناطق ايران، اين عروسك يا آدمك را چولي غزك، چولغزك و كولي غزك ناميده اند. در ده طبر نام آن «چاولي چِغر» است. نغمه كودكان در برخي نواحي چنين است :
كولي غَزك بارون كن بارون بي پايون كن
ظاهراً اين رسم ، بازمانده پرستش آناهيتا، الهه بارندگي و آبياري ايرانيان باستان است كه پس از رواج اسلام و آميختگي فرهنگ ها، دگرگوني پذيرفته است.
در روستاي طبر، اين مراسم را «چاولي چِغر» ناميده اند. به نظر نگارنده معني آن چنين است :
نخست ، چُل در زباني تركي به معناي بيابان و صحرا است. و قز نيز به معني تير و چوب بلند است. معني ديگر قز دختر است. چُلي قِزك مترسك سر جاليز و صحراست. و نيز ممكن است منظور، دخترك بيابان باشد كه دور از منطق و واقعيت نيست.
دوم اينكه در ده طبر، چاولي همان چولي است و يكي از معاني مهم آن سبد آبكش چوبي دسته دار است.
سوم چكامه اي كه كودكان در طبر مي خوانند و نگارنده، حدود سال 1340 تا 1341 با چند كودك ديگر آن را خوانده به شرح زير است :
الله خدا - چاولي چِغر - بارون بِبَر (باران ببار) - گندوم به زير خاكه - مثل پنير پاكه
اما در باب معني اصصلاح چغر، مي توان گفت چِغِل در برخي نواحي خراسان به معني غربال است. دو اصطلاح سبد و غربال هم دور از منطق نيست. شايد از آسمان و ابر مي خواسته اند، سند و غربال شود و آب باران را فرو فرستند.
چهارم اينكه فعل «چغرماق» در تركي به معناي آواز خواندن است. اين احتمال نيز وجود دارد كه كودكان از عروسك خود نيز مي خواسته اند چكامه بخواند و درخواست باران كند.
در آن زمان، نذر باران هم رايج بوده است و برخي خانواده ها، آش نذري مي دادند و يارمه مي ريختند و آش مي پختند و به نيازمندان مي دادند. نام اين آش ها و طعام را «راه خدا» (اطعام في سبيل الله) مي ناميدند.
مراسم نوروز در طبر از شب چهارشنبه سوري شروع مي شود. در اين شب مردم در حياط خود آتش روشن كرده و مراسم "چله چختي" (پريدن از روي آتش) را برگزار مي كنند. يكي ديگر از مراسمي كه در قديم در طبر مرسوم بوده و در حال حاضر منسوخ شده است كيسه انداختن است. نوجوانان و بچه ها از روي پشت بام يك كيسه خالي را كه يك طناب به آن متصل بوده است را به ايوان خانه ها مي انداخته اند. صاحبخانه مقداري كشمش بادام گردو و يا برگ زردالو در آن كيسه مي ريخته است. (بنده چيزي از آن دوران به ياد ندارم و ممكن است مطالب گفته شده كاملا صحيح نباشد). در اين شب همچنين افراد هر خانواده آب دهان خود را درون يك كوزه مي انداخته اند و به نيت دور شدن از بيماريها و بلاها آن را مي شكسته اند (در دوران ما به دليل نبود كوزه از بطري شيشه اي استفاده مي شد!). برنامه ديگري كه در اين شب اجرا مي گردد توپ انداختن است. اين مراسم براي نوجوانان بسيار مهيج و جذاب است. در اين مراسم يك توپ پارچه اي كه از به هم دوختن چند فتيله چراغ نفتي ساخته شده و چندين روز در نفت مانده است آتش زده مي شود. بچه ها اين توپ آتشين را با دست به هوا پرتاب مي كنند. حركت توپ آتشين در آسمان تاريك بسيار جالب و ديدني است و بچه ها از ديدن آن لذت مي برند.
ويژگي هاي ازدواج در بين تركمن ها:
1- همچون ديگر گروه هاي مسلمان، ازدواج با محارم را حرام مي دانند.
2- مرد تركمن مجاز است با دختر يا زن غير تركمن ازدواج كند.
3- زن يا دختر تركمن مجاز نيست كه با مرد يا پسر غير تركمن ازدواج كند.
4- تركمن ها ، داماد را « كورك / كوراكن» و عروس را «گِلين» مي نامند.
5- اگر زني بيوه شود حق دارد كه يك سال در سوگ شوي خويش بنشيند. بعد از يك سال ، پدر و مادر يا برادران ، حق دارند كه او را دوباره شوهر بدهند.
مراحل ازدواج
مرحله ي ثوزآتماق
در اين مرحله، پسري، دختري را براي زندگي مشترك خود مي پسندد. بعد از پسند درباره ي دختر و خانواده اي او تحقيق مي كنند. بعد از تحقيق و مورد تاييد بودن، چند از نزديكان پسر كه معمولا مادر، خواهر، عمه، خاله است. به خانه ي دختر مي روند. صاحب خانه پس از پذيرايي، خطاب به مهمانان مي گويد:
« گلمه ديكدن خبر آل دييپ ديرلار » خوب، بفرماييد، چه خبر؟
و اگر خانواده ي دختر جمله ي فوق را نگويد، سر گروه خواستگار، همان جمله را بر زبان مي آورند و صاحب خانه با شنيدن خبر خواستگاري با خنده مي گويد:
« اگر خدا قسمت كند. ان شاءالله. اما اجازه بدهيد ما هم تحقيق كنيم.» سپس براي جواب فرصت مي خواهد.
مرحله ي ثوزآلماق
بعد از اولين مرحله، خانواده دختر كار تحقيق را شروع مي كند. مدت اين تحقيق ممكن است چند هفته يا چند ماه طول بكشد و نماينده ي خانواده ي پسر هر از چندگاهي نظر خانواده ي دختر را جويا مي شود. سرانجام در صورت رسيدن به جواب مثبت به خانواده ي پسر مژده مي دهد و مي گويد: « ثوزيمي آلديلار / سخنم يعني سخن خواستگاري پذيرفته شد.»
اين مرحله از خواستگاري را كه اعلام قبولي از طرف خانواده ي دختر است، اصطلاحا ثوزآلماق مي گويند. در اين مرحله تاريخ مرحله ي بعدي، يعني مرحله ي «قاپي اچماق» نيز تعيين مي شود.
مر حله ي قاپي آچماق
در اين مرحله كه مرحله آشنايي مقدماتي مادر، خواهر زن، زن عمو ها و زن برادر هاي داماد با اعضاي خانواده عروس است. خانواده ي داماد با چند بسته شيريني به خانواده ي پدري عروس مي روند. در اين مرحله تاريخ مرحله بعدي يعني مرحلهي « دوز دادشماق» تعيين مي شود كه مرحله مقدماتي نامزدي پسر و دختر است.
مرحله ي دوزدادشماق / بله برون
دورداشماق يعني نان و نمك يكديگر را خوردن، يعني نمك گير يك ديگر شدن كه نشان دارد از حرمت نان و نمك در نزد تركمن ها.
در اين مرحله كه مرحله مقدماتي نامزدي است (بدون حضور دختر و پسر ) فقط زن هاي دو خانواده شركت دارند و طرف داماد هدايايي را كه براي عروس آينده ي خود آورده است، تقديم مي كند. ا اين هدايا معمولا به شرح زير است.
الف) يك تخته روسري تركمني به نام يايليق.
ب) يك تخته روسري گلدار به نام چارقد. در قديم به جاي چارقد از يك نوع روسري ابريشمي – بافت تركمن- به نام چأشو / چادر شب استفاده مي شد.
ج) يك قواره پارچه پيراهني
د) دو ظرف نان روغني به نام هاي « قاتلاما ، بشمه»
خانواده دختر نيز بخشي از نان هاي روغني را – كه خانواده ي پسر آورده است – به عنوان تبرك بين حاضرين تقسيم مي كند. اين مراس بعد از ساعتي – كه با كف زدن ها و شادي كردن ها همراه است – خاتمه مي يابد.
در در مرحله ي دوزدادشماق ، تاريخ مرحله بعدي يعني مرحله «آداماق» تعيين مي شود كه مرحله ي نامزدي رسمي دختر و پسر است.
مرحله ي آداماق / مرحله اول نامزدي رسمي
در اين مرحله – كه باز هم زنان دو طرف شركت دارند – بزرگتر خانواده داماد ، نخي باريك و سياه و سفيد را كه ب هم تابيده اند به گردن دختر حلق مي كند. اين نخ را « آلاجايوپ» مي گويند.
آلاجايوپ نشانه يكي شدن دو شخصيت متضاد يعني پسر و دختر است و نيز نشانه توافق آنها براي زندگي مشترك با حذف تضاد هاي رفتاري.
اين مرحله را مرحله ي آداماق ناميده اند يعني نامزد كردن دختر براي پسر ، بعد از اين مراسم، دختر را « آداقلي » مي خوانند، يعني دختري كه نامزد دارد.
مرحله ي مال كثشمك / تعيين ميزان مهريه
براي اجراي اين مرحله، طرف داماد به طرف عروس خبر مي دهد كه در فلان روز يا فلان شب براي تعيين ميزان مهريه ، با چند تن از نزديكان خود – كه معمولا پدر يا برادر بزرگ و ... است- خواهند آمد.
خانواده عروس نيز متقابلا چن تن از نزديكان خود را خبر مي دهد. در اين مجلس پس از پذيرايي با شيريني و ميوه از قصد و نيت مهمانان سوال مي شود. آنها نيز قصد خود را آگاهي از ميزان مهريه است ، بيان مي كنند.
از اين لحظه، چانه زدن ها بر سر ميزان مهريه بين دو طرف در مي گيرد و سر انجام به وجه غالب در بين مردم رضايت مي دهند.
وجه مهريه در روز عروس كِشان يا – بنا به توافق – چند روز يا چند هفته قبل – البته همراه با عقد رسمي به صورت نقد به خانواده ي عروس پرداخت مي شود.
مرحله قودابولماق / خنچه بردن – مرحله دوم نامزدي
يك يا چند روز و گاهي چند هفته قبل از جشن عروسي ، عده اي از زنان خانواده داماد با قرار قبلي براي اجراي مرحله دوم نامزدي به خانه ي پدر عروس آينده ي خود مي روند و با اين عمل ، و با اين عمل قرابت سببي را صورتي رسمي تر مي دهند. در اين روز خانواده داماد هدايايي به عروس آينده اي خود تقديم مي كند ( نه به خود عروس بلكه به خانواده ي او به عنوان عروس ) به شرح زير:
الف) دوازده عدد مجمه / مجمر : هر مجمه محتوي چهار قرص نان قاتلاما . هر مجمه به وسيله ي يكي از زنان فاميل حمل مي شود.
ب) چهار عدد كله قند: اين بخش ، از زمان پيدايش كله قند و هم زمان با شهر نشيني شدن تركمن ها به مراسم قودابولماق اضافه شده است.
پ) دؤش: دؤش قسمتي از سينه و راسته ي گوسفند است كه به شكل مثلث از بدن گوسفند جدا مي شود و معمولا به وسيله زن برادر داماد ( گلّجه) حمل مي شود.
ت) گوشواره و گردن بند طلا: اين هديه معمولا به وسيله بزرگترين عروس خانواده داماد، تقديم مي شود.
ث) ساعت مچي: اين هديه به وسيله ي يكي ديگر از زن برادر هاي داماد تقديم مي شود.
- اگر زن برادري باشد – اين رسم قدمت چنداني ندارد.
ج) هدايايي از قبيل روسري، چارقد، كفش، پارچه ي پيراهني و ...
چ) حلقه نامزدي: معمولا به وسيله مادر يا يكي از خواهران داماد، هديه مي شود.
عروسي تركمن ها پر از رمز و راز است كه به دوران هاي قديمي زندگي آنها بستگي دارد. مراسم ازدواج در گذشته تا حدودي متفاوت تر از مراسم عروسي در حال است. ازدواج تركمن ها در گذشته چندين مرحله داشته كه عبارتند از:
مرحله اول، تصميم گرفتن پدر و مادر و جلب موافقت پدر عروس كه به آن «سوزآتمك»، يعني اطلاع دادن مي گويند. البته اين مرحله بدون اطلاع داماد صورت مي گرفته است.
مرحله دوم، تعيين وقت ساعت مناسب براي عروسي و آمدن دسته اي از زنان قبيله داماد به خانواده عروس كه آن را «دوزدادرمگ / شيريني رد كردن» مي گويند.
مرحله سوم، تعيين شيربهاي عروس مشكل ترين مرحله عروسي است كه به عهده ياشولي هاي طايفه داماد مي باشد.
در گذشته علاوه بر شيربها، مال اندروني نيز به مادر عروس مي دادند. كه گاهي به آن «اتاقه بوريگ» نيز گفته مي شد. يموت هاي چاروا قسمت اعظم شيربها را به صورت مال (گوسفند، گاو، قوچ، شتر) مي پرداختند. ولي يموت هاي چمور به صورت پول نقد كه در سال هاي مختلف فرق مي كرد، مي پرداختند.
در مورد شيربها مي توان گفت كه اين عمل بيشتر جنبه هديه دادن و گرفتن داشته است. به قول آندره ميشل « پدر ضمن آنكه چند حيوان اهلي دريافت مي دارد. به نوبت موقع عروس گرفتن اين مال ها را به شخص ديگري واگذار مي كند. در حقيقت حيوانات اهلي و زنان يك زنجيره ناگسستني براي اتحاد اقوام است، قواعد و شيوه هاي حاكم بر اين قراردادها و معاملات روشنگر ارتباط سمبليك موجود بين حيوانات اهلي و زن مي باشد كه همان باروري است. زيرا حيوان بر قدرت اقتصادي و زن بر قدرت اقتصادي قبيله با بارور شدن مي افزايند.» (1)
مرحله بعدي روز عروسي است كه در خانه داماد يك روز قبل از آوردن عروس مراسم جشن و سرور برپا مي كردند و همچنين جشن كوچكي نيز در خانه عروس برگزار مي شد. از طرف پدر داماد پيك هاي اسبي به ميان طايفه ها فرستاده مي شد تا خبر ازدواج را اعلام كنند. و همچنين دو سه روز قبل از عروسي، هفت آلاچيق اطراف خانه داماد براي كمك و ياوري برپا مي كردند.
ارابه هاي كوچك و بزرگ كنار خانه پدر داماد جمع مي شوند و صداي بلند «قوتلي بولسون / مبارك باشد» و «حوش گلدينگز / خوش آمديد» از هر سو طنين انداز است. براي اينكه مجلس عروسي پرشورتر شود. از دسته هاي آواز خوان به نام «باخشي» استفاده مي كنند. باخشي آدم مهم و قابل احترامي است، بايستي او را با اسب مخصوص به مجلس آورد و اصلا تركمن ها فقط براي شعر و آواز پول زيادي خرج مي كنند، در متن ترانه ها نبر و پيروزي بر دشمن و اتحاد كه ابياتي از شاعران بزرگ تركمن (مختومقلي، امان ملا، قرقلو و ...) است خوانده مي شود.
داماد در خانه دوست خود كه «مصايب / مصاحب» گفته مي شود جشن ديگري با شركت همسالان و دوستان خود برپا مي دارد. مادر داماد و مادر عروس هم، هر كدام در آلاچيق هايي از مهمانان پذيرايي مي كنند و هر كدام از زنان با هدايايي مي روند و در مقابل با هديه ديگر بر مي گردند.
روز بعد شتري آماده مي كنند و روي آن را كجاوه اي مي بندند كه به آن «هاليق» مي گويند و تعدادي «ياش اولي / ريش سفيد» به طرف طايفه عروس به راه مي افتند. داماد با مصايب خود منتظر آمدن عروس مي شود و عروس هم از خانه خودشان به خانه عموي خود مي رود. ريش سفيدان داماد بعد از صرف غذا به ريش سفيدان طايفه عروس مي گويند: «خوب غذا را خورديم موقعش رسيد كه برگرديم»، يكي از ريش سفيدان طايفه عروس مي گويد: «به سلامت كه مي رويد ولي هرچه با خود آورديد بدهيد.» در اين هنگام مقدار پولي را كه در ازاء شيربها داده مي شود به ريش سفيدان طايفه عروس مي دهند و بعد از آن دعايي خوانده مي شود و از آلاچيق بيرون آمده به زناني كه براي بردن عروسشان آمدند مي گويند « ما اجازه گرفتيم شما عروستان را ببريد» و زنان به آلاچيقي كه عروس همراه با «ينگه هايش» در آن نشسته اند مي روند. ولي زنان طايفه عروس با گرفتن پاي زنان طايفه داماد ظاهرا مانع بردن عروس مي شوند كه اصطلاحا به آن «گوفرديك» يا «آياق آلماق» مي گويند و عروس نيز با دستهايش گوشه آلاچيق را محكم گرفته ظاهرا از رفتن امتناع مي ورزد.
اين عمل كه روزي جزء واقعيات عيني بوده به صورت رسم معنوي و به صورت سنت درآمده است. يعني حوادث مشهود و عيني آن روز، به صورت سنت در آمده و با اين لباس خود را به ما رسانده است.
به هر حال عروس را با روسري قرمز (كورته) سوار كجاوه مي كنند. روسري قرمز نشانه خوشبختي بوده و مادر عروس مقداري آرد را به علامت سفيد بختي به پيشاني عروس مي ريزد.
در اين موقع برادر عروس جلوي كجاوه را مي گيرد و او نيز ظاهرا مانع از بردن عروس مي شود، به هر طريقي او را راضي مي كنند و عروس را به خانه داماد حركت در مي آورند.
در اين موقع جوانان ده با پرتاب سنگ و كلوخ بر آنان نارضايتي خود را ابراز مي دارند. البته قبل از بردن عروس زنان دو طرف، روسري كوچكي را مي گيرند و به يكديگر پرتاب مي كنند و در هر پرتابي آبا و اجداد عروس و داماد را معرفي مي كنند. كاروان ديگري جهيزه عروس را مي برد. در ضمن عبور آنها از هر روستايي، مردمان ده براي خوشبختي عروس و داماد دعا مي خوانند.
يك رسم قديمي تر هم داشتند كه از اين قرار بود، عروس سوار بر اسب مي شده در حالي كه در دستش بره اي بود، داماد با دوستانش او را تعقيب مي كرد تا بره را از دست عروس بگيرد. اين عمل در واقع پيروزي داماد بر عروس بود، كه آن عمل «گوگ بوري» يا گرگ سبز ناميده مي شد.
در موقع آوردن عروس قسمتي از گوشت و استخوان سينه (گوسفند، گاو، شتر) كه شكل مثلث را دارد و «دوش» ناميده مي شود با سكه هاي نقره مي آويزند و آن را به خانه عروس مي برند و اين عمل در هر عيد قربان تكرار مي شود.
همراه با رسيدن عروس به طايفه داماد شور و غوغا به حداكثر خود مي رسد. مراسم «سچمك» اجرا مي شود و هر كدام از قوم و خويشان داماد سكه هاي پول به طرف مردم پخش مي كنند و از طرف ديگر مراسم اسب دواني و گورشمك (كشتي گيري) آغاز مي شود و بهترين اسب ها و برنده هاي كشتي، بايراق (جايزه) دريافت مي كنند.
عروس را به خانه عموي داماد وارد مي كنند. زني از درون در آلاچيق را گرفته مانع ورود آنان مي شود و تا هديه اي به او ندهند در را باز نمي كند كه به آن «قاپي ساقلاماق» مي گويند. بعد از وارد شدن عروس و ينگه هايش در گوشه آلاچيق پرده اي به نام «توتي» كشيده مي شود. دختران محل به ديدن عروس مي آيند، از اين لحظه به بعد عروس بايستي صورت خود را از پدر و مادر و قوم خويش عروس تا چند سال بپوشاند. اين عمل را «ياشينماق» مي نامند. در بين يموت ها كاملا چهره را مي گيرند ولي در بين گوگلان و تكه، دهن را با روسري مي گيرند و مي پوشانند.
بعد از صرف ناهار آخوندي به وكالت از طرف عروس و داماد كه به انتخاب خود آنان است نزد آخوند ديگري رفته مراسم عقد را برگزار مي كنند. (توضيح اين كه در بين تركمن ها مراسم عقد با وكالت انجام مي گرفت و در ادارات رسمي به ثبت نمي رساندند.)
وكيل عروس اشاره به وكيل داماد مي گويد «من از اين مرد مقداري طلب دارم كه همين الان مي خواهم» وكيل داماد با ظاهري پرخاشگر مي گويد «من از كجا به تو بدهكارم» و كار با يك دعواي ساختگي كه به آشتي مي انجامد پايان يافته و آخوند ضمن گذاشتن شيريني در دست آنان خطبه عقد را مي خواند و بعد طرفين از آبي كه اصطلاحا «نكا سو / آب نكاح» گفته مي شود مي نوشند. در اين حال چند زن منسوب به عروس و داماد بيرون از اتاق مشغول قيچي زدن هستند، به اين اعتقاد كه نيت هر دشمني در حين خواندن خطبه عقد در دم تيز قيچي پاره شود. در ضمن براي عروس و داماد قلب گوسفندي را كباب كرده و به دو نيم تقسيم مي كنند. نصف آنرا به عروس و نصف ديگر را به داماد مي فرستند تا بخورند به اين اميد كه قلب و دل آنها با هم باشد و هيچكس حق خوردن از اين كباب را ندارد.
قبل از غروب آفتاب دست عروس و داماد را در دست يكديگر گذاشته، زنان قبيله براي خوشبختي آنان شعر زير را مي خوانند كه در واقع تعيين خط مشي آينده آنهاست:
«آلاجا كوينگ گيدرمه .................. آرپا چوروك ايدرمه
ساغ الي ساري ياغدا ................. سول الي سوق اوندا
آغزلا قاپدرمه ............................. توي نيق لا دپدرمه
چاير كمين چرماشادينگ .............. مل لر كمين اورنا شادينگ
يوزدان يوزدان يوي دارادينگ .......... يوزليگ كوينگ گيدرادينگ
آل يانقاقدان آفشرادينگ ............... آلا يورقان دفشادينگ
آي يوزليني سانگا تافشرديم ........ سن حدايه تافشرديم»
ترجمه: پيراهن بد مپوشان، نان جو مخوران، دست راستش در روغن زرد، دشت چپش در آرد بگذار (كنايه از ثروت). نگذار كسي او را نيش بزند. مثل يونجه به هم بچسبيد مثل ساقه درخت مو به هم بچسبيد. پول هاي زيادي برايش خرج كن، پيراهن گرانبها برايش بخر، از لب هاي سرخش بوسه بگير. ماه رو را به تو سپردم، تو را به خدا سپردم.
و سه بار اين شعر تكرار مي شود و در وسط هر بار داماد را با مصايبش به دور آلاچيق مي گردانند و عده اي نوجوان با چوب و دست ظاهرا او را مي زنند.
بعد مراسم «چاي» است. به اين معني داماد و مصايبش با عده اي از نزديكترين دوستانش به آلاچيقي كه عروس در آن نشسته مي روند و از دست تازه عروس چاي مي نوشند و هر كدام، هديه اي مي دهند و بعد از پرسيدن نام و ساير خصوصيات ايل و طايفه برمي گردند. فلسفه اين چاي خوردن به اين علت است كه چون عروس و داماد همديگر را نديده بودند اين افراد و دوستان باعث باز شدن سر صحبت و حرف زدن عروس و داماد مي شوند. از طرف ديگر در خانه مادر داماد بين قوم و خويش «سويجليك هالتا» يعني كيسه هاي كوچكي كه از شيريني و نقل و سكه در آن است و معمولا عروس با خود مي آورد تقسيم مي شود و معمولا 30 الي 40 تا است.
فردا عروس را به خانه خود داماد مي آورند و به جاي كلاه دخترانه (بوريك)، پيشاني بند پارچه اي و دايره شكل به نام «آل دانقي» بر سر او مي گذارند كه البته در بين گوگلان ها «هاسوي» گفته مي شود.
بعد از دو روز عروس را به خانه خودشان بر مي گردانند كه در زبان محلي به آن «قايتارماق» مي گويند و پس از يك سال دوباره با مقداري جهيزيه جديد به خانه داماد مي آيد و اين رفت و برگشت 3 الي 4 بار تكرار مي شود كه عروس و داماد براي زندگي آينده پخته تر مي شوند. در اين مدت داماد به طور مخفيانه مي تواند همسر خود را ملاقات كند. بعد از اينكه عروس را براي هميشه به خانه داماد مي آورند، پدر عروس آمادگي خود را براي ديدار با داماد اعلام مي كند كه اصطلاحا آن را «ياراشماق / آشتي كردن » مي گويند يعني داماد با مصايب خود به ديدين پدر زن مي رود و دم در آلاچيق مي نشيند و از آلاچيق يك ظرف پلو براي او مي آورند، مقداري پول يا جنس براي داماد پيشنهاد مي شود كه بگيرد و داماد با قبول كم و يا زياد بودن مبلغ، پدر زن خود را مي بيند.
اگر قبيله داماد نتوانست بطور كامل شيربها را بپردازد، طرف عروس حق دارند دخترشان را به آنها ندهند. در اين صورت آگر عروس خود فرار كند و خود را به خانه داماد برساند ديگر حقي نخواهند داشت.
پي نوشت:
1- جامعه شناسي خانواده و ازدواج، ص 80.
منبع:
سيري در تاريخ سياسي و اجتماعي تركمن ها، امين الله گلي.
در طول تاريخ اغوزها در سرزمينهاي گرم و كم باران زيست مي كردند. از طرفي با توجه به زندگي ايلي آنها همواره به آب و مرتع نياز داشته اند. لذا در مواقع خشكسالي آنها به پيشگاه پروردگار خود رفته و باريدن باران را طلب مي كردند.
تركان اغوز تا قبل از پذيرش اسلام ، اعتقاد به انجام اعمال سحر آميز « يات » داشتند كه در زمينه طلب نزولات آسماني بود. سنگ يات يا حجر المطر به اعتقاد آنان و همچنين مغولان ، سنگ مخصوصي بود كه براي اقدامات كهانت و جادوگري به منظور طلب برف و باران بكار گرفته مي شد.
تركمنها « زنگي بابا » ، « يس بابا » و « چوپان آتا » را به ترتيب حافظ گله هاي گاو ، شتر و گوسفند مي دانستند. همچنين انبيايي مثل خضر و الياس را به ترتيب ناجي و اماندگان و گمشدگان خشكي و دريا مي پنداشتند. اما با توجه به اهميت آب و باران در امر دامداري و كشاورزي « يورقوت ولي » را هم نگهبان باران و حافظ اراضي و دامها در برابر خشكسالي محسوب مي نمودند. او در باور عامه تركمن ها پير مستجاب الدعوئي بود كه دعاي او براي طلب باران همواره مورد قبول خداوند واقع مي شده است.
در گذشته ، در زمان خشكسالي و كمبود باران ، تراكمه حيواناتي همچون بز ، گوسفند را به عنوان نذر يورقوت به جايي مي بستند و تا 2 يا 3 روز آن را تشنه نگه مي داشتند تا بدين وسيله يورقوت واسطه طلب باران و نزول آن گردد. پس از باريدن هم بلافاصله حيوان نذري را ذبح نموده ، صرف پختن « صدقه » مي كردند. مراسم « سويت قازان » نيز از ديگر اعمال و حركات در اين باب بود كه بازتاب آن جايگاه ويژه اي در فولكور و حتي مناجات نامه هاي ادباي تركمن از جمله شعر « ياغمور يا غدير خدايه » مختومقلي باز كرد. به نمونه اي از اين اشعار مي پردازيم :
سنينگ دك قادر دان ديلگ ديلارمن ( از قادر و توانايي چون تو تمنا مي نمايم )
رحم ايله ييپ ياغمور ( ياغمير ) يا غدير سلطانيم ( اي خدا بر ما رحم كن و باران را بباران )
غريبام ، غمگينام ، نالش ايلار من ( غريب و غمگينم و بر آستانت مي نالم )
رحم ايله ييپ ياغمور ( ياغمير ) يا غدير سلطانيم ( اي خدا بر ما رحم كن و باران را بباران )
اصولا زمانيكه آسمان ، از باريدن باران بر صحرا و كشت و زرع تشنه به مدت طولاني امتناع مي كرد و يا رودها ، نهرها ، بركه ها و چاه هاي مورد استفاده ايل خشك مي شد و يا در خطر خشكي كامل قرار مي گرفت ، و يا جيقير ( دولاب ) ، بووت ( آب بند ) نابودي را در زندگي خود احساس مي كردند، در اين زمان دست به سوي خداي خود دراز مي كردند تا شايد خود را از مرگ و نابودي برهانند. در شرق تركمن صحرا ( دشت گرگان ) مخصوصا در بين گوكلان ها در روز چهارشنبه گوسفندي را قرباني مي كردند و در مسجد اوبه خود به خواندن دعاي مخصوص مي پرداختند و در انتها با دستان كشيده بسوي آسمان ، رعد و برق و نزول باران را طلب مي كردند. آنگاه مراسم «سويت قازان » را كه آنان « طوي توتان » ( بر پا كردن جشن ) نيز مي گفتند ، برگزار مي كردند. در بين ساير ايلات و ساير طوايف تركمن يعني يموت ( مخصوصا آتاباي ) ، تكه و تيره هاي وابسته به آنان نيز اين مراسم در چنين شرايطي انجام مي پذيرفت. براي اجراي اين مراسم تعدادي از اهالي ايل يا اوبه در دسته هاي 20 الي 30 و گاهي 50 الي 60 نفر ه و اغلب بعد از نماز عشاء به دنبال ملاي اوبه خود به راه مي افتادند تا اشعار ويژه ي اين مراسم را با صداي بلند بخوانند و همراهان آمين يا ا... بگويند. در طول راه يك نفر كه اصطلاحا به او « اشك » ( خر ) ، مي گفتند از بين خود جمعيت انتخاب مي شد تا همراهان را به طور دائم مجتمع كرده و به راه پيمايي نظم بدهد و در ضمن اشياء و هدايايي از طرف مردم را گرفته و در كيسه يا توبره جمع كند.
در طول اين مراسم جمعيت همچنان كه اشعار مربوط به « سويت قازان » را مي خواندند، در جلوي هر آلاچيق يا خانه اي ( تام ) مي ايستادند و اشعار خود را تكرار مي كردند تا زماني كه صاحب خانه آرد ، قند ، پول ، كشمش و يا چيزهاي ديگري به خود هديه مي كرد. در روستاهاي شرق آق قلا در اوبه هاي محمد آلق ، سقريلقي ، گاميشلي ، قانقرمه ، اونق زن و صاحب خانه پس از بخشيدن وسايل ياد شده ، ظرف پر از آبي را نيز بر روي جمعيت مي پاشند كه نمادي از نزول باران در آينده اي بسيار نزديك بود. اين جمعيت در زمان حركت دوباره ، اگر صاحب خانه اي فرزند پسر نداشت ، آرزوي متولد شدن پسري براي او را نيز مي نمودند. اين گروه پس از مراسم معمولا براي « صدقه » دادن در شب بعد ، وسايل را در اختيار چند نفر با صلاحيت و معتمد مي نهادند. گاه مقداري را هم بين خود تقسيم مي كردند و سپس متفرق مي شدند. اما رايج ترين ابيات و اشعاري كه در طول راه پيمايي سويت ( سويد ) قازان مي خواندند، عبارت اند از :
سويد قازان آ سويد قازان ( كفش دوزك اي كفش دوزك )
سويد قازانا نا گرگ ؟ ( كفش دوزك چه مي خواهد ؟ )
چيقم چيقم بيز گرگ ( پارچه هاي رنگين مي خواهد )
آش بيشرديم دوشرديم ( پلو پختم و آماده اش كردم )
يتيم اوغلان چاغرديم ( و پسر يتيمي را دعوت كردم )
دويرماني قايتمارام ( كه تا سيرش نكنم دست بر نمي دارم )
بير اشه جك گتير ديم ( الاغي را من آورده ام )
آنگر دماني گتيمرام ( كه تا عرعر نكند ، نمي روم )
بير بو له جك بولوت گتيردم ( تكه ابري را هم آورده ام )
ياقدرماني گتيمرام ( كه تا نبارد نخواهم رفت )
بر انينگ اوغلي بولسون ( و هر كس صدقه دهد اميدوارم صاحب پسر شود )
برمد قيزي بولسون ( و هر كه ]صدقه[ نداد صاحب دختر شود )
قوت وتيني گوردينگمي ( آيا خبر خوشي شنيده اي )
قوتا سلام بردينگمي ؟ ( و جوابي به آن داده اي ؟ )
شو آي دوغاندان باري ( آيا از آغاز اين ماه )
باقين قارا سين گوردينگمي ( روي باران را ديده اي ؟ )
پس از خواندن اين بند به روي مشك و يا انبان پوستي كه گروه به همراه آورده بود آب پاشيده و در ادامه چنين مي خوانند :
بير اشه جيك گتيرديم ( الاغي را من اكنون آورده ام )
دويور ماني گتيمريم ( تا سيرش نكني بر نمي گردم )
بير تورباجيق ( هالتاجيق ) گتيرديم ( توبره اي ( كيسه اي ) با خود آورده ام )
دولدور ماني گتيمريم ( تا پرش نكني بر نمي گردم )
نمونه هاي ديگري از اشعار در طلب باران وجود دارد كه در بين تراكمه مرسوم است . در زمان وزش باد شديد ، بازي « اوس » كه به نام اولين مصراع يك چهار پاره است ، توسط دختران خردسال انجام مي گرفت :
اوس ساچيم اوس ( رشد كن اي موهاي من ، رشد كن )
اولمه سنگ كس ( اگر رشد نمي كني بريده باد )
بيليمه قوشاق ( بر كمرم شاليست )
آتيما دوشاق ( به پاي اسبم مرا ببند )
در زماني كه نخستين قطران باران بر زمين مي باريد ، از فرط خوشحالي كودكان تركمن به وجد آمده ، حلقه مي زدند و پروانه وار پاكوبان و كف زنان ترانه معروف « ياغين ياغارا گلدي » را اينگونه با صداي بلند و هلهله وار مي خواندند :
ياغين يارغارا گلدي ( باران باريدن گرفت )
سامان سووارا گلدي ( موقع جدايي كاه از دانه رسيد )
قيزلار اوينارا گلدي ( وقت بازي دختران رسيد )
قيزلارينگ اجه لري ( مادران دخترها مي آيند )
تزك ييغارا گلدي ( براي جمع آوري پهن گاو )
قيش ايريلپ ياز گلر ( زمستان مي رود ، بهار مي آيد )
به هنگام باريدن برف به ويژه در پايان آن همزمان با آفتابي شدن هوا و لطافت فضا توام مي گشت ، ترانه ريتميك وموزون زير خوانده مي شد :
قار ياغار آ ، قار ياغار
قاميشليقدان گون دوغار
ينگام قاچاق ، من قوچاق
آراميزدا قوچ پيچاق
قوچ پيچاقينگ قيني بار
منينگ انجام جاني بار
قار ياغار آ ، قار ياغار
قاميشليقدان گون دوغار
منبع با اختصار : كتاب مردم شناسي تركمنهاي ايران ، عقيل تقوي ، 1388
استان كرمان محل سكونت مردمي با عقايد متنوع ديني و مذهبي است كه عمدتاً تحت تاثير فضاي فرهنگي اسلامي و ايراني شكل گرفته است.علاوه برمسلمانان شيعه، پيروان زرتشت، فرقه شيخيه، اهل حق و. . . . نيز در محدوده استان زندگي ميكنند كه هر كدام از آنها آيين و مراسم مذهبي و ديني خاصي دارند.
به طور كلي فرهنگ منطقه كرمان بر بنياد دو عامل شكل گرفته است. از يكسو زيستگاه طبيعي و اقليمي خاص و از سوي ديگر تاريخ سخت و پر جنگ و جدال آن. اين جدال دايمي با طبيعت كويري منطقه و دور افتادگي جغرافيايي، ساليان متمادي ادامه داشته و به قناعت و صبوري مردم منطقه منجر گرديده است.
فرهنگ زرتشتي
در حال حاضر نزديك دو هزار زرتشتي در كرمان زندگي ميكنند. اين اقليت مذهبي داراي آيينها و مراسمي هستند كه از اعتقادات ديني آنها سرچشمه ميگيرد و اجراي بعضي از مراسم آنها در تمام جامعه كرمان به چشم ميخورد. آيينهايي مثل جشن سده و جشن مهرگان از جمله آنها ميباشد.
اعياد مذهبي
مراسم جشنهاي مذهبي مسلمانان از قبيل عيد قربان، عيد فطر،. . . . با شكوه تمام در سراسر استان برگزار ميشوند. برگزاري مراسم مذهبي اين اعياد در روستاها و در ميان عشاير استان رونق ويژهاي بر خوردار است و در مناطق شهري نيز به ويژه در ميان خانوادههايي كه عقايد عميق مذهبي دارند به نحو برجستهاي برگزار ميشود.
جشن سده
جشن سده از آيينهاي زايش و رويش است كه هم در ميان عشاير كرمان و هم كشاورزان و باغداران(زمستان به پايان ميرسد و بهار آغاز ميشود) برگزار ميگردد.
سده به معني آتش كشنده و آتش شعله بلند است و نام روز دهم بهمن است. آتش و اجاق كانون آغازين حيات است بقاياي آتش، نشانه دوام نسل خانواده است. بقاي آتش، نشانه دوام نسل و خانواده است.
آيين سده در ميان عشاير بافت و سيرجان(سده سوزي چوپاني) خوانده ميشود. زرتشتيان كرمان پنجاه روز پيش از جشن نوروز در گبر محله باغچه بوداغ آباد اين مراسم را برگزار ميكنند.
جشن مهرگان
در اوستا روايت است كه مهر همان ايزد مهر است كه در روز آغازين زمستان زاده شده است و ميترا نام دارد. در ايران باستان اين جشن را ميترا كانا مينامند، كه بعدها به مهرگان تبديل شد.
از طرفي آيين مهر پرستي كه روزي جهان را در بر گرفته بود بر دين زرتشت اثر گذاشته و در سدههاي بعد به جشن مهرگان تبديل شده است. روايت ديگر آن است كه مهر همان مهر خورشيد، نور و گرمي، مهرباني و محبت و فروز مينويي و عهد و پيمان ميباشد و نيز چيرگي شاه فريدون پيشدادي بر ضحاك تازي است.
در اين روز در بسياري از مكانها بازار بر پا ميشود و مردم شادي ميكنند. در تقويم اوستا جشن مهرگان برابر 16 مهر است اما چون در تقويم كشوري شش ماه از سال 31 روز است، بنابر اين جشن شش روز جلوتر و روز دهم مهر خواهد بود.
از مراسم ديگر ايزد مهر، مراسم قوچ اندازون است، در آيين مهر قوچ، نماد مهر است. قوچ يا پازن را در گله ميش و نر مياندازند. نخست آن را بارنگهاي سرخ و سبز به طرز دل انگيزي ميآرايند و بر پشت آنها نقوش مختلفي از جمله نقش چهارخال يا چهار سوي چليپا براي دفع چشم زخم و گزند رنگ آميزي ميكنند و سپس طلب فراواني و باروري قرباني ميكنند.
زيارت پنج تن يا جشن سر سال نوروز
اين مراسم همه ساله از آغاز سال نو به مدت سه روز در اطراف آرامگاه يا زيارتگاه پنج تن در مهناباد در خاك رودبار جيرفت برگزار ميشود و همزمان با آن بزرگترين بازار سالانه منطقه نيز تشكيل ميشود.در اين هنگام مهناباد به صورت بازاري در ميآيند كه از سادوئيد تا منوجان و از فارياب تا دلگان بلوچستان براي شركت در بزرگترين اجتماع روستايي عشايري منطقه گرد آمدهاند.
زورخانه
زورخانه محل ورزش هاي پهلواني ايران است. در اين مكان، زير يك سقف گنبدي شكل كه گود ورزش درست زير آن قرار دارد، مرشد با ضرب به خصوصي شروع ورزش را اعلام مي كند: اول شنا، بعد ميل گرفتن، چرخ، پارو زدن، كباده گرفتن با آهنگ همراه با اشعار شاهنامه و مدح مولا علي (ع) برخي از اين حركات دسته جمعي و بقيه انفرادي انجام مي شود. در پايان ورزش مرشد دعا مي خواند و ورزش كاران با گفتن امين و بوسيدن زمين، از گود خارج مي شوند.
گل ريزان:
يكي از صفات نيك ورزش كاران باستاني، احساس همدلي آنان نسبت به هم است. اين احساس در مراسم گلريزان تبلور مي يابد. به اين ترتيب كه اگر يكي از ورزش كاران با سابقه از لحاظ مالي در تنگنا باشد، با ترتيب دادن مراسم گلريزان و دعوت از افراد مختلف، سعي مي كنند مشكل او را بر طرف كنند. براي اين كار در شبي معين گرد هم مي آيند و در پايان ورزش، ميان دار كه سابقه و احترامي بيش از سايرين دارد، در وسط گود شروع به چرخيدن مي كند و از هر يك از مدعوين براي فرد نيازمند پول جمع مي كند.
كمربند بازي يك دايره در وسط مي كشند. پنج نفر در دايره مي ايستند و 5 نفر كمربندها را به نحوي در دايره مي گذارند كه سگكها به طرف بيرون باشد. افرادي كه بيرون دايره ايستاده اند سعي مي كنند كمربند را از داخل خط بردارند. در اين تلاش اگر كسي كه داخل بود بيرون كشيده شود، كتك مي خورد و مي سوزد. از سوي ديگر كساني كه داخل هستند، افراد بيروني را به داخل مي كشند، كتك مي زنند و بيرون مي اندازند. وقتي تمام افراد يك گروه بسوزند، آن گروه بازنده محسوب مي شود. در اين مورد اگر يك نفر از افراد بيرون دايره به يكي از افراد داخل دايره لگد بزند، همه افراد آن گروه مي سوزند و بازنده مي شوند.
بازي بارون مي آد جرجر
وقتي باران مي بارد بچه ها تنها يا دسته جمعي به حياط خانه مي روند. زير باران مي ايستند و هر دو دست را صليب وار باز مي كنند. به آسمان نگاه مي كنند و دور خود مي چرخند و مي خوانند:
بارون مي آد جرجر /پشت خونه هاجر /هاجر عروسي داره (كرده) /دم تخروسي داره (كرده) /جارو كنيم بهر تو /پارو كنيم بهر تو /تيغ نرود پاي تو.
بازي جم جمك برگ خزون
براي شروع، به اتفاق آرا يكي از بازيكنان را به عنوان «اوستا» انتخاب مي كنند و همگي دست ها را مشت كرده روي هم مي گذارند و شروع به خواندن اشعار مي كنند: جم جمك برگ خزون /مادرم زينب خاتون /گيس داره قد كمون /از كمون بلند ترك /از شبق مشكي ترك /گيس او شونه مي خواد /شونه فيروزه مي خواد /هاجستم و واجستم /تو حوض نقره جستم /نقره قلمدونم شد /هاجري به قربونم شد.
زماني كه اشعار خوانده مي شود بچه ها دست هاي مشت كرده خود را در جا مي جنبانند. با تمام شدن اشعار بچه ها بايد با زيركي بلافاصله دست هاي خود را كنار بكشند. از خطر گرفتار شدن به دست «اوستا» برهانند . در غير اين صورت بازنده بازي خواهند بود.
برخي ديگر از بازيها عبارتند از:
الك دولك، چوق توپ، گال گالك، يه قل دو قل، دورنا بازي، دوز قلعه.