در منتهي اليه سمت غربي شهر قديمي زنجا ن ،آرامگا ه موسوم به مقبره ميرزا قرار گرفته است اين همان آرامگاهي است كه ادوارد براون آن را ذكر مي نمايد .صاحب آرامگاه ميرزا ابوالقاسم مجتهد است . ايشان يكي از روحانيون طراز اول عصر ناصري در شهر زنجان ودر قلع و قمع عوامل ملا محمد علي باب موثر بوده است .
در اين آرامگاه حداقل دو شخصيت مذهبي مدفون است . نخست آيت اله محمد كاظم ،پدر ميرزا وسپس در سال 1292 هجري قمري ميرزا ابوالقاسم مجتهد پسر ايشان از دار فاني به منزل باقي شتافته ودر اين محل دفن شده است .
بناي آرامگاه در كليا ت از دو قسمت تشكيل يافته ، قسمت نخست ايوان ورودي واطاقهاي جانبي آن و قسمت دوم شبستا ن مي باشد . سقف ايوان با قوسهاي پنج او هفت تند مزين است ودر بالاي آن پوشش آجري يكنواختي را از ايوان سلب مي نمايد در طرفين اين ايوان دو ستون نماي چسبيده به آن تعبيه شده است .
اطاقهاي ايوان دو طبقه بوده واز سمت جنوبي راه پله اي دارد كه به پشت بام هدايت مي گردد.
قسمت دوم كه محل اصلي آرامگاه است بلاواسطه پشت سر ايوان احداث شده و سقف شبستان راگنبدي با ساقه ي نسبتا"بلند پوشش مي نمايد . ارتفاع ساقه گنبد زياد و نسبت به ارتفاع عرقچين نامتناسب است . بهر تقدير روشنايي شبستان از طريق شباك هاي ساقه گنبد تا مين مي گردد. تارپود بنا از آجر و تقريبا"فاقد تزيينات مي باشد .
آرامگاه ميرزا در وسط محوطه اي كه با استفاده از ديوار محاط گرديده قرار دارد ودر مدخل اين محوطه يك واحد عنصر شبيه به مناره ايجاد شده پلان اين مناره آجري در رقوم كف فعلي،هشت ضلعي متمايل به منتظم و سپس پلان آن به دايره تبد يل شده و پايان بخش آن مقرنس هاي آجري نسبتا"زيبا آن را مزين نموده اند . در وضعيت فعلي آرامگاه ميرزا مشكلل حاد استاتيكي ندارد وزدودن كاه گل موجود از گنبد و بند كشي كل بنا ضرورت دارد . ديوار محوطه بنا در سالهاي اخير توسط شهرداري بازسازي شده است . آرامگاه با عنا يت به قدمت و سبك معماري آن داراي بار فرهنگي تاريخي بوده و لذا امر حفاظت بر آن مترتب مي باشد .
ميرزا ابوالقاسم مجتهد (192-1224 ه.ق)
يكي از حوادث بزرگي كه در تاريخ زنجان روي داده و بر مسير و سرنوشت بعدي شهر تاثير بسزايي داشته ، بي گفتگو قيام شخصي به نام ملامحمدعلي زنجاني (عليمردان خان) در سال 1267 ه.ق بر عليه حكومت وقت است. حاكم زنجان در اين موقع امير اصلان خان مجدالدوله ، دايي ناصرالدين شاه بود كه بلافاصله پس از مرگ محمد شاه قاجار (1265 ه.ق) به اصرار مهدعليا ، مادر ناصرالدين شاه ، جايگزين عبدالله ميرزا فرزند يازدهم فتحعلي شاه شده بود.
ملامحمدعلي به سبب فتواهايي كه صادر ميكرد اعتبار و شهرتي كسب كرده بود ، از جمله روزه متوالي سه ماهه رجب و شعبان و رمضان – واجب نمودن نماز نافله و جعفرطيار – حرام دانستن متعه و ... با توجه به اين كه دوران وي مواجه با اوج گيري دعاوي سيدعلي محمدباب بود ، روحانيون وقت(از جمله ميرزا ابوالقاسم مجتهد) وي را به بابيت منتسب كردند تا نفوذ و محبوبيت وي را از بين ببرند. جالب آنكه وي اين اتهام را تلويحا" مي پذيرد و به خويشتن لقب حجت ميدهد تا بابيان زنجان را كه تعداد كمي نبودند با خود همراه سازد . اما در يكي از گزارشهاي نماينده سياسي بريتانيا در ايران به وزارت خارجه آن كشور آمده است وي در نامه اي به اميركبير اين اتهام را نپذيرفته است و گويا اميركبير پاسخ داده بود ملامحمدعلي براي اثبات ادعاي خويش بايد به دربار آمده و خود را تسليم نمايد. نتيجه اينكه اين فتنه بيشتر ريشه هاي سياسي و اجتماعي داشته تا مذهبي .
در نهايت اين اختلاف شديد ميگردد ، بنحوي كه هردوطرف حكم به جهاد ميدهند و درگيري خونيني بين طرفداران ملامحمد علي و روحانيون صورت ميگيرد. نيروهاي دولتي نيز به نفع روحانيون زنجان وارد عمل شده و پس از كشته شدن 1500 سرباز و هزاران نيروي مردمي پايان مي پذيرد و ملامحمدعلي در اين جنگ كشته مي شود.
فتواي قتل و اعدام طرفداران ملامحمدعلي زنجاني(عليمردان خان) توسط دوشخص صادر ميشود: مرحوم آقاي سيدمحمد و مرحوم آقاي ميرزا ابوالقاسم مجتهد . به عنوان مثال يكي از طرفداران ملا محمد علي به نام "شيخي" كه در شجاعت نامدار شهر بود ، توسط ايشان اعدام گرديد.
آنچه كه ميتوان راجع به خاندان ميرزايي و ساير روحانيون متنفذ شهر گفت اينست كه اداره شهر با موافقت ايشان صورت مي گرفته و حاكمان هميشه در مسائل مختلف نظر آنها را لحاظ ميكردند. بعنوان مثال در كتاب خطي احتشام السلطنه كه در سال 1306 ه.ق (1888ميلادي) در زنجان حكومت ميكرده ، آمده است ، مشكل اصلي در حكومت بر شهر زنجان حضور تعداد زيادي از روحانيون متنفذ و صاحب محاكم شرعي ست كه در كارحكومت و حاكم فراهم مي آورند . وي از كساني چون ميرزا ابوعبدالله ، ميرزا ابوالمكارم و حاجي ميرزا ابوطالب (فرزندان ميرزا ابوالقاسم) و طلاب مدرسه مسجد سيد كه شاگردان آخوند ملاقربانعلي بودند ياد ميكند.
از ميرزا ابوالقاسم بيش از پنجاه كتاب و رساله باقي مانده است و گويا در يكي از السنه خارجي نيز مهارت و تسلط داشته ، وي در اواسط روز دوشنبه سوم جمادي الاولي سنه 1292 در سن هفتادسالگي دارفاني را وداع مي كنند و در مقبره مخصوص به خود در خارج شهر (آن روزگار ) دفن مي گردد.
ادوارد براون كه در اسل 1887 ميلادي (1305ه.ق) از زنجان عبور نموده در كتاب خود مي نويسد ما از دروازه غربي شهر زنجان وارد شهر شديم و از طرف راست قبرستان بزرگي كه گنبد دو امامزاده در آن ديده مي شد عبور كرديم . كه منظور وي همان مقبره مرحوم ميرزا و مرحوم سيدمحمد مجتهدي در شمال شرقي گورستان پايين است.
سه فرزند ذكور از مرحوم حاج ابوالقاسم باقي مي ماند به نامهاي حاج ميرزا ابوالمكارم – حاج ميرزا ابوطالب و حاج ميرزا ابوعبدالله .
حاج ميرزا ابوالمكارم (1255-1320 ه.ق)
وي در سال 1292 ه.ق به منتصب قضا و فتوي و مرجعيت در زنجان مي رسد و در پيش آمد قضاياي مشروطيت و فتنه و فسادي كه بر اثر آن بين مردم بروز كرده آن مرحوم بهمراه ملاقربانعلي معروف به حجه الاسلام رو خواباندن انقلابات و تسكين احوال عامه دخالت هاي موثر داشته است. وي در سال 1330 ه.ق در زنجان به سن هفتادو پنج سالگي وفات كرده و در جوار پدرش ، بقعه ميرزايي به خاك سپرده ميشود.
حاج ميرزا ابوطالب (1259-1329)
دومين فرزند حاج ميرزا ابوالقاسم مجتهد است كه برخي وي را مخالف مشروطه و برخي از طرفداران شيخ فضل الله نوري دانسته اند. وي در سال 1300 ه.ق وطن خود را به تهران منتقل كرده و در آن جا با شاهزاده خانمي از خاندان قاجار كه گويا دخترعموي ناصرالدين شاه بوده ، ازدواج مي نمايد. وي زندگي مرفه اي داشته اما در نهايت در جريان مشروطيت پس از دريافت نامه هاي تهديدآميز بطرز مشكوك و مبهمي در خانه خود وفات مي يابد.
حاج ميرزا ابوعبدالله (162-1313)
كوچكترين فرزند ذكور حاج ميرزا ابوالقاسسم مجتهدست . پس از تحصيل علوم در قزوين – مشهد و سبزوار به زنجان برگشته و تا پايان عمر به ارشاد و تاليف متاب در اين شهر مي پردازد . وي عكاسي را جايز نمي دانستند ، لذا عكسي از ايشان در دسترسي نيست.
خاندان ميرزايي و مشروطيت:
فرزندان ميرزا ابوالقاسم و ساير طلاب مدرسه و مسجد سيد در جريان مشروطيت (1327ه.ق) نقش موثر داشتند. آنها بدليل انحرافاتي كه در مشروطه بروز كرده بود با مشروطه خواهان از جمله نمايندگان آنها در زنجان مانند عظيم زاده و علي اكبر خان كه از طرف يپرم خان ارمني براي تبليغ مشروطه به زنجان آمده بودند به مخالفت برخواستند . به نحوي كه در اثر سو, استفاده يكسري اشخاص ثالث به زدوخورد نظامي بدل شده و در نهايت عظيم زاده و علي اكبرخان به قتل مي رسند . يپرم خان نيروي كمكي از تهران به زنجان مي فرستد و خود نيز به زنجان مي آيد و سرانجام زنجان به تصرف مشروطه خواهان در مي آيد و حاج ملاقربانعلي معروف به حجه الاسلام به خارج از زنجان مي گريزد اما در مدت كوتاهي بدست جهانشاه خان افشار گرفتار آمده و به كاظمين تبعيد مي شود.
آثار و بناهاي بجا مانده از خاندان ميرزايي :
مسجد و مدرسه ميرزايي بالا و پايين در شهر زنجان توسط حاج ميرزا ابوالقاسم مجتهد بناگرديده است.
اين دو بنا در قسمتي از بازار زنجان (بين خيابان فردوسي تا ابتداي بازار پايين) كه به بازار و راسته ميرزايي مشهور است واقع مي باشد. همچنين گفته ميشود در جبهه شمالي بازار ، روبروي مسجد ميرزايي نجفي(پايين) ، كوچه ميرزايي واقع است كه خانه ميرزايي ها نزديك به بازار ، سمت شرق كوچه قرار دارد.
منابع:
فصلنامه فرهنگ زنجان تابستان 79
فصلنامه فرهنگ زنجان بهار 80
كتاب فرهنگنامه زنجان : محمدرضا روحاني
كتاب تاريخ زنجان: رامين سلطاني
كتاب تاريخ زنجان : هوشنگ ثبوتي
مجموعه تاريخي شيخ براق يا چلپي اوغلي:
بناي معروف به پير احمد زهر نوش امروزه در منتهي اليه جنوب شهر ابهر و در وسط ميدان پير قرار دارد. در حدود يك دهه پيش كه شهر گسترش زيادي نداشت، انتهاي خيابان 17 شهريور، منطقه بازي بود كه بقعه پير احمد در آن قرار داشت. اين بنا پس از توسعه شهر و احداث خيابانها و معابر جديد، در وسط ميداني كوچك قرار گرفت و پيرامون آن كه در گذشته گورستان بود، به عنوان فضاي سبز ميدان در نظر گرفته شد. در هر صورت بعد از احداث ميدان، بناي تاريخي پير در وسط فضاي سبز ميدان كه با نرده هاي آهني محصور شده، قرار گرفت.
كاركرد بنا:
توجه به نقشه بناي موجود و نگاهي به متون تاريخي نشان مي دهد كه اين مجموعه داراي دو كاركرد متفاوت بوده است. وجود سردابه در داخل گنبد خانه نشانگر استفاده از اين بخش به عنوان يك مكان تدفيني است. هر چند به دليل حفريات غير مجاز امروزه اثري از قبر يا قبرهاي احتمالي باقي نمانده است، اما شكل سردابه در زير يك گنبد خانه به عنوان يك مكان تدفيني همواره در معماري دوران اسلامي مورد استفاده قرار گرفته است. در متون تاريخي نيز به آرامگاه برخي مشاهير قرون اوليه و مياني شهر ابهر در نزديكي شهر به خصوص آرامگاه ابوبكر عبدالله بن طاهر ابهري اشاره شده است. به گفته برخي معتمدين در گذشته بر روي سردابه، در داخل گنبد خانه سنگ قبر هايي وجود داشته كه هويت مدفونين را مشخص مي كرده است. امروزه بر روي سنگ قبري كه توسط برخي پژوهشگران و علاقمندان ابهر تهيه شده نام چهار شخصيت به عنوان مدفونين در اين گنبد خانه ذكر شده است. اين چهار شخصيت عبارتند از ابوبكر عبدالله بن طاهر ابهري ( 330 ه.ق )، ابوبكر محمدين عبدالله بن طاهر طيان ابهري( 289-375 )، ابوبكر احمد بن حسن ابهري معروف به پير احمد زهر نوش ( 831 )، شيخ شهاب الدين ابهري متوفي در دوره صفوي. هرچند در كتاب تاريخ ابهر نام 6 شخصيت و در كتاب تاريخچه گنبد و پير احمد نام 4 شخصيت ذكر شده است. در ميان تمامي اشخاص ذكر شده نام ابوبكر عبدالله بن طاهر ديده مي شود. اطلاعات ما در باره بخش الحاقي بنا به دليل تخريب بيش از حد آن در گذشته و باز سازي آن در دهه هاي اخير بسيار ناقص است. برخي متون تاريخي حكايت از وجود مشايخ و صوفيان زيادي در طي قرون اوليه و مياني اسلام در ابهر داشته اند. بنابر اين با توجه به اين كه ابوبكر عبدالله بن طاهر يكي از بزرگان مشايخ صوفيه بوده بسياري از پژوهشگران معتقدند كه بناي الحاقي به گنبد خانه از مراكز عبادتي بوده و به عنوان خانقاه صوفيان استفاده مي شده است.
گنبد سلطانيه (زنجان ) ، اين گنبد در 36 كيلومتري جنوب شرقي زنجان و 4 كيلومتري جاده قزوين – زنجان در شهر سلطانيه واقع است . بنايي عظيم و ممتاز است كه در وسط شهر قديمي سلطانيه بنا گرديده است . در خصوص تاريخچه شهر سلطانيه و گنبد معظم آن مي خوانيم: هنگامي كه ارغوان خان – پسر آباقا خان – چهارمين ايخان مغول براريكه سلطنت تكيه زد ، تصميم گرفت در محل سلطانيه فعلي شهري بنا كند . بدين رو دستور داد « قلعه اي كه دور باروي آن 12هزار گام باشد ، از سنگ تراشيده بسازند ». ارغون پس از ساختمان اين قلعه ، در حالي كه هنوز نيمه كاره بود ، در آن مسكن گزيد و به سال 691 ه . ق در گذشت و در همان جابه خاك سپرده شد . غازان خان – جانشين وي – از پيگيري كار پدر منصرف شد و متوجه تبريز و احداث محله شنب غازان گرديد . با به حكومت رسيدن الجايتو به سال 702 ه. ق كار ساخت شهر سلطانيه از سر گرفته شد . وي دستور داد شهري بساز ند كه دور آن 30 هزار گام باشد ؛ همچنين قلعه اي كوچك به مساحت 2000 گام كه با حصار و 16 برج در بر گرفته مي شد . عرض ديوارهاي قلعه به اندازه اي بود كه چهار سوار به آساني مي توانستند در كنار هم بر روي آن حركت كنند . الجايتو همچنين امر كرد آرامگاه با شكوهي براي وي بسازند . سلطان ايلخاني براي ساخت اين بنا تمام هنرمندان و صنعتگران و تجار زبده ايران را به شهر سلطانيه كوچ داد و براي اسكان آنها محل هايي در نظر گرفت . به بزرگان و در باريان نيز سفارش كرد كه به ساخت بناهايي در سلطانيه بپردازند . آنها نيز براي جلب توجه شاه ، در شهر ، محله هايي با عمارتهاي عالي بنا كردند ؛ ازجمله چلبي اوغلو و خواجه رشيد الدين فضل الله وزير كه براي خود محله و عمارت هايي ساختند . در سال 710 ه . ق كار ساختماني شهر به پايان رسيد و بعد از تبريزبه صورت بزرگترين شهر امپراتوري ايلخاني در آمد . الجايتو در سال 716 ه. ق ، بعد از يك بيماري نسبتاً طولاني در گذشت و با فوت او ، موقعيت سلطانيه نيز ساقط شد و با سقوط سلسله ايلخانان ، آخرين رمق سلطانيه كشيده شد . سلطانيه در سال 786 ه. ق در حمله تيمور لنگ غارت و چپاول شد و بسياري از ابينه آن ويران گشت و مردمانش كوچ كردند . در عهد ميران شاه – پسر تيمور – اين شهر دوباره مورد ويراني قر ار گرفت و سرانجام در نتيجه جنگي كه بين قرا يوسف و فرزند ميران شاه به نام ابوبكر رخ داد ، شهر سلطانيه به كلي موجوديت سياسي و اقتصادي خود را از دست داد و تبريز دوباره جاي آن را گرفت . در نوشته مورخان در خصوص بناي گنبد و ارگ سلطنتي مطالب در خور توجهي به جاي مانده است ابو القالسم كاشاني مورخ دو دهه نخست قرن هشتم ه.ق معاصر الجايتو – در اين مورد مي گويد : « ابواب البرّي مشتمل بر چند مواضع عالي از مدارس و خانقا و دار الشفا و دارالحفاظ و غير هم تا نوزده عمارت بر عدد حروف ».
حافظ ابرو ، اطلاعات دقيق تري از ارگ در اختيار ما گذاشته است : «سلطان الجايتو از براي مدفن خود در اندرون قلعه عمارتي ساخته است و آن را ابواب البر نام نهاد و گنبدي مثمن بزرگ عالي كه قطر آن شصت گز است ، در غايت تكلف و ارتفاع آن صدو بيست گز چنانچه در اقصي بلاد عالم مثل آن عمارتي نشان نمي -دهند . پنجره هاي آهن كوب بسيار كرده ؛ از آن جمله يك پنجره سي ارش طول در پانزده ارش عرض دارد و متصل آن گنبد چند عمارت عالي ساخته است . مسجد ي بتكلف و در الضيافه و دارلسياده و موقو فات بسيار بر آن وقف كرده و سرايي به جهت خاصه خود دراندرون قلعه ساخت . چنانچه صحن سرا را صد در صد نهاده اند و صفحه عالي بر مثال ايوان كسري و دوازده سراچه در حوالي آن متصل سرا از هر يك پنجره دري بصحن سراي بزرگ گشوده و صحن آن را از سنگ مر مر فرش انداخته وديوانخانه بزرگ كه دو هزار آدمي در آن بگنجند و آن را كرياسي نام كرده و غير اينها ذكر شد . پادشاه و امرا عمارت بسيار در اندرون قلعه كرده اند »
شمس الدين محمد بن محمود آملي – يكي از مدرسان مدارس سلطانيه در قرن هشتم ه. ق در كتاب « نفايس الفنون في عرايس العيون »مي نويسد : «ازآن جمله شهر سلطانيه كه در شهور سنه اربع و سبعمائه (704 ) بنياد نهاد و در مدت ده سال به مرتبه رسانيد كه از بلاد ربع مسكون معمور تر شد و در وسط سلطانيه قلعه اي بس عالي بمقدار شهري بنا فرمود و جهت مرقد خود گنبدي بس عالي باهشت منار بر سر آن ساخته و در حوالي آن خيره از جامع و خانقاه و مدارس و دار السياده كه هرگز مثل آن در جان نديده و نشنيده بفرمودو بسياري از املاك نفيسه بر آنجا وقف كرد . چنانچه حاصل آن در عهد دولت او بصد تومان مي رسد و چون اينجمله بتعليم و ارشاد وزير عالم عادل صاحب سعيد شهيد خواجه رشيد الدين طاب مثواه بود و نيابت توليت بدو داد و در انجا ده مدرس و بيست معيد و صد نفر از طلبه علم و بيست صوفي و دوازده حافظ و هشت موذن و چهار معلم تعيين فرمود . » از مجموع گفته مورخان مذكور چنين نتيجه گرفته مي شود كه بناهاي ارگ عبارت بودند از ابواب البّر ( گنبدسلطانيه ) ، مدارس ، خانقاه ، دار الشفا ، دارالضيافه ، درالحفاظ ، در السياه ، مساجد ، خوانق ، دارالقرائه ، دار الحديث و بناي كرياسي ، سراهاي مخصوص و 12 سراچه ديگر و ديگر قسمت هايي كه در منابع نيامده است .امروز از تمام بناهاي ذكر شده تقريباً تنها گنبد سلطانيه باقي مانده و بقيه از بين رفته اند . اين گنبد از معماري بسيار كتكاملي برخورد ار است كه در اينجا به طور خلاصه بدان پرداخته مي شود .
زمين اين بنا طبقات فشرده شن و ماسه به عمق تقريبي 8 متر تشكيل شده كه معماران گنبد تنها شالوده اي كم عمق و كم عرض تهيه ببينند ؛ به طوري كه پي ها در اكثر بخش ها به غير از بخش شمالي ، از 50 يا 60 سانتي متر تجاوز نمي كند و همين پي نيز در محل درها و پنجره ها بريده شده است و اين حاكي از اطمينان و اعتمادو دانش معماران زمان دارد . با توجه به چاهي كه در كف بنا به عمق 9 متر كشف گرديده و هيچ علامتي از استفاده آن موجود نيست ، به نظر مي رسد كه هدف از كندن آن ، آزمايش مقاومت خاك جهت بر پا كردن بنايي با ارتفاع حدود 50 متر بوده است . بنا بر روي هشت ضلعي به خاطر الحاقات ديگر، دگرگون شده ؛ امّا در طبقات بالاتر كاملاً مشهود است . اين بنا 5/48 متر ارتفاع دارد و 60/25 متر قطر دهانه گنبد آن است عرض جزرها ، 87/6- به استثناي جزرهاي شمال غربي و شمال شرقي كه به عرض 40/12 متر است – و طول آنها از بيرون 17 و از داخل 60/8 متر است . اين جزر ها در درون علاوه بر راه پله ها داراي 8 ايوان مرتفع و نزديك به 500 اتاق و حجره هستند .
درباره ورودي هاي اصلي به فضاي داخلي ، به خاطر وجود راه هاي متعدد ، نظريه هاي مختلفي ابزار شده كه عمدتاً ايوان هاي شرقي و شمالي را به عنوان ورودي هاي اصلي معرفي كرده اند و وجود كتيبه هاي مفصل ايوان شرقي و كتيبه هاي به خط ثلث ايوان شمالي ، مؤيد اين نظر است . به نظر مي رسد در گذشته ، راه هاي ديگر با پنجره هاي آهني مسدود مي شده اند .
كف بناي گنبد سلطانيه با زير سازي آجر فرش و شفته آهك و روكش سنگ مرمر سفيد يا سنگ رخام فرش شده بوده است . با كاربردي ، بالكن هاي هشتگانه اي هستند كه از ايوان پديد آمده اند و به نوبه خود داراي تزيينات زيبايي اعم از كايكاري مقرنس كاري ، تسمه كشي ، گچكاري و تلفيق آجر و كاشي و سر انجام كتيبه هاي متعدد هستند . اين ايوان ها كه رو به بيرون هستند ، هريك به طور متقارن به سه واحد طاق و تويزه تبديل شده و آرايش سقف آنها زيباترين و جذابترين تزيينات هنر گچبري ايران است . راه پله ها از طبقه اول شروع مي شود و تا بالاي مناره ها ادامه پيدا مي كند . دسترسي به پشت بام نيز از طريق همين راه پله هاست . طبقه سوم ( پشت بام ) در 80/ 27 متري سطح زمين واقع و پايه اي براي گنبد عظيم و مناره هاي هشتگانه آن است . گنبد سلطانيه به گونه اي كاملاً خاص و ابتكاري با طرح جناغي بنا شده است . اين گنبد از نوع دو پوشه پيوسته است ؛ به طوري كه دو پوسته به موازات همديگر قرار گرفته اند . اين گنبد با قطر دهانه 60/25 متر ، بزرگترين گنبد معماري اسلامي ايران است و بدون هيچ گونه پشت بند ، سر منار يا شانه اي ساخته شده است . ضخامت پوش گنبد از پايه به طرف نوك گنبد كاهش مي يابد كه ضرورتي ناشي از سبكي و استحكام بوده است . پا طاق گنبد از بيرون 40/1 و ارتفاع گنبد ، 19 متر است كه در بيرون با كاشي هاي زيباي فيروزه اي پوشش يافته است . اين پوشش امروز توسط سازمان ميراپ فرهنگي تعمير و تجديد شده است پرفوسور پيروسن پائولزي معتقد است كه سيستم دو جداره بودن گنبد با دو قشر موازي و مجزا كه صرفاًبا پشت بند هاي آجري بين خود و به هم مربوط هستند و فرم واحدي را شامل مي شوند از خصوصيات منحصر به فرد گنبد سلطانيه است و قبل از آن سابقه اي نداشته است . از اين جهت ، وي عقيده دارد كه طرح گنبد كاتدرال سانتاماريا دلفويوره – كليساي اعظم مريم مقدس در فلورانس كه يك صد سال پس از گنبد سلطانيه توسط برونلسكي و گيبرتي صورت گرفت ، به تقليد از گنبد و استحكام جزرهاي تكيه گاه ، سبب كاهش نيروهاي رانشي آن شده و لزوم ساختن مناره هاي بلند را منتفي ساخته است . علي رغم اين حقيقت ، جهت زيبايي و شكيل بودن بنا ، هشت مناره نسبتاً كوچك در اضلاع هشتگانه ، بنا كرده اند كه متاسفانه بخش عمده آنها ويران شده است . اين مناره ها در هشت زاويه ساختمان به ارتفاع بيش از 3 متر با پوششي از كاشي هاي فيروزه اي و كبود لاجوردي رنگ برروي يك پايه آجري هشت ضلعي به ارتفاع 10/2 بر پا شده و از آن راه پله هاي جهت دسترسي به طبقات پايين و برون از مناره تعبيه گرديده است . از پديده هاي جالب اين بنا ، نحوه ارتباطات در طبقات است كه با منطقي ترين روش توسط راه پله هايي اجرا شده است . در سطح همكف بنا ، چهار واحدراه پله تعبيه گرديده است . راه پله هاي جزرهاي شمال شرقي و شمال غربي كه در جوار ورودي هاي اصلي اند ، طبقه همكف را به ترتيب به كليه طبقات متصل مي كنند . دو راه پله ديگر كه يكي از آنها كاملاً منهدم شده است ، طبقه همكف را به طبقه دوم متصل مي سازند . اين راه پله ها به صورت مارپيچي ساخته شده اند . در منتهي اليه هر راه پله در طبقه دوم ، تراس نسبتاً بزرگي تعبيه شده كه پوشش گنبدي شكل دارد . در طبقات بالاتر راه پله هاي بيشتري ديده مي شود كه حالت اختصاصي تري دارند . در كل 8 واحد راه پله در اين بنا وجو دارد .
بناي گنبد سلطانيه از نظر تزيينات يكي از موفقترين نمونه هاي معماري اسلامي ايران به شمار مي رود . عوامل مختلف تزييني بناي گنبد سلطانيه عبارتند از 1- تزيينات آجري 2- تزيينات گچبري 3- كتيبه ها 4- كاشيكاري . 5- تزيينات رنگ و نقاشي . 6- تزيينات سنگي . 7- تزيينات چوبي
در اين بنا از ، تزيين آجري به سه صورت : آجرهاي قالبي ، آجرهاي كنده كاري و تلفيق آجر و كاشي استفاده شده است . آجر قالبي در چهار ايوان جنوبي ، شرقي ، شمال شرقي و شمال غربي به كار گرفته شده و شامل نقوش هندسي ، گياهي گاه به همراه كتيبه هايي است . آجر هاي كنده كاري شده فقط در دوايوان ، در دو جبهه شرقي و جنوبي استفاده شده و روش تزيين آنها آلت و لغت است . آلت اين تزيينات را آجرهاي كنده كاري شده تشكيل داده اند خط بند آجرهاي آلت به طور موزون ،مساوي و موازي كنده شده و با اجراي آن ، صورت نقوش با دقت تمام پديدآمده است . كاشي فيروزه اي نيز در اين سبك ، تزيينات لغت آن را تشكيل مي دهد بخش ديگري از تزيينات آجري را كلمات و كتيبه هاي آجري تشكيل داده است . همچنين در دو ايوان ضلع شرقي و غربي طبقه اول ، مقرنس كاري آجري با تلفيق آجر نخودي و قرمز اجرا شده است . تزيين آجر با تلفيق كاشي در اين بنا در حد عالي است كه عمده آنها متعلق به دوره اول تزيينات ساختمان است كه همزمان با پيشرفت فيزيكي بنا با مهارت خاصي اجرا شده اند . اين نو ع تزيين در طبقه اول ، در تمام ايوان -هاي هشتگانه ديده مي شود كه در ايوان هاي جنوب غربي و شمال غربي در دوره دوم تزيين با كاشي هاي شش گوش پوشيده شده است و تزيين ايوان شرقي را نيز اندودي از گچ پوشانده است . اين نوع تزيين ، هم به صورت نقوش تزييني و هم درقالب حروف و عبارات اجرا شده است .
از ديگر عوامل تزييني در گنبد سلطانيه ، گچ است كه به وفور در نماي داخلي و خارجي بنا به كار رفته است . گچ در اينجا به صورت زنده و پخته و زماني به حالت مرده و خام در پشت بند كاشي ها ، ملاط آجرها ، گچبري ها ، كتيبه هات و تزيينات قالبي و استامپي در ابعاد مختلف به خدمت گرفته شده است . اين نوع تزيين دركنار تنوع و گستردگي ، از تكنيك و هنر بسيار بالايي در اين بنا برخورد دار و شايسته مطالعه و تحقيقات گسترده تر است .
تزيينات كاشيكاري نيز در اين بنا از جايگاه ويژه اي برخوردار است . نماي اصلي گنبد ، منارهاي هشتگانه گيلويي بالايي ايوان هاي هشتگانه در طبقه دوم پشت بغل قوس هاي 24 گانه مزبور و حاشيه هاي تزييني آنها ، جذابترين نوع كاشيكاري را به نمايش مي گذارد كه گاه با كتيبه هايي همراه است . در نماي داخل ، دو لايه تزييني با كاشي مشخص است . دوره اول به سبك معرق در رنگ هاي آبي تيره، سبز روشن و مشكي ، سفيد و زرد ، با طرح هاي هندسي پيچيده شبيه به اسليمي زاويه دار و تركيباتي از نقوش ستاره اي است كه در دوره دوم تزييناتي بنا ، گچ اندود شده اند . در سطح قوس در طبقه اول با استفاده از كاشي تزيين شده است . در سطح قوس در طبقه اول با استفاده از كاشي تزيين شده است . در سطح قوس در طبقه دوم ايوان هاي شمال شرقي و شرقي و شمال و جنوب غربي نيز كاشيكاري زيبايي به سبك معرق با استفاده از كاشيكاري زيبايي به سبك معرق با استفاده از كاشي هاي آبي سفيد ، سبز و زرد رنگ اجرا شده است .
در تزيينات گنبد سلطانيه كتيبه نويسي نيز همانند ساير پديده هاي هنري يكي از بدايع بي بديل هنر خطاطي در معماري اسلامي ايران است . كتيبه هاي دوره نخست تزيينات – به استثناي چند مورد – عموماً به خط كوفي زيبا و به سبك معقل ،شجر، توشيح و مورق و كتيبه هاي دوره دوم به خط جلي ثلث و انواع خطوط كوفي ، محقق ، ريحان و نسخ نوشته شده است . كتيبه هاي ايوان هاي غربي ، اززيباترين خطوط اين بناي تاريخي است كه از نظر فضا سازي و ايجاد عظمت در بنا – به لحاظ عمود بودن كلمات – اهميت بسزايي دارد . از نظر تاريخي ، يكي از منابع موثق در تاريخ گذاري تزيينات لايه دوم ، درج اسم «خواجه تلج الدين علي شاه »است كه انتساب اين لايه تزييني را به دوره بعد از ايلخاني نفي مي سازد . طولاني ترين تيبه اين بنا نوشته اي در ارتفاع 90/3 متري كف بنا ست كه باعرض 75 سانتي متر دورتا دور بنا چرخيده است . اين كتيبه به رنگ اخرايي در زمينه كرم است و حدود كلمات كه اندكي برجسته است ، با رنگ آبي سير قلم گيري شده و اعراب بعضي از حروف مشخص گرديده است . كتيبه بزرگ ديگري در پا طاق گنبد به رنگ سفيد در زمينه آبي روشن به خط ثلث و مشتمل بر آيات قرآني نوشته شده است . در ديوان هاي هشتگانه نيز در هشت كتيبه به خط ثلث ، احاديث نبوي نوشته شده است . در سطح قوس ايوان شرقي طبقه دوم كتيبه اي از آجر هاي پيش بر بر زمينه كاشي معرق وجود دارد كه متن آن ، آيات قرآني است و در آخر عبارت «الهم صل علي نبي شفيع المه في سنه اثنين سبعمائه »(702) نوشته شده است . علاوه بر كتيبه هاي متعدد مشتمل بر آيات قرآني ، احاديث نبوي و اسماء جلاله و مقدسه كه در بخش هاي مختلف بنا درج شده ، در سطح جرز ايوان هاي جنوب شرقي و غربي نيز در لابه لاي نقوش تزييني ، نا م علي عليه السلام به طورمكرر به خط ثلث و در گرداگرد آن ، كلمات ابوبكر ، عمر ، عثمان ، علي (ع) حسن (ع) و حسين(ع) مرتباً تكرار شده است . وجود اسامي خلفا ي راشدين ، انتساب اين نقوش را به دوره صفوي مردود مي سازند . در طبقه اول ايوان شمال غربي نيز عبارت «الشلطان محمد الجايتو » با خط آبي گچ چندين بار تكرار شده است . در خصوص دلايل وجودي دو لايه تزييني در بنا ، نظريات مختلفي ابراز شده است . برخي عقيده دارند لايه اول به قصد انتقال ابدان مطهر حضرت علي عليه السلام و امام حسين عليه السلام صورت گرفته كه پس از انصراف از اين كار ، لايه تزييني دوم – كه بيشتر نشانه مذهب تسنن است – برروي لايه اول اجرا گرديده است . عقيده ديگر اين است كه بناهاتي ارگ سلطانيه ابتدا با نظارت خواجه سعد الدين و سپس خواجه رشيد الدين فضل اله ساخته و پرداخته شده كه پس از قتل خواجه سعد الدين در سال 711 ه. ق و سپس خانه نشين وكشته شد و خواجه رشيد الدين و قبضه شدن دار لحكومه توسط تاج الدين علي شاه وي ، آثار نامبردگان را ازبين برده است ؛ چنان كه دستور داده محله رشيد به را نيز غارت كرده اند . نظريه سومي كه مطرح است ، تغيير مذهب الجايتو از تشيع به تسنن است
در طبقه همكف بناي گنبد سلطانيه تربتخانه با سردابي در زير قرار دارد . تربت خانه از داخل مستطيل شكل به طول 60/17 و عرض 80/7 متر است . در اضلاع شمالي و جنوبي اين فضا ، رواقي به عرض 160 سانتي متر و ارتفاع 3 متر به طور متقارن ايجاد گرديده است . با خالي كردن جرز جنوبي، در قرينه ايوان ،محرابي تعبيه كرده اند . ضلع جنوبي تربتخانه از نظر نما از حالت گو نيايي خارج گرديده و بدين خاطر در طرف غربي در ، در قناسي موجود ، اتاقي ساخته اند . پوشش سقف تربتخانه از سه واحد طاق و تويزه ساخته شده كه قطر طاق وسطي ، بزرگتر و به طول 9 متر است . در ارتفاع 20/3 متري كف تربتخانه ، كتيبه زيبايي به دو قلم ريز به خط كوفي مشجر و قلم درشت و به خط ثلث و مشتمل بر آيات قرآني نوشته شده است . در قسمت هاي مختلف نيز از كاشيكاري براي تزيين فضا استفاده شده است . در قسمت هاي مختلف نيز از كاشيكاري براي تزيين فضا استفاده شده است . حد فاصل فضاي تربتخانه و محوطه زير گنبد پنجره بزرگ و زيبايي قرار داشته كه مورخان تو صيفاتي از آن به عمل آورده اند . در ايوان ضلع جنوبي تربتخانه ، ورودي سردابه قرار دارد . طرح معماري سردابه كه محل دفن شاهان ايلخاني بوده ، بسيار پيچيده و داراي فضاهاي متعدد است كه با توجه به فقدان سابقه آن در معماري آرامگاهي ايران به نظر مي رسد از عقايد و آيين هاي مغولي – بودايي نشأت گرفته باشد . در جوار گنبد سلطانيه و چسبيده بدان ، بنا هاي ديگر ي بوده كه با گذشت زمان ويران گشته و امروز ه تنها آثار جزئي آنها از طريق حفريات باستان گشته و امروز تنها آثارجزئي آنها از طريق حفريات باستان شناسي مشخص گرديده است .
سلطانيه با ارتفاعي نزديك به 2000 متر از سطح دريا تقريباًدر 36 كيلومتري شهرستان زنجان و با فاصله چهار كيلومتري از جاده قزوين زنجان در دشت سلطانيه و در كنار چمن سلطانيه واقع شده است .سلطانيه كه تا چند دهه اخير قريه كوچك و كم اعتباري به حساب مي آمد ، اكنون در حال گسترش بوده و شهرت خود را در اشتهار گنبد سلطانيه جستجو مي كند .
دشت وسيع سلطانيه كه از دامنه كوههاي شمالي منطقه آغاز و تا اولين رشته كوههاي جنوبي منطقه ادامه پيدا مي كند ، تقريباً در نقطه مركزي ، چمن سلطانيه را كه همانند تخته فرش تنيده از ابريشم است ، در آغوش كشيده است. طبق نوشته اكثر مورخين از جمله حمدالله مستوفي ، حافظ ابرو ، شمسالدين محمدآملي،وصاف و .... منطقه سلطانيه و بالاخص چمن سلطانيه در دوره ايلخانان مغول تا زمان سلطان ابوسعيد به قنقراولانگ معروف بوده است . حافظ ابرو در ذيل عنوان « ذكر عمارت شهر سلطانيه و بناي قلعه » از اين چمن صحبت به ميان آورده و مي گويد : يك روز سلطان اولجايتو نشسته بود و امرا و اركان دولت حاضر بودند . فرمود يك روز پيش پدر خود پادشاه ارغون كه از پادشاهان گيتي به دادو عدل و دانش ممتاز بود حاضر بودم او را داعيه عمارت سلطانيه بر خاطر خطور كرده بود و فرمود همچنان كه من پادشاه جهانم مي خواهم شهري بنا كنم كه آن شاه بلاد بود اين بود جماعتي كه حاظر بودند بس مواضع نام بردند و هر يك از آنچه از عيب و هنر دانسستند باز نمودند آخرالامر موضع قنقر اولانگ (قنقور اولونك) كه ييلاقي بهغايت متنزه است و قراي بسيار در حوالي آن و مرغزارهاي خوب و هواي خوش و سردسير و گرمسير نزديك و علفخوار بسيار ...
با توجه به سخن حافظ ابرو و ديگر مورخان قديم مي توان گفت كه در چرخه نام اين محل در طول تاريخ - قنقراولانگ آخرين نام براي منطقه تامتداول شده كلمه«سلطانيه »است .بدين ترتيب كه اولانگ نام اصلي منطقه بوده و قنقور پيشوند كلمه است . بعضي از محققين معتقدند كه كلمه قنقور نام قبيله اي از مغولان بوده كه در منطقه سلطانيه كنوني به علت وجود مراتع و مرغزارهاي سبز و خرم ساكن شده بودند اين پندار تا حدي قابل قبول است ، زيرا چمن سلطانيه با خصوصيات ويژه خود مي تواند هر گله دار يا صاحب اغنام و احشام را به وسوسه بياندازد بديهي است اين وسوسه به راحتي مي توانست در جان مغول صحرا گرد و گله دار وثوق كرده و باعث شود كه قبيله اي از آن قوم در اين حوالي ساكن شود. كلمه اولانگ بر اساس نوشته بعضي از نويسندگان تاريخ مغول به معني چمن است . بنابراين كل كلمه قنقوراولانگ تعلق جمن سلطانيه را به طايفه اي از مغول مي رساند همچنين برخي از مورخين بر آنند كه كلمه قنقور به معني شاهين است (كوه شيخ سرو ) در جنوب قريه اولنگ كه تقريباً در شش كيلومتري جنوب غربي سلطانيه واقع است و علفزارهاي آن اكنون تعلق به قريه ارجين دارد مي توان گفت كه قنقور ترجمه كلمه شاهين به زبان مغولي است اين كوه اكنون اميدگاه نزول باران ساكنين اطراف به حساب مي آيد و اهالي در مواقع خشكسالي به بالاي آن رفته و جهت برآورده شده حاجت خود گوسفند قرباني مي كنند . پس از آنكه پايتخي شهر سلطانيه مسلم شد ، منطقه قنقراولانگ هم نام خود را با نام صحراي سلطانيه عوض كرد حافظ ابرو در ذيل جامع التواريخ رشيدي در شرح به سلطنت رسيدن ابوسعيد مي گويد :
هيچ كس را بر وليعهدي شهزاده ابوسعيد تخلفي و انكاري نبود و جمله بر سلطنت او متفق و يك كلمه بودند و در صحراي سلطانيه موضعي مناسن آن قوريلتاي اختيار كرد . به نظر مي رسد كه صحراي سلطانيه يا بخشي از آن در اواخر سلطنت ايلخانان به نام قورق سلطانيه خوانده مي شود: امير عادل همه كاره سلطان حسين پس از قتل سلطان حسين به دست سلطان احمد چون وقايع اتفاق افتاده را مخالف رأي خويش ديد ، ترك محل نموده ( در حوالي مرند ) از راه ديه خارقان و مراقع متوجه ولايت جغاتو شد و قلعه صار و قورغان و كراوتو را مضبوط گردانيد و به سلطانيه آمد و در قورق سلطانيه بنشست ...
دشت سلطانيه به استناد مدارك باستانشناسي خواستگاه استقرارهاي مختلفي از هزاره هاي پيش از تاريخ به بعد است ، سرچشمه رودخانه هاي زنجانرودوابهر رود مي باشد ، اين دو رودخانه پس از قدرت گرفتن از آبهاي تحت الارضي چمن سلطانيه در طول مسير و كنار شاخه هاي فرعي خود به نوعي باعث پديد آمدن و قوام استقرارهاي مختلفي شده اند.
چمن سلطانيه (قنقوراولانگ ) همانطور كه پادشاهان و سرداران مغول را شيفته خود كرده بود طبعاً از گذشته هاي دور نيز مورد توجه اقوام مختلف قرار داشته است . علاوه بر روايات تاريخي ، موقعيت محل هم بر اين ادعا مهر تأييد مي زندهيچ خردمندي با ديدن چمن دل انگيز سلطانيه نمي تواند انكار كند كه پيش از مغولان اين جايگاه مورد توجه بوده است به اين ترتيب از دو راه مي توان به توضيح و تبيين اين موضوع پرداخت .
دوم از راه تأمل و دقت در متون تاريخي
از راه شواهد باستانشناسي به صراحت مي توان گفت كه دشت سلطانيه حداقل از هزاره پنجم ق.م مورد توجه اقوام مختلف بوده است . وجود سفالهاي نخودي رنگ منقوش باطرحهاي هندسي به رنگ سياه و همچنين سفالهاي هزارچهارموسفالهاي خاكستري رنگ هزاره اول قبل از ميلاد در جنوب شرقي شهر قديم سلطانيه ( اطراف تپه نور ) مؤيد اين مطلب است سفالهاي خاكستري رنگ نقاط مختلف دشت سلطانيه از آن نظر كه خط سير تاريخي اين تمدن و خصوصاً گسترش آن را روشن مي سازد از اهميت ويژه اي برخوردار است .
بنا بر گفته شاردن:بسياري از نويسندگان و محققين معاصر اروپايي مدعي هستند كه سلطانيه روي بقاياي تيگرانا كرت
( تيگرانا كرتوس ) ساخته شده است اما وي اين اظهار نظر را به استناد سخنان تاسيت مورخ معروف رد مي كند و معتقد است كه تيگراناكرت در كنار دجله به فاصله 25 فرسخي نينوا بوده است .
البته ظاهرا نظر شاردن در مورد رد بقاياي تيگراناكرت در محدوده شهر سلطانيه به لحاظ آنكه تاكنون كوچكترين اثر پارتي در محدوده جغرافيايي شهر مذكور يافت نشده است شايد درست باشد . بااندكي بررسي و تفحص در محدوده شهر قديم سلطانيه مي توان قطعات متعددي از سفالهاي نفيس سلجوقي از نوع استامپي و افزوده را كه شباهت كامل به سفالهاي ري و اصطخر دارند مشاهده كرد.اين سفالها در كنار سفالهاي قرن هفتم تاريخچه اي از تداوم استقراراز چند قرن قبل از پايتخت شدن سلطانيه را مدلل مي سازد. با توجه به مطالب مندرج در كتب جامع التواريخ،تاريخ مبارك غازاني چنين استنباط مي شود كه در كنار شهر سلطانيه و قبل از احداث آن شهري با نام شروياز وجود داشته و مورد توجه بوده است .اولين بار نام شروياز در كتاب جامع التواريخ نوشته رشيدالدين فضل الله آمده است:
چون ارغون خان به كار عمارت عظيم مايل بود و در موضع شم تبريز شهري معظم بنياد نهاد و در آنجاخانه هاي عالي را اساس افكند ، فرمود كه هر كه آفريده كه خواهد شد ، در آنجا خانه سازد و كهريزي جاري گرداند و آن را ارغونيه نام نهاد و در شروياز نيز شهري بزرگ بنا نهاد و اموال بسيار در ان عمارت صرف شد و به اتمام نرسيد...
بنا بر روايت كتاب تاريخ مبارك غازاني شهر شروياز در عهدغازان پسرارغون خان هنوز برقرار بوده است . با تولد شهر سلطانيه بديهي است كه رونق شروياز تحت تأثير پايتخت ايلخانان قرار گرفت ، ولي اين تأثير بدان حد نيست كه باعث فراموشي ان شود .
در زمان ابوسعيد جانشين سلطان محمد خدابنده شروياز در كنار شهر سلطانيه از موقعيت و اعتبار خاصي برخوردار مي شود ، چنانكه ابوسعيد طبق سنت برقرار شده ازعهد غازان خان( كه هر پادشاه در زمان حيات خود آرامگاه خويش را بنيان مي نهاد ) شروياز را براي احداث بناي آرامگاه انتخاب مي كند .
باتوجه به مطالب مذكورمي توان گفت كه از ابتداي حكومت ايلخانان در ايران قنقوراولانگ موردتوجه بوده است . نهايت اين توجهانتخاب اين مكان به عنوان پايتخت بوده است .بديهي است تا انتخاب نهايي قنقوراولانگ جهت احداث پايتخت شهر شروياز از عنايات ايلخانان و امراي مغول بهره مند مي شده است پرواضح است كه پس از رونق سلطانيه ديگر سخني از شهر شروياز تا زمان حكومت ابوسعيد به ميان نيامد.استنباط نهايي اينست كه اين شهر اندك اندك با گسترش شهر سلطانيه به صورت يكي از محلات پايتخت در آمده است .
از زمان هلاكو به بعد قوم مغول عميقاً و ناخودآگاه تحت تأثير تمدن عالي ايران قرار مي گيرد.از اين زمان است كه مغولان در مي يابند كه ديگر نمي توان چون سنوات گذشته چادر نشين بود و از اين سو به آن سو كوچ كرد.از زمان هلاكو كه ايرانيان به طور مستقيم و غير مستقيم دستگاه حكومتي را هدايت مي كردند ، ايلخانان مغول را به مرمت خرابيها كه در نتيجه حمله مغول حادث شده بود و همچنين ايجاد شهرهاي بزرگتر ترغيب نمودند.شروع زدودن آثار ويراني قوم مغول از رمان هلاكو آغاز مي شود ازدستورات اوليه اين خان مغول كه مؤسس سلسله ايلخانان است مرمت خرابيهاي شهر خبوشان( قوچان )است .
روند تكاملي تجديد حيات معماري و شهر سازي ايران كه سرآغاز آن از زمان هلاكو شروع شده بود ، در زمان نوه او يعني ارغون جنبه اي حقيقي پيدا مي كند . چنان كه وي دستور مي دهد كه در تبريز شهر ارغونيه ( شم ) و در قنقور اولانگ شهر جديدي ساخته شود. اگر چه ساخت و ساز اين دو شهر در زمان وي به پايان نمي رسد ولي پايه هاي اين دو شهر بزرگ ريخته مي شود و يكي پس از ديگري پايتخت ايلخانان بعد از وي مي گردد . از آثار باقي مانده چنين استنباط مي شود كه ساخت سازهاي ايلخاني تحت ضوابطي ثابت احداث مي شده است . چنانكه يكي ازآثارمتعدد رشيد الدين شامل كتابي بود تحت عنوان ًكتاب الاحيا و الاثاركه فصل21 كتاب مربوط به قوانيني است كه در ساختمان خانه و ابنيه مقدسه و قلعه و هر نوع ساختمان ديگر بايد پيروي شود.فصل 20 كتاب هم حاوي اطلاعات مربوط به ساختمان مقابر است. به طور كلي هسته مركزي توسعه معماري و شهرسازي ايلخاني را بايد در معماري آثار باستاني مختلف ايران مخصوصاً در مركز و جنوب ايران جستجو نمود . معماران آن دوران با خلق ويژگيهاي برجسته،اين دوره را از ادوار قبل از خود را مشخص مي سازد. ابولقاسم عبدالله بن محمد كاشاني مورخ قرن هشتم و معاصر سلطان محمد مي گويد:
معمار اين شهر معمور و عمارت مشهور دستور معظم صاحب اعظم والي السيف والقلم عليشاه تبريزي عز نصره است
حداقل نتيجه حاصل ازاين روايتاين است كه تاج الدين عليشاه يكي از وزراي سلطان محمد از مقطعي معماري شهر يا به عبارت ديگر كيفيت شهر سازي سلطانيه را زير نظر داشته است و چون وزارت وي بعد از قتل خواجه رشيدالدين فضل الله درزمان ابوسعيد بدون رقيب ادامه يافته است ، احتمالاً معماري شهر را همچنان در زمان سلطنت ابوسعيد زير نظر داشته است . تصور اين كه اساس شهري را يكباره وبدون توجه به سير منطقي وتحول تاريخي آن بنيان نهادبعيد به نظر مي رسد ،زيرا پديدار شدن يك شهر در منطقه اي خاص مستلزم فرهنگي مستمر و پويا ست كه از هر نظر با جغرافياي طبيعي و سياسي منطقه،خوي سازگاري داشته باشد . به عبارت ديگر سير منطقي و تحول تاريخي يك استقرار ساده در طي زمان منجر به پديدار شدن يك شهر با پشتوانه فرهنگي مشخص مي شود . اين پشتوانه فرهنگي مجموعه شرايطي است كه در طول تاريخ حيات يك شهر يعني از استقرار ساده تا فرم نهايي در كنار يكديگر قرار گرفته اند.
بنابر گفته حافظ ابرو دستور ساخت اين قلعه را ارغون داده است . وي مي گويد :
بناي قلعه آن از سنگ تراشده اشارت فرمود.
بر اساس اين روايت حداقل بخشي از اين قلعه در زمان ارغون شاه ساخته شده و نهايت اينكه الجايتو آنرا به اتمام رسانده است .
ديوار قلعه را از سنگ تراشيده كرده اند بر سر ديوار آن چهار سوار پهلوي يكديگر توانند راند قلعه مربع نهاده اند طول و عرض مساوي هر ديواري بهگز شرع پانصد گز چنانكه دو هزار گز دور آن باشد و يك دروازه و شانزده برج دارد .
اين قلعه به منزله كهن دژ شهر بخش حكومتي و محل سكونت ايلخان و نزديكان وي و ارگانهاي دولتي به حساب مي آمده است .بخشي از حصار ارگ را كرپرتر(بين سالهاي1820-1871م ) ترسيم كرده و تقريباً ارتفاع تقريبي حصار را به نمايش گذاشته است . بنا بر اظهار بارتولد آنچه كرپرتر ترسيم كرده است فقط قسمت كمي از بارو و برج باقيمانده در شمال غربي ارگ است .
سلطان محمد خدابنده از سال 704 يا 705 هجري به بعد در داخل قلعه سلطانيه يا كهن دژ شهر سلطانيه كه هر طرف آن 500 گز طول داشته است ، عمارات متعددي ساخته بود . معدودي از اين ساختمانها را مورخين ذكر كرده اند . ابولقاسم كاشاني مورخ دو دهه نخست قرن هشتم هجري ( معاصر اولجايتو ) در اين مورد مي گويد : ابواب البري مشتمل بر چند مواضع عالي از مدارس و خانقاه و دارالشفاء و دارالضيافه و دارالحفاظ و غير هم تا نوزده عمارت بر عدد حروف .
حافظ ابرو اطلاعات دقيق تري از ساختمانهاي ارگ در اختيار گذاشته وي مي گويد :
سلطان محمد اولجايتو از براي مدفن خود در اندرون قلعه عمارتي ساخته است و آنرا ابواب البر نام نهاده و گنبدي بزرگ عالي كه قطر آن 60 گز است در غايت تكلف و ارتفاع آن صد و بيست گز.
يافته هاي دهه 1350 با برج و بارو ترسيمي كريرتر هم سنگي دارد . سنگهاي سبز بكاررفته در نماي خارجي برج و بارو در قواره هاي مختلف و دو تيشه بوده و پنجه ديوار از سنگ تراش است ولي ارتفاع سنگها در خط رديف برابر هستند . ارتفاع رديفها از يك اندازه مشخص تبعيت نمي كند .
كوچك ترين سنگ بكار رفته در حصار قلعه كه در ضلع جنوبي ارگ يا قلعه سلطانيه قابل رؤيت است پنج سانتيمتر عرض و 55 سانتيمتر ارتفاع دارد . و بزرگترين سنگ 130 سانتيمتر عرض و 63 سانتيمتر ارتفاع دارد .اين برج و بارو داراي پنجه اي در كف و در ناحيه مماس با سطح زمين كه 5/35 سانتيمتر ارتفاع آن است .
متاسفانه از پهناي حقيقي برج بارو اطلاعي در دست نيست. اين حصار يا برج و بارو اكنون از داخل قلعه فاقدنما سازي است . از رديف سنگهاي در حال حاضر با احتساب پنجه حصارهشترديف قابل شمارش است كه ارتفاعي در حدود 440 سانتيمتر را شامل مي شود.
شايد بتوان با توجه به اندازه متوسط ارتفاع سنگهاي موجود در نماي حصار قلعه و شمارش رديف سنگهاي طرح كرپرتر اظهار نظر نمود كه ارتفاع حقيقي برج بارو از بارو در حدود 780 سانتيمتر بوده است. اما در مينياتور المتركي كه مربوط به يك قانون نامه بوده و بسال 1537 ميلادي نقاشي شده و خط الراس برج و بارو توسط كنگره هائي تزئين شده است . در حقيقت اين مينياتور ارگ سلطانيه را پس از اقدامات سلطان محمد خدا بنده نشان مي دهد. اين همان قلعه اي است كه ابوالقاسم كاشاني آنرا چنين معرفي مي كند:
قلعه مربع عالي اساس چون قصور چنان از قياس انشا فرمودسورش از سنگ مينا رنگ
اقدامات الجايتو در قنقراولانگ آنچنان بسيط و گسترده بوده كه توانست بهراحتي ساخت شهر پدر را بخوداختصاص دهد.
بنابر كتاب تاريخ اولجايتو وي در راه حصول اين مقصود از كمك رسامان ماهر و مهندسان شاهر و استادان حاذق تيز نظر چابك دست شيرين كار سود برده است.
در مينياتور المتركي ورودي قلعه در وسط يكي از باروها ترسيم شده است كه در راستاي گنبد سلطانيه نيست. بنا بر گفته حافظ ابرو اين ورودي داراي در بزرگ آهني و مزين بوده است. وي در اين مورد مي گويد :
ورودي بزرگ از آن مقطع كوفت كاري بسيار كرد به جهت قلعه
وجمله مورخين از همين يك ورودي كه در جبهه شمالي حصار واقع بوده است ، صحبت مي كنند. تنها حافظ ابرو در ذكر وضع حال دمشق (پسر امير چوپان ) از ورودي كوچكتري كه در ضلع جنوبي قلعه تعبيه شده بود، صحبت به ميان آورده است.
وي مي گويد :
چون دمشق آواز شور و غوغا و خبر كشته شدن امير چوپان شنيد سرا سيمه گشت ، سلطان ابو سعيد به خود سوار گشته به در شمال قلعه آمده بود ، از طرف قبلي جنوبي قلعه دري خرد تر هست، دمشق از آنجا با خاصگيان خود قريب 10 سوار بيرون رفت .
بر اساس مينياتور المتركي نماسازي باروها از داخل به وسيله طاق نماهايي كه نوعاً متشكل از مصالح سنگي حصار بود تزئين شده بودند .
كلاويخوكه حدود ( 1406 م)،131 سال قبل از ترسيم اين مينياتور ( 1537م) سفر نامه خود را نوشته است مي گويد : شهر سلطانيه در دشتي واقع است و هيچ حصار ندارد ، در ميان آن دژي بزرگ است كه از سنگ ساخته اند و برج هاي محكم دارد. برج ها و ديوار هاي آن با كاشي هاي آبي آرايش شده و زيباست .
سنگهاي حصار قلعه در نماي خارج جا بجا داراي علامتهاي سنگ تراش هستند.بكار گيري علامات از دير باز يعني از زمان هخامنشيان تا دوره زنديه متداول بوده است . بنا بر مينياتور المتركي از گوشه جنوب شرقي نهر آبي (احتمالاً كهريز يا قنات دارالشفا) به صورت دوشاخه وارد قلعه مي شده است. اين دو شاخه پس از آنكه به كنار گنبد سلطانيه مي رسيدند به يكديگر پيوسته و اندكي بعد باز دوشاخه شده و يك شاخه آن از جلوي گنبد سلطانيه گذشته و تقريباً در گوشه شمال غربي رو به باختر از حصار خارج مي شده است . شاخه ديگر به طرف گوشه شمال شرقي امتداد داشته است و پس از خروج از قلعه متوجه چمن سلطانيه مي شده است .
ترسيم اين نهر آب مؤيد آن است كه معماران شهر ضرورت يك آب جاري را براي ارگ بخوبي حس كرده بودند. براساس اين مينياتور در فاصله بين حصار تا جلوي گنبد مجموعه اي از واحد هاي كوچك وجود داشته است. پس از نهر مستحدثات به گونه اي ترسيم شده اند كه گويااعتبار بيشتري از بخش قدامي ارگ داشته اند. در اين بخش ساختمانها بزرگترو پر نقش و نگارترترسيم شده اند.جزئيات اين مينياتور احتمالاً از بعضي جهات با واقعيت بنا هاي حقيقي داخل قلعه سلطانيه بايد فاصله داشته باشد . ولي بااين حال بيانگر واقعيتهاي انكار ناپذيري است . مثل نمايش دو بناي مذهبي در كنار گنبد سلطانيه.
بنابر گفته حافظ ابرو در پيرامون ارگ خندقي عميق وجود داشته است . آثاري از اين خندق در نتيجه خاكبرداري هاي مختلف مشاهده شده است . با برسي بافت شهر فعلي سلطانيه محدوده پر شده اين خندق به وضوح قابل تشخيص است.
سلطان محمد خدابنده ( الجايتو) از سال 704 يا 705 ها به بعد در داخل قلعه سلطانيهامارات متعددي ساخته بود . معدودي از اين ساختمانها را مورخين ذكر كرده اند. ابولقاسم كاشاني مورخ دو دهه نخست قرن هشتم هجري (معاصر اولجايتو ) در اين مورد مي گويد :
ابواب البري مشتمل بر چند مواضع عالي از مدارس و خانقاه و دارالضيافه و دارالشفا و دارالحفاظ و غيرهم تا نوزده عمارت برعدد حروف
حافظ ابرو اطلاعات دقيق تري از ساختمانهاي ارگ در اختيار گذاشته وي مي گويد :
سلطان اولجايتو از براي مدفن خود در اندرون قلعه عمارتي ساخته و آنرا ابواب البر نام نهاده و گنبدي مثمن بزرگ عالي كه قطر آن شصت گز است در غايت تكلف و ارتفاع آن صد و بيست گز چنانچه در اقصي بلاد عالم مثل آن عمارتي عالي نشان نمي دهند ، پنجره هاي آهن كوب بسيار كرده و از آن جمله يك پنجره 30 ارش طول و 15 ارش عرض دارد و متصل آن گنبد چند عمارت عالي ساخته ، مسجدي به تكلف و دارالضيافه و دارالسياده و موقوفات بسيار بر آن وقف كرده و سراي به جهت خاصه خود در اندرون قلعه ساخته چنان كه صحن سرا را 100 در 100 نهاده اند و صفه عالي بر مثال ايوان كسرا و 12 سراچه در حوالي آن متصل سرا از هر يك پنجره دري به صحن سراي بزرگ گشوده و صحن آن را از سنگ مرمر فرش انداخته و ديوان خانه بزرگ كه 2000 آدمي در آن گنجد و آن را كرياسي نام كرده و غير اينها كه ذكر كرده شد پادشاه و امرا عمارت بسيار در اندرون قلعه كرده اند.
با توجه به تعدد امراي نزديك اولجايتو و همچنين تعدد افراد خانواده سلطنتي مي توان گفت كه رقم واحد هاي ساختماني داخل قلعه قابل ملاحظه بوده است .
اكثر مورخين از قرن هشتم به بعدو مخصوصاً بعد از تاليف كتاب ذيل جامع التواريخ با اندك اختلافي چگونگي ابنيه موجود در ارگ را تقريباً همانطور كه حافظ ابروروايت نموده ،ذكر كرده اند. نادر مورخيني هستند كه بر آن متن و متن تاريخ اولجايتو اندكي افزوده باشند از آن جمله غياث الدين بن همام الدين الحسيني ملقب به خواند مير است وي در جلد سوم كتاب تاريخ حبيب السيرفي اخبارافراد بشر چنين نوشته است : در بهار سنه اربع و سبعائه (704) اولجايتو سلطان در قنقور اولانگ شهر سلطانيه را طرح انداخت و در باب متانت و زيب زينت آن بلده اهتمام كرده و چون تمام شد دارالملك ساخت ...و آن شهر را مربع وضع نموده بودند و طول هر ديواري از اركانش 500 گز بوده و يك دروازه و 16 برج داشت و ديوار قلعه از سنگ تراشيده و مرتب شده به مراتبه اي پهنا ور آمده كه در زبر آن چهار سوار پهلوي هم اسب مي راندند و گنبدي كه مقبره آن پادشاه عالي جاه است و در درون آن شهر ساخته شده ، قطر آن 60 گز وارتفاع آن 120گز است و ايضاً به اهتمام اولجايتو سلطان در سلطانيه مساجد و خوالق و دارالقراه (دارالقراعه) و دارالحديث و دارالسياده و مدرسه به تكليف ساخته و پرداخته آمد .
شمس الدين محمد بن محمود آملي يكي از مدرسان مدارس سلطانيه در قرن هشتم هجري در كتاب نفايس الفنون في عرايس العيون مطالب قابل توجهي ثبت كرده است .
وي چنين نوشته:
از آن جمله شهر سلطانيه كه در شهور سنه اربع و سبعمائه (704) بنياد نهاد و در مدت ده سال به مرتبه عالي رسانيد كه از بلاد ربع مسكون معمور تر شد و در وسط سلطانيه قلعه بس عالي به مقدار شهري بنا فرمود و جهت مرقد خود گنبدي بس عالي هشت منار بر سر آن ساخته و در حوالي آن ابواب الخير ازجامع و خانقاه و مدارس و دارالسياده كه هر گز مثل آن در جهان نه ديده و نشنيده بفرمود و بسياري از املاك نفيسه در آنجا وقف كرد ، چنانكه حاصل آن در عهد دولت او به100تومان مي رسدو چون اين جمله به تعليم و ارشاد وزير عالم عادل صاحب سعيد شهيد خواجه رشيدالدين طاب مثواه نيابت توليت بدو داد ودر آنجا 10 مدرس و20 معيد و100نفر از طلبه علم و20 صوفي و12حافظ وهشت مؤذن و 4 معلم تعيين فرمود و جهت هر مدرس 1500دينار مرسوم كرد وجهت هرمعيد 750 دينار از جهت هر طالب علم و صوفي و حافظ و مؤذن و معلم 120 دينارو هرروز جهت آينده و رونده كه در دارالضيافه آنجا صرف كنند300دينار تعيين فرمود .واز براي امرا كه ملازم آنجا باشند و مجاوران و فراشان و خادمان خانقاه و خرج ايتام و مصالح دارالسياده و دارالشفا زياده از 100000دينار چنانچه در وقفيه مفصل و مشروح است مقرر فرمود .
از مجموع گفته مورخين مذكور چنين نتيجه گرفته مي شود كهميتوان با يقين از ساختمانهايي مثل ابواب البر (گنبد سلطانيه ) ، مدارس ،خانقاه ، دارالشفا، دارالضيافه، دارالحفاظ ،دار السياده، مساجد ، خوانق ،دارالقراعه ، دارالحديث ، بناي كرياسي، سراي مخصوص و 12 سراچه بعلاوه ساختمان برج وبارو به همراه يك دروازه نام برد و از قسمتهايي هم صحبت شده كه باستان شناسان هر از چندگاهي يكي از آنها را مي يابند مثل درهاي نقره كوب كاشيهاي برج و بارو وهمچنين مي توان گفت كه اعظم ساخت و سازهاي سلطانيه در زمان سلطان محمد خدابنده (اولجايتو) انجام گرفته است هرچند كه شروع ساخت و سازها مربوط به زمان ارغون مي باشد .
نكته ديگر دروازه هاي ارگ است كه به جز يك مورد تنها از دروازه شمالي صحت شده است كه در اين مورد هم دو نظر مطرح مي شودكه به قرار زيرند:
دروازه جنوبي جنبه خصوصي داشته است دروازه جنوبي الحاقي مي باشد.
موزه باستان شناسي در گنبد سلطانيه
اشياء در معرض نمايش عبارتند از :
اشياء بدست آمده از كاوش هاي باستان شناسي ارگ و شهر قديم سلطانيه شامل انواع كاشي زرنگار و زرين فام ، پي سوزهاي سفالي ساده و دسته دار ، قطعاتي از فقاع سفالي ، كاسه هاي سفالي ساده و لعابدار ، انواع دوات سفالي لعابدار دوره صفوي ، انواع بشقاب لعابدار منقوش دوره ايلخاني
نام بنا : گنبد سلطانيه
دوره تاريخي : ايلخاني قرن 8 ه. ق
تلفن يگان حفاظت گنبد سلطانيه : 5822850-0242
تلفن امور اداري :5823277-0242
تعطيلي : تعطيلات رسمي كشور
ساعات بازديد :صبحها : 13:30 الي 8:30 عصرها :20 الي 15
آدرس : كيلومتر 35 جاده زنجان - قزوين
سقانفار، سقانپار يا سقاتالار بناهايي ساخته شده با مواد و مصالح چوبي هستند كه در استان مازندران و در كنار تكايا يا مساجد عموماً در محوطه گورستانها بنا شدهاند. عمده كاركرد اين بناها كه به ياد سقاي دشت كربلا حضرت ابوالفضل(ع) ساخته شدهاند در ايام ماه محرم و عزاداريهاي مربوط به اين ماه است. سقانفارها كه معمولاً دو طبقهاند، از طريق پلكانهاي چوبي از پايين به طبقة بالا راه دارند. طبقه اول آن مكاني است كه معمولاً زنان محلي در آن جمع شده و عزاداري ميكنند. و در طبقه دوم هم مردان در طول شبهاي عزاي حسيني و دهه اول ماه محرم به عزاداري ميپردازند. براي ورود به طبقة مردان معمولاً از نردهاي چوبي يا فلزي استفاده ميشد كه در كنار يكي از ستونها و خارج از ساختمان بود.
گفتني است كه وسايل پذيرايي از عزاداران در طبقات سقانفار هميشه مهيا است.
سقانفار با بار فرهنگي بسيار غني و بهرهگيري از سنتها و آداب و عقايد مردم مازندران، روايتگر گوشهاي از فرهنگ بومي و ملي جامعه كشاورزي اين استان است. بناهاي مزبور بازتاب زندگي ساده كشاورزي و دامداري مردم عادي منطقه است. اما آنچه كه اين بنا را جزو نادرترين بناها كرده است، تركيب مجموعة هنرهاي معماري، نقاشي، خطاطي و منبتكاري در آنهاست كه در كنار هم شكلي واحد، بديع و منسجمي را بوجود آوردهاند.
هنرمند بومي با توجه به فراواني چوب در مازندران، اين ماده را به عنوان اساس و پايه كار خويش انتخاب كرده و بر روي آن از عمق جان و صميم دل با كندهكاريها و نقوش باشكوه، چنان نقش و طرحي آفريده، كه هر زباني را به ستايش خويش بر ميانگيزد. «سقانفار» اين بناي آئيني كه در روستاهاي مازندران هنوز هم نيمه جاني در تن مجروح خود دارد، مكاني است مناسب براي خلق آثار هنري عاميانه، آثاري كه از سر تواضع و صداقت هرچه تمامتر با زبان قلم و رنگ بيان شده است، بيآنكه خود را در قالب خاصي از مكاتب هنري قرار دهد و يا حتي از سبك و سياق خاصي پيروي كند.
اين آثار هنري در سقانفارها داراي تعادل، تناسب تقارن و تركيببندي و... اصول و قواعد آكادميك هنري نيست. هنرمندان بومي منطقة مازندران براي برقراري اين تعادل و تناسب نخست به نوع كاربرد بنا توجه داشتهاند.
نقاشيهاي عاميانه سقانفار به دور از هرگونه قيد و بند هستند. نقاشان اين آثار آنچه را كه در اطرافشان رخ ميداد به تصوير ميكشيدند. آنها در قيد و بند جزئيات موضوع نبودند و توجه آنها بيشتر به اصل موضوع بود. استفاده از رنگهاي اصلي و پرهيز از سايه روشن و نبود پرسپكتيو در كارشان از ويژگيهاي عمدة نقاشيهاي عاميانة سقانفار است.
مجموع نقوش مصور شده در اين بناها به دو دستة نقوش مذهبي و نقوش غيرمذهبي تقسيم ميشوند، اما تقدس سقانفارها از نقوش مذهبي آن است. در اين نگارهها عشق به شهادت در مذهب شيعه به تصوير كشيده شده است، همانگونه كه در تعزيهها و شبيهخوانيها نيز چنين نمودي را ميتوان يافت.نقاشان عامي اين آثار حين كار استحكام و پختگي رنگها و آراستگي و وقار اولياء را در نظر ميگرفتند و در استفاده از رنگها، همواره دقت و وسواس داشتند. آنان قباي سالار شهيدان(ع) را به علامت شهادت گلگون ميكشيدند و شفافترين رنگها را براي اولياء خدا به كار ميبردند و در مقابل، رنگهاي تيره و كدر را براي اشقياء انتخاب ميكردند. هر يك از اين رنگها و طرحها و نقشهاي پرمعني در جاي خود به اين اماكن مقدس حرمت و قداست خاصي بخشيده است. اينك به معرفي چند نمونه از سقانفارها و نگارههاي آنها ميپردازيم.
سقانفار «زرينكلا»
سربازاني تفنگ به دوش، مردمي در حال شخم زدن با گاوآهن، زني در حال دوشيدن گاو و نقش دو نفر سوار بر قايق از جمله نقوش انساني در اين سقانفار است.
سقانفار «هندوكلا»
تصاوير منقوش اين بنا، تمثال حضرت علي(ع)، امام حسن(ع)، و امام حسين(ع) است. چهرهها فاقد اعضاء صورت بوده و با رنگ سفيد و با هالهاي از نور بدور سر نشان داده شدهاند. سرها با عمامه سبز رنگي پوشانده شده كه دنباله آن بدور گردن پيچيده و به پشت افكنده شده است.
سقانفار «آهنگر كلا»
سقانفار روستاي آهنگركلاي «قائمشهر» درون محوطه گورستان در كنار تكيهاي در شرف ويراني قرار دارد. اگرچه خود بنا دستنخورده باقي مانده و شكل خود را حفظ كرده است، اما تمامي نقاشيها را بازسازي و رنگآميزي كردهاند. البته در مرحله بازسازي نيز بسياري از نقوش به تازگي تصوير شدهاند كه با اين اقدام از اصالت بنا به شدت كاسته شده است.
نقوش بكاررفته در اين بنا بسيار متنوع بوده و شامل، نقش انسان، حيوان و گياه است. نقوش مذهبي نيز با تنوع چشمگيري تقريباً تمامي سطوح سقف را پوشانده و شامل معراج حضرت محمد(ص)، نقش ارواح به هنگام جزا يا پاداش و فرشتگان است. نقوش حيواني هم مانند شتر، مار، فيل، اسب، گوسفند، ماهي، پرنده و نقوش متنوع گياهي و ... ديوار اين بنا را مزين كرده است.
آنچه كه در نقاشيهاي مذهبي به تصوير كشيده شده در سقانفار«آهنگركلا» به چشم ميخورد و نسبت به تصويرهاي مذهبي سقانفارهاي ديگر از اهميت خاصي برخوردار است، به تصوير كشيده شدن معراج پيغمبر است، اما براي اينكه بهتر به زيبايي اين اثر پي ببريم به مقايسهاي كوتاه ميان معراج به تصويركشيده شدة «سلطان محمد» با معراج «غلامحسين لاسمي» در سقانفار«آهنگركلا» ميپردازيم.
نگارة «معراج» اثر سلطان محمد در مقام مقايسه با نگارههاي سقانفار«آهنگركلا»به جرأت ميتوان گفت اوج هنر «سلطان محمد» نگارة معراج او در نسخه خمسه نظامي است. در اين اثر شكوه و جلاي رنگآميزي، بيننده را مجذوب ميكند. سلطان محمد در اين اثر گويي خود نيز مانند پيغمبر از اين كرة خاكي دل كنده و اوج ميگيرد و به عرش الهي ميپيوندد. در اين اثر همة عناصر و عوامل در حد نهايت و ظرافت است. شور و شعف فرشتگان، ظرافت و زيبايي جبرئيل و مركزيت او در ميان فرشتگان، ابرهاي درهم تنيده و پيچ درپيچ، آسمان لاجوردي و .... با مشاهدة اين اثر به ذوق و استعداد بينظير سلطان محمد پي ميبريم اما در معراج مصور شدة «غلامحسين لاسمي» نيز زيبايي و جذابيت ديگري نهفته است. در اين ديوار نگاره نقاش با اثر عاميانة خود در اوج و اعتلاي زيبايي، رنگها را با نوعي معصوميت كودكانه بر ديوار اين سقانفارنقش كرده است.
رنگ زرد در پس زمينة اين تصوير به معناي نور مطلق آمده است. تصوير براق* بنا بر روايتي به صورت طاووس و سر طاووس نيز انساني تصوير شده است.
هالة نور دور سر پيغمبر(ص) با رنگ سفيد نشان داده شده و بدن مبارك حضرت رسول اكرم نيز با لباس سفيد پوشانده شده است. با اين تدبير، نقاش پوشش لباس سنتي عربها را بر تن پيامبر (ص) نشان داده است.
چهرة پيامبر بنابر اعتقادات ما مسلمانان به دليل تقدس قابل تصوير نيست، كه در اينجا هنرمند با همان سادگي و صداقت آن را بدون عضو به تصوير كشيده است.
سقانفارها به تنهايي دربرگيرندة همه عقايد و آداب و سنن و فرهنگ مردم مازندران است كه چون گوهري تابان و مرواريدي درخشان بر تارك فرهنگ و هنر اين مرزوبوم ميدرخشد.
نقوش مصور شده در اين سقانفاربا نوع كاربري بنا، چنان در هم تنيده و هماهنگ شده است كه به جرأت ميتوان گفت اين آثار جزء نادرترين اسناد تاريخي هنر بومي ايران است.
تعداد سقانفارها در مازندران به احتمال قريب به يقين از 1000 عدد بيشتر است امّا در اين مقالة كوتاه نميتوان تمام سقانفارها و نقوش مصور شدة آنها را مورد بررسي قرار داد؛ پس تنها با اشارهاي كوتاه به نام ديوارنگارهها آنها را مورد بررسي قرار داديم.
كافر كلي ها فضاي معماري دست كندي هستند كه توسط گروهي از ساكنان منطقه آمل در دل صخره هاي سنگي كوه هاي البرز ساخته شده اند . اگر چه تفسيرهاي فراواني در مورد ساختن اينگونه سازه ها در منطقه توسط محققين ايراد شده ولي گويي هنوز نمي توان در مورد علت ساختاري اين فضاهاي معماري سخني به قطع و يقين بيان كرد .
بهمين خاطر گروه پژوهشي پايگاه ميراث فرهنگي و گردشگري مازندران سعي در جمع آوري اطلاعات پژوهشي محققيني كه در گذشته در اين خصوص فعاليت نموده اندكرده است تا بتوان با نگاه نو به تفسيرهاي جديد در مورد علل شكل گيري اين سازه ها پرداخت . اميد است رهاورد اين پژوهش بتواند سخني نو در خصوص شكل گيري اين سا ختارهاي معماري براي پژوهشگران به ارمغان آورد .
با توجه به وجود منابع تاريخي تا به حال چند نمونه از اين ساختار هاي معماري در منطقه گزارش شده كه اگر بپذيريم اين فضاهاي معماري در اوايل دوره اسلامي ساخته شده اند بايد چنين فرض نمود كه تعداد اين ساختارها بيش از موضوعات گزارش شده و بايد متناسب با انبوه جمعيت مها جري باشد كه در اوايل قرون اسلامي از دشت به مناطق كوهستاني سرازير شده اند . اگر چه مي دانيم پژوهش ما در اين دوره گامي نخست در معرفي اين يادگارهاي كهن مي باشد ولي اقبال و انتقاد پژوهشگران مي تواند مارا در شناخت هرچه بهتر اين ساختارهاي كم نظير ايران كمك شاياني بنمايد.
در خاتمه لازم مي دانم از پشتكار و همت بزرگ آقاي جمشيد محمدي نشلي كارشناس باستانشناسي پايگاه پژوهشي سازمان كه تلاش فراواني جهت جمع آوري گزارش مذكور نمودند و همينطور همكارانشان آقاي مجيد محمدي تشكر و قدر داني نمايم .
حاصل سخن :
باتوجه به نتايج تحقيقات به عمل آمده مي توان دوعقيده را در مورد وجود ساختارهاي معماري ساخته شده در دل صخره هاي كوه البرز در محور هراز را بيان كرد :
1- در قرون اوليه اسلامي با توجه به هجوم اعراب به مازندران احتمالا مردماني كه در اواخر دوران ساساني در اين منطقه زندگي مي كرند بخاطر عدم پذيرش كيش و آيين جديد و يا بخاطر ترس از هجوم اعراب منطقه زندگي و اسكان خود را در دشت ترك كرده و به مناطق كوهستاني پناه بردند . اين مردمان بخاطر در امان ماندن از هجوم و يورش اين مها جمان تازه وارد سازه هاي معماريشان را در دل صخره هاي سنگي مناطق كوهستاني ايجاد كردند .
با توجه به سازه معماري و تقسيمات فضايي كه شامل آشپزخانه - اجاقها - سرويس بهداشتي و روزنه هاي ديده باني است مي توان محل زندگي يا استقرار دايمي انسان در يك شرايط خاص را در اين منطقه بيان كرد . شرايط ويژه سياسي باعث شكل گيري معماري اين سازه ها در داخل صخره ها است . چون با توجه به وجود دشتهاي ميان كوهي در منطقه هيچگاه انسان هوشمند هزار ه هاي گذشته به آساني نمي تواند محيط آرام و آسايش دشتها را ترك كرده و به مناطق سخت و صعب العبور و كوهستاني پناه ببرد .
2- اگر نتوانيم فرض اول قضيه در خصوص شكل گيري اين معماري در دل صخره ها ي سنگي را ثابت كنيم بايد فرض دوم را لحاظ نماييم . وجود اين معماري بدون شك در شرايط خاص و بخاطر دفاع از حريم استقرارگاه ساخته شده كه از جمله دلايل آن قرارگير ي در صعب العبور ترين صخره و وجود روزنه هايي جهت تير اندازي و دفاع از استقرارها مي باشد.
اگر چه در قرون ميانه اسلامي شاهد درگيريهاي مختلف در منطقه آمل مخصوصا در جنوب آن گزارش شده شايد بتوان فرض كرد كه اين درگيريها ريشه بسيار دوري در منطقه دارد كه با پذيرش اين فرض شايد دو گروه موجود در مناطق كوهستاني جنوب شهرستان آمل احتمالا بخاطر كسب قلمرو استقراي بيشتر و يا برخورداري از توان اقتصادي بالاتر به ناگزير مجبور به تجاوز حريم همديگر جهت بست وتوسعه قلمروهاي استقراري خودشان بودند كه اين احتمال در درجه دوم اهميت قرار دارد .
با توجه به دو فرضيه مطرح شده فوق مي توان چنين تصور نمود كه معماري صخره اي در شرايط سخت و بخاطر در امان ماندن برخي از گرو هاي متخاصم در مناطق كوهستاني ايجاد شده كه با توجه به نام كافر كلي ( يعني محل زندگي اقوام غير مسلمان ) و وجود قطعات سفالي اوايل دوره اسلامي مي توان چنين تصور كرد كه اين سازه هاي معماري بصورت گسترده و در اثر مهاجرت اقوام و بخاطر در امان ماندن يورش سپاهيان عرب در اوايل اسلامي شكل گرفته است .
تقدير و تشكر :
مديريت پايگاه غار هاي باستاني مازندران در مهر ماه سال 1383 تصويب و ابلاغ شد .لذا با توجه به اهداف سازمان ، پايگاه غار هاي باستاني مازندران فعاليت اجرايي و پژوهشي خود را در بخش هايي چون نقشه برداري ، پاك سازي و محوطه سازي و باستان شناسي آغاز نموده كه متاسفانه با توجه به عدم هيچ گونه اعتبار ريالي اين فعاليت ها كه بصورت خود جوش و دانشجوئي شروع شده بود متوقف گرديد كه اميدواريم در سال جاري با توجه به اهميت اين غار ها در فعاليت هاي باستان شناسي و گردشگري كشور ، با تخصيص اعتبار لازم عمليات اجرائي آن آغاز گردد.
اگرچه هيچ گونه اعتباري جهت عملياتي كردن فعاليت هاي پايگاه غارهاي باستاني مازندران اختصاص نيافت ولي كمك و توجه بسياري از عزيزان در اين راه قابل تقدير فراوان است.
از توجه جناب آقايان مرعشي رياست محترم سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كشور و معاونت محترم ايشان جناب آقاي مهندس بهشتي در خصوص راه اندازي پايگاه غار هاي باستاني مازندران تشكر و سپاس فراوان دارم .
همچنين از توجه وافر جناب آقاي مهندس خادم زاده دبير پروژه هاي بزرگ سازمان و سركار خانم رجائي مديركل اسبق ميراث فرهنگي مازندران در پيگيري ، راه اندازي و تصويب هر چه سريعتر اين پايگاه تلاش فراوان كرده اند تشكر ويژه دارم.
همت و تلاش آقاي بزرگ نيا رياست محترم سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري مازندران و كمك مالي ايشان جهت ادامه فعاليت اين پايگاه قابل ستايش بوده كه براي اين بزرگوار آرزوي توفيق روزافزون دارم.
اگرچه فعاليت پايگاه هرگز متاسب با شان آن نبوده ولي تلاش فروان براي نگهداري و ادامه فعاليت پژوهشي آن شده كه در اين راه آقاي سرا..قاسمي سهم غير قابل انكاري داشته، از اين پژوهشگر جوان كه تلاش فروان در اين عرصه انجام داده اندتشكر فروان دارم.
در خاتمه لازم مي دانم از پشتكار و همت بزرگ آقاي جمشيد محمدي نشلي كارشناس باستانشناسي پايگاه پژوهشي سازمان كه تلاش فراواني جهت جمع آوري گزارش مذكور نمودند و همينطور همكاران گرامي ايشان آقاي مجيد محمدي تشكر و قدر داني نمايم .
موزه تاريخ طبيعي همدان
تاريخچه : موزه تاريخ طبيعي همدان در راستاي تامين اهداف علمي آموزشي و پژوهشي دانشگاه بو علي سينا در سال 1351 شمسي به همت آقاي جعفر محمد علي زاده بنيانگذاري شده است و تاكنون نيز با مديريت ايشان اداره مي شود اين موزه با الگوها و استانداردهاي بين المللي طراحي و تكميل شده است و نه تنها در سطح ايران بلكه در سطح خاورميانه و حتي جهان مطرح مي باشد محل آن در فضاي دانشكده كشاورزي دانشگاه بوعلي سينا در انتهاي چهار باغ آزدگان منشعب از ميدان مدرس واقع شده است وبا زير بناي تقريبي 2000 متر مربع در سه سالن مجزا و مرتبط به هم به شرح زير جاي داده شده اند :
سالن شماره 1
در اين سالن نگاره هاي سنگي كشف شده از مناطق مختلف ايران توسط گروه تحقيق موزه و سفالينه ها و دست سازهاي مفرغي و سكه به نمايش در آمده كه مبين برداشت دقيق انسان ايراني و علا قمندي وي به طبيعت اطراف خود بوده است همچنين حدود 300 مورد صحنه سازي از طبيعت - وحش ايران به معرض ديد عموم گذاشته شده است .
سالن شماره 2
اين سالن به آبزيان اختصاص دارد و شامل دو بخش جدا از هم است
در بخش اول - آكواريوم انواع ماهيان زينتي آب شيرين مناطق گرمسيري است كه در حال حاضر تعدادي از آنها به صورت محدود و در حد تحقيقات در موزه نگهداري مي شوند همچنين راه اندازي آ كواريوم ماهي هاي آب شور و نيز احداث آ كواريم بزرگ و قابل رقابت با انواع بين المللي آن حاوي اقسام گوناگون آبزيان در دست مطالعه مي باشد.
بخش دوم شامل : آ بزيان فيكسه شده است در اين قسمت نمونه هاي كمياب و نفيسي از انواع آبزيان . خزندگان . و پستانداران به صورت فيكسه شده در داخل محلول ويا به صورت تاكسيد رمي شده قرار دارد
سالن شماره 3
در اين سالن مجموعه اي از نمونه هاي كاني فسيلي و سنگهاي رسوبي به جاي مانده از ادوار مختلف زمين شناسي ايران جمع آوري شده است ليكن غني ترين مجموعه هاي مشابه داخل كشور است .
اكتشافات
توجه به اكتشاف بينانگر پوياني و بالندگي يك موزه مي باشد موزه تازيخ طبيعي همدان نيز در طول فعاليت 28 ساله خود برخي از نمونه ها را براي اولين بار در كشور كشف نموده است كه البته اثبات جديد بودن آنها در سطح جهان نياز به تحقيق و بررسي بيشتري دارد براي مثال كشف 5 گونه جديد از ماهي هاي خليج فارس و چند نمونه از فسيلها براي اولين با توسط اين موزه گزارش شده است در حال حاضر علاوه بر گردشگران و محققين سالا نه گروه هاي زيادي از دانشجويان و دانش آموزان از اين موزه ديدن مي كنند .